یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

طالب جانان به جان خریده الم را


طالب جانان به جان خریده الم را    عاشق صادق کرم شمرده ستم را
صف زده مژگان چشم خیمه نشینی    از پی قتلم کشیده خیل حشم را
قبله‌ی خود ساختم بتی که جمالش    پرده نشین ساخت صد هزار صنم را
خرمی شادی فزا که مایه‌ی مستی است    هیچ دوایی نکرده چاره‌ی غم را
کشته‌ی شاهی شدم به جرم محبت    کز خم ابرو کشید تیغ دو دم را
برمه رویش تعشقی است نگه را    بر سر کویش تعلقی است قدم را
چشم تو هر جا که جام باده چشاند    مست فشاند به خاک ساغر جم را
وه که به عهد میان و دور دهانت    جمع به هم کرده‌ای وجود و عدم را
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا    شرح نمودی حدیث نور و ظلم را
گر گل روی تو از نقاب برآید    کس نستاند به هیچ باغ ارم را
گر مددی از مداد زلف تو باشد    نطق فروغی دهد زبان قلم را


همچنین مشاهده کنید