یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ای شده حسن تو را پیشه جهان آرایی


ای شده حسن تو را پیشه جهان آرایی    عادت طبع من از وصف تو شکرخایی
ماه را زرد شود روی چو در وی نگری    روز را خیره شود چشم چو رخ بنمایی
یا بدان لب بده از وصل نصیب عشاق    یا چنان کن که چنین روی به کس ننمایی
بوسه‌ای دادی و پس طیره شدی، لب پیش آر    تا همانجا نهمش باز اگر فرمایی
ز انتظار شب وصل تو مرا روز گذشت    می‌ندانم که چرا منتظر فردایی
بس که در آرزوی وصل تو چشمم بگریست    خواب را آب ببرد از حرم بینایی
ای دل خام طمع آب برین آتش زن    چند بر خاک درش باد همی پیمایی
ذره‌ی گم شده‌ای در هوس خورشیدی    قطره‌ی خشک لبی در طلب دریایی
من از این در نروم ز آنک گروهی عشاق    روی معشوق بدیدند به ثابت رایی
بلبل از باغ چو بیرون نرود گل بیند    زاغ بر مزبله گردد چو بود هرجایی
سیف فرغانی تا کی به تمنا گوید    بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟


همچنین مشاهده کنید