سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم


بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم    چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند    پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم
داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی    چون ز من سیر آمدی رفتم گرانی چون کنم
گر بخوانی ور برانی بر منت فرمان رواست    گر بخوانی بنده باشم ور برانی چون کنم
هر شبی گویم که خون خود بریزم در فراق    باز گویم این جهان و آن جهانی چون کنم
بودم اندر وصل تو صاحبقران روزگار    چون فراق آمد کنون صاحبقرانی چون کنم
هست آب زندگانی در لب شیرین تو    بی لب شیرین تو من زندگانی چون کنم
ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی    پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم
هم قضای آسمانی از تو در هجرم فکند    دلبرا من دفع حکم آسمانی چون کنم
بر جهان وصل باری بنده را منشور ده    تات بنمایم که من فرمان روانی چون کنم
من چو موسی مانده‌ام اندر غم دیدار تو    هیچ دانی تا علاج لن ترانی چون کنم
نیستم خضر پیمبر هست این مفخر مرا    چاره و درمان آب زندگانی چون کنم
مر مرا گویی که پیران را نزیبد عاشقی    پیر گشتیم در هوای تو جوانی چون کنم


همچنین مشاهده کنید