شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم


ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم    لطف کن تا من دل داده به دلدار رسم
او ز من بنده به این دیده‌ی خون‌بار رسد    من از آن دوست به یاقوت شکربار رسم
عندلیبم ز چمن دور زبانم بسته است    آن زمان در سخن آیم که به گلزار رسم
تا بدان دوست رسم بگذرم از هر چه جز اوست    بزنم بر سپه آنگه به سپهدار رسم
نخوهم ملک دو عالم چو ببینم رویش    جنتم یاد نیاید چو به دیدار رسم
کس بدان یار به رفتن نتوانست رسید    برسانیدن آن یار بدان یار رسم
گرچه نارفته بدان دوست نخواهی پیوست    تا نگویی که بدان دوست به رفتار رسم
دوست پیغام فرستاد که در فرقت من    صبر کن گرچه به سالی به تو یک‌بار رسم
گفتمش کی بود آن بار؟ معین کن! گفت:    من گلم وقت بهاران به سر خار رسم
نعمت عشق مرا کز دگران کردم منع    گر کنی شکر چو مردان به تو بسیار رسم
تو چو بیماری و، چون صحت راحت‌افزای    رنج زایل کنم آنگه که به بیمار رسم
از در باغ خودم میوه ده ای دوست که من    نه چنان دست درازم که به دیوار رسم
از درت گرچه گدایان به درم واگردند    چه شود گر من درویش به دینار رسم
من به رنگین سخنان از تو نیابم بویی    ور چه در گفتن طامات به «عطار» رسم
سیف فرغانی در کار تویی مانع من    پایم از دست بهل تا به سر کار رسم


همچنین مشاهده کنید