یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
مِرکوب بکوب
يکى بود يکى نبود، زير گنبد کبود. يه پسر کچلى بود که با مادر پيرش زندگى مىکرد. روزگار اينا به سختى مىگذشت. يک روز پسر تصميم مىگيره پرندهاى شکار کنه. يه مقدار قير مىريزه رو درخت خونش، تا پرندهها را شکار کنه. يک کلاغ مىآد مىشينه روى اين درخت و به دام کچل مىافته. کچل کلاغُ مىگيره، مىخواد سر ببره که از گوشتش استفاده کنه. اما کلاغ تقاضا مىکنه که سه تا پرشُ بکنن، نکشنش. سه تا پرشُ بکنن و هر دفعه که تنگدست شدن، يه پرشُ به باد بدن، هر آرزوئى خواستن برآورده مىشه. مادر پسرم قبول مىکنه، به پسرشم نصيحت مىکنه که اين کارِ بکنه. سه تا پرِ مىکنن و کلاغُ آزاد مىکنن. |
چند روز بعد، يکى از اين پرارُ به باد مىدن و خواهش مىکنن که يه ظرفي، يه ديگى با اونا داده بشه که هر غذا و ميوه وُ خوراکى خواستن توش ظاهر بشه. پرُ به باد مىدن و اون ظرف واسشون (براىشان) تهيه مىشه. يه مدت مىگذره، اينا وضعشون روبهراه مىشه. بعد، پسر به مادرش مىگه حالا که ما وضعمون خوب شده بهتره فرماندار شهر را دعوت کنيم، مهمونى بگيريم. اينو دعوت مىکنن و با غذا وُ ميوهُ خوراکى مفصل ازش پذيرائى مىکنن. وقتى که فرماندار مىخواد بره، مىپرسه که چه جورى شما اين غذا را تهيه کردين به اين خوشمزگى و اينا. پسرِ پيرزن جريانُ واسش تعريف مىکنه که به اين صورت بود. همون موقع فرماندار دستور مىده که مردُ بگيرن و ديگُ ازش بگيرن. همين کارو مىکنن. |
يه مدت مىگذره، مجدداً وضع اين پيرزنُ پسر به تنگدستى مىافته. پسر مىآد يه پر ديگهٔ کلاغِ از مادرش مىگيره و به باد مىده. اين دفعه تقاضا مىکنه که يه الاغ ظاهر بشه که هر موقع که بهش گفتن 'هاش' ، خُرجينشون پر از پول و طلا بشه. پرو به باد مىدن و همينطور مىشه. بعد از چند روز، خُب وضع اينا خوب مىشه، هر موقع خواهش مىکردن پول و طلا و اينا دم دستشون بوده. |
يه روزى پسر مادرشُ سوار الاغ مىکنه، مىبره حمام، خودشم مىره بازار خريد. الاغُ به حمامى مىسپاره، مىگه فقط به اين کلمه 'هاش' رُ نگو. خرُ تحويلش مىده و مىره بازار. |
حمامى مشکوک مىشه مىگه که چرا اين گفته اين کلمه رُ نگو. بعد وقتى که مرد مىره بازار خريد، حمامى مىگه: 'هاش' . مىبينه خُرجين الاغ پر از طلا و پول شد. به همين خاطر الاغ رُ مىبره يه الاغ شبيه اون مىآره مىذاره جاش. بعد از اينکه پسره از بازار مىياد، مادرش از حمام مىياره، سوار مىکنه و مىبره خونه. خوب که دقت مىکنه مىبينه الاغش عوض شده. مىره از حمامى الاغشُ پس بگيره. حمامى پس نمىده و کارشون به محمکه (دادگاه) مىکشه. از طرفى چون حمامى شناخته شدهتر و معتمدتر بود توى شهر، قاضى حکمُ بهنفع حمامى مىده و پسر دست از پا درازتر برمىگرده خونه. |
بعد از چند روز، پسر مىخواسته پَر سومُ به باد بده و يه تقاضاى ديگه کنه، مادرش جلوشِ مىگيره، مىگه اِندفعه بذار من اين تقاضا رُ بکنم. مىره و پرِ به باد مىده تقاضاى يه مِرکوب مىکنه که هر موقع بهش گفتن بکوب هر که جلوش بود بزنه. تقاضا مىکنه و مِرکوب تهيه مىشه و پيرزن مىره دم خونه حمومى بهش مىگه که الاغ ما رُ پس بده. حمامى قبول نمىکنه. بعد پيرزن مىگه مِرکوب بکوب! ـ مرکوبم يه چيزيه مثل چکش ـ چکش يا همون مِرکوب مىافته به جون حمومى و شروع مىکنه زدن. ديگه داشته حمومى تلق مىشده که مىگه صبر کن، الاغتو پسر مىدم. |
پيرزن الاغُ پس مىگيره، سوار الاغ مىشه مىره دم کاخ فرمانداري. مىرسه اونجا به محافظ قصر مىگه که من اون ديگچهام مىخوام، اون ديگمو مىخوام پس بگيرم. محافظ به فرماندار مىرسونه که يه پيرزنى اومده همچى تقاضائى مىکنه. فرماندار مىگه: 'دستگيرش کنيد، زندانيش کنيد' . تا ميان پيرزن را دستگير کنن باز پيرزن مىگه که مرکوب بکوب. اون چکش دوباره بهطرف محافظين مىره و همه رُ مىزنه و دست و پاشون رُ مىشکنه و مىره سراغ فرماندار که ديگچه رُ بگيره. وقتى که فرماندار موضوع رُ مىبينه مىترسه، ديگچه رُ تحويلش مىده. پيرزنم الاغُ با ديگُ تحويل مىگيره مىياد مىده به پسرش. يه دستم گل يه دستم نرگس، داغتُ نبينم هرگز. |
- مِرکوب بکوب |
- افسانههاى ايرانى به روايت امروز و ديروز ـ ص ۳۱۹ |
- به اهتمام دکتر شين تاکههارا و سيد احمد وکيليان |
- راوى: سيدرضا رستکار، شغل مهندس مخابرات سن ۲۵ سال |
- راوى اصلى: پدرزن سيدرضا رستگار، محل گردآورى، طالبآباد شهررى |
- نشر ثالث، چاپ اول ۱۳۸۱ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- سرنوشت خواجه نصیر لوطی
- گاو پیشانی سفید
- کار دل
- قصهٔ آه
- بنهکی
- گلنار و دوریش حیلهگر
- پرندهٔ سپید(۳)
- مرد جوجهفروش
- خانهای با چهار در
- ملکجمشید و دختر پادشاه (۲)
- مستهٔ کارد (دسته کارد)
- دندان آهنی(۲)
- فرجام (۲)
- ماراتتی
- حکیمباشی قیافهشناس
- غلام (۳)
- پسر زلف طلائی
- دختر قدمطلا، شکوفه دهان
- شاهزادهٔ فارس و دختر سلطانِ یمن (۴)
- قُچاق قلابی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
مجلس مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان ایران دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد افغانستان رئیسی رئیس جمهور
تهران هواشناسی شورای شهر شورای شهر تهران پلیس شهرداری تهران قتل سیل وزارت بهداشت کنکور آتش سوزی سازمان هواشناسی
قیمت دلار مالیات خودرو دلار قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت طلا مسکن ایران خودرو سایپا تورم
تئاتر تلویزیون سریال محمدرضا گلزار ازدواج وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران قرآن کریم سینما فیلم موسیقی سریال پایتخت
سازمان سنجش ناسا کنکور ۱۴۰۳ خورشید
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال فوتسال پرسپولیس استقلال تیم ملی فوتسال ایران بازی جام حذفی آلومینیوم اراک سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی
هوش مصنوعی اپل فناوری همراه اول ایرانسل آیفون تبلیغات سامسونگ اینترنت گوگل بنیاد ملی نخبگان دانش بنیان
سازمان غذا و دارو رژیم غذایی خواب موز سلامت روان بارداری دندانپزشکی کاهش وزن آلزایمر مالاریا