شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

هر شبم سرمست در کوی افکنی


هر شبم سرمست در کوی افکنی    وز بر خویشم به هر سوی افکنی
در خم چوگان خویشم هر زمان    خسته و سرگشته چون گوی افکنی
گر بریزم پیش رویت اشک زار    همچو اشکم باز بر روی افکنی
چون همه تیری بیندازی تمام    پس کمان کین به بازوی افکنی
بوی گل اندر دماغ جان ما    زان سر زلف سمن بوی افکنی
گر سخن گویم ز چین زلف تو    از سر کین چین در ابروی افکنی
ور کشد مویی دل از زلف تو سر    حلق را در حلقه‌ی موی افکنی
هر شبی عطار را تا وقت صبح    عاشقی دیوانه در روی افکنی


همچنین مشاهده کنید