جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
کلیله و دمنه
اين کتاب چنانکه در مقدمهٔ کليله و دمنهٔ عربى و فارسى مندرج است از کتب خزينگى ملوک هند بوده است، و در زمان انوشيروان، طبيب دانائى 'برزويه' نام به امر شاهنشاه آن کتاب را از هند به ايران آورد و به زبان پهلوى ترجمه کرد و درخواست تا بزرگمهر بختکان حکيم و مشاور دربار، يک باب در آن به نام باب 'برزويه' برافزايد و او نيز چنين کرد. | |||||||||
نام اصلى کتاب به زبان سنسکريت 'کرتکا دمنکا' بوده است و در زبان پهلوى 'کليگ و دمنگ' گفتند، و در زبان درى که گافهاى اواخر کلمات بهاء غيرملفوظ بدل مىشود 'کليله و دمنه' شده است، و هنوز هم در هندوستان ابوابى از اين کتاب در ادبيات سنسکريت باقى است و نيز در کتب متفرقهٔ هنود بابهائى جدا جدا از آن کتاب ديده مىشود (نويسنده در کتاب مترجم از سنسکريت موسوم به تاريخ (هرنيس) که نسخهٔ خطى از آن در کتابخانهٔ آستانهٔ رضوى موجود است قصهاى شبيه به (قبره و شاهزاده) را خواندم). | |||||||||
اين کتاب از عهد قديم مورد توجه ملوک و بزرگان ايران و عرب بوده است وقتى جاسوسى از لشگرگاه بهرام چوبين پس از آنکه با هرمزد خلاف آشکار کرده بود به مداين بازگشت شاهنشاه از وى در ضمن سؤالها پرسيد که بهرام اوقات فراغت را چگونه مىگذراند آن مرد گفت: بهرام هنگام فراغت در خرگاه به خواندن کليله و دمنه وقت مىگذراند. | |||||||||
و نيز مأمون از خلفاى بنىالعباس به اين کتاب توجه فراوان داشت و آن را در خزانه نهاده بود. و نيز گويند فضلبنسهل(۱) از آن پيش که اسلام آورد روزى قرآن مىخواند، يکى از دوستان با او گفت چون يافتى قرآن را؟ فضل گفت: خوش چون کليله و دمنه ... و نيز برامکه شاعر خود ابانبنعبدالحميد اللاّحقى را به نظم کليله امر کردند براى آنکه بتوانند آن را به سهولت از بر کنند. | |||||||||
(۱) . فضلبنسهل سرخسى ذوالرياستين پرورنده و وزير مأمون خليفهٔ عباسى بود - وى از کيس مجوسى به اسلام درآمد و دوستار آل ابوطالب بود و در سنهٔ ۲۰۳ در حمام سرخس به قتل رسيد. | |||||||||
کليله و دمنه از طرف عبداللهبنمقفع (نويسنده و داناى ايرانى که اسلام آورد و کتب بسيارى از پهلوى به عربى ترجمه کرد در ۱۴۵ يا سالى کمتر به قتل رسيد) اولينبار از زبان پهلوى به عربى ترجمه شد و چنانکه گفتيم ابان اللاّحقى از شعراى تازى و از مدّاحان آل برمک آن را به امر برامکه به شعر تازى درآورد و مَطلع آن چنين است: | |||||||||
| |||||||||
(۲) . نقل از ج ۲، ص ۳۲۱-۳۲۴ عصر المأمون طبع قاهره. | |||||||||
و از اين منظومه بيش از هفتادوشش بيت که بعضى مربوط به آغاز کتاب و بعضى متعلق به بابالاسد و الثور مىباشد باقى نمانده است و مانند کليلهٔ منظوم رودکى از ميان رفته است و باز در سنهٔ ۱۶۵ هجرى عبداللهبنهلالالاهوازى کليله را از فارسى به عربى به نام يحيى ابن خالدالبرمکى ترجمه کرده است و سهلبننوبخت الحکيم براى يحيىبنخالد مذکور آن را به نظم آورده، و هزار دينار جايزه دريافت کرد، و عبدالرحمنالناصر اموى از ملوک اندلس نيز به اين کتاب توجهى داشته و با ارسال هدايا و تحف آن را بهدست آورده است (کشفالمظنون ج ۲، ۳۲۹-۳۳۰). | |||||||||
بار ديگر رودکى به امر امير نصربناحمد سامانى و تشويق بلعمى کتاب مزبور را به شعر فارسى مزدوج در بحر رمل مسدّس به نظم آورده و بيت اوّل آن چنين بوده است: | |||||||||
| |||||||||
و به تفاريق چند بيت از اين کتاب در کتب لغت مىتوان يافت و باقى از ميان رفته است که از آن جمله اين شعر مىباشد: | |||||||||
| |||||||||
ابوالمعالى اين کتاب را که به عربى و ترجمهٔ ابنمقفع بوده است ديده و پسنديده و شروع به ترجمه کرده است. در اين احوال بهرامشاه از اين کار مطلع مىشود و وى را به تمام کردن ترجمه تشويق مىکند، و او نيز آن را تمام مىنمايد. | |||||||||
بار ديگر اين کتاب از بس خواهان داشته است در قرن هفتم بهوسيلهٔ بهاءالدين احمد متخلص به (قانعي) از مردم طوس به نام عزّالدين کيکاوس از سلاجقهٔ آسياى صغير به بحر متقارب منظوم شده است، اين مرد از جمله فضلائى است که از پيش هجوم لشگر تاتار لعنهمالله از خراسان گريخته و به آسياى صغير در خدمت پادشاهان سلجوقى افتاده است، و کتاب را به نام آنان تمام کرده است (۳) و اين معنى مىرساند که در قرن هفتم کليله و دمنهٔ منظوم رودکى ديگر وجود نداشته، و يا در دسترس فضلا نبوده است، چه در صورت معروف بودن آن کتاب ديگرى (بهويژه که از مردم خراسان نيز بوده باشد) به نظم آن مبادرت نمىورزيده است. | |||||||||
(۳) . يک نسخهٔ خطى از اين کتاب در کتابخانهٔ حاجى حسينآقا ملک موجود است که متأسفانه مانند ساير کتب نفيس آن کتابخانه از دسترس اهل فضل به دور و از جملهٔ محوشدگان بايد حساب کرد. | |||||||||
باز در قرن نهم ملاحسين کاشفى واعظ سبزوارى نويسنده و مؤلف مشهور نسخهٔ مترجم نصرالله را دستبرده و از حليهٔ سبک اصلى عارى کرده و با عبارات تازه و اشعار نو و معانى عرفانى آن را بهصورت ديگرى درآورده است(۴) و آن را به نام امير شيخ احمد متخلّص به سهيلى مُدوّن ساخته و انوارالسهيلى نام نهاده است و ما در آنباره بهجاى خود سخن خواهيم گفت. | |||||||||
(۴) . حاجى خليفه در کشفالظنون مىنويسد که: لکنه (نصرالله) اطنب و اسهب به ايراد الالفاظ المغلقه ثم جدد هذهالترجمه و لخصها و هذبها المولى حسينبنعلى الواعظ الکاشفى للامير سهيلى من امرائ سلطان بايقرا و سماه انوارالسهيلى ... الخ، ج ۲، ص ۳۳۰. | |||||||||
و باز در قرن دهم هجرى در هندوستان به فرمان اکبرشاه پادشاه مشهور هند، وزير فاضل و سخنور او شيخ ابوالفضلبنشيخ مبارک برادر شيخ فيضى دَکنى تهذيبى از کليله و دمنه ساخته و 'عيار دانش' نام نهاده است. | |||||||||
در دنياى علم و ادب هيچ کتابى را سراغ نداريم که مانند اين کتاب مستطاب در طول قرون، و تمادى شهور و سنين، و در نزد ملل مختلف، و صاحبان آداب گوناگون، تا اين اندازه دوام آورده و همهوقت به يک نمط و بر يک نسق مطلوب و محبوب بوده، مونس ملوک، و مقبول علما، و همدم سمّار، و انيس عامه، و دستور حياة، و مايهٔ نجاح، و سرمشق اخلاق، و رهنماى زندگى قرار گرفته، و هنوز هم پس از سيزده چهارده قرن که از ظهور و شهرت آن کتاب مىگذرد باز تازه و نزد خاص و عام بلندآوازه باشد. اين خود حقيقتى است غيرقابلانکار که نويسنده يا نويسندگان اين کتاب را از تجربيات گرانبهاء علمالحياة و علمالنفس و شناخت مردم و آزمايشهاى زندگى طرفى فراوان و ذخايرى بىپايان در گنجينهٔ مغز جاى داشته است و از اينرو نکتهاى از نکات ضرورى زندگانى از پيش نظر آنها محو نشده و دقيقهاى از دقايق واجبات را فرو نگذاشتهاند. | |||||||||
فايدة: بعضى از علماى سلف مانند حاحظ بر اين عقيده بودهاند که ابنمقفع خود واضع اين کتاب است. ليکن اين عقيده اساس ندارد اما مطابق قول ابوالريحان بيرونى در کتاب تحقيق ماللهند گويد: 'کتاب پنج تنتر از کتب هنود که در نزد ما به کتاب 'کليله و دمنه' معروف است و به سبب نقل شدن آن از هندى به فارسى و از فارسى به عربى و باز از عربى به پارسى به زبان قومى که مطمئن به تصرف و تغييرى از طرف آنان نيستيم مثل عبداللهبنمقفع که باب برزويه را بر آن کتاب از خود افزوده است تا در ميان سستعقيدگان تشکيکى در دين بهوجود آورد و ايشان را از براى دعوت مانويان آماده سازد و چون به افزودن يک باب متهم گرديده است در ساير فصول منقوله نيز از تهمتى خالى نتواند بود' - کتاب تحقيق ماللهند ص ۷۶ - با اين مقدمه ممکن است مقدمهٔ منسوب به برزويه از ابنمقفع باشد، و برخلاف دلايل آرتور کريستنسن که براى انتقاد از عصر انوشيروان سعى دارد آن مقدمه را اصلى و قديم بينگارد، بايد آن را جديد پنداشت، زيرا در عهد انوشيروان محال مىنمايد که 'برزويه' طبيب چنين عقايدى که برخلاف ديندارى است بتواند بروز دهد، زيرا عصر انوشيروان عصر تعصب در ديانت بوده است، ولى براى ابنمقفع ممکن بوده است که عقايد خود را به نام 'برزويه' در آغاز چنين کتابى بيان نمايد، و بر او ايرادى وارد نمىآمده است. | |||||||||
اما اينکه ابوالريحان گويد قصد او آماده ساختن ضعفا از براى پذيرفتن اصول مانوى است هم قابل قبول نيست، چه اصول مانويان مانند ساير ديانات الهى مبتنى بر روايات و اخبار و صُحف است، و دين مذکور دينى کاملاً عقلى و فلسفى نيست که اين مقدمه مؤيد آن دين واقع تواند گرديد، پس بايد گفت مراد ابنمقفع از وضع اين مقدمه اشاراتى به اوضاع دربارى و کشورى زمان خود و بيان اصول معتقدات خويش بوده است، و در مانوى بودن ابنمقفع نيز حرف است، چه در آن عهد هر مرد آزادهاى را زنديق مىناميدند! | |||||||||
- آثار سبک قديم: | |||||||||
از آثار سبک قديم هنوز خيلى علايم در اين کتاب باقى است و به گمان ما هرگاه نسخهٔ قديمى بهدست آيد بيش از اين آثار نيز در آن پيدا خواهد شد، و آنچه هنوز دستنخورده است به قرار ذيل است: | |||||||||
۱. استعمال ياهاى استمرارى و شرطى و تمنائى و غيره در افعال انشائى مانند: 'در ميان ايشان پنج زاغ بود به فضيلت راى ... مشهور و زاغان در کارها اعتماد بر اشارت ايشان کردندى و در حوادث به جانب ايشان مراجعت نمودندى و مَلک ايشان را مبارک داشتى و در ابواب مصالح از سخن ايشان نگذشتي' (ص ۱۷۲) که افعال استمرارى است. | |||||||||
شاهد ديگر: 'اگر من خود را جرمى شناسمى در تدارک غلوّ و التماس ننمايمي' ص ۱۲۴ 'اگر مرا هزار جانستى و بدانمى که در سپرى شدن آن ملک را فايدتى باشد ... يکساعت به ترک همه بگويمى و سعادت دوجهانى در آن شناسمي' (ص ۱۳۷) که افعال شرطى و مطيعى است. | |||||||||
شاهد ديگر: 'و کاشکى از من فراغى حاصل آمدى و کارى را شايان توانمى بود' (ص ۲۳۶) فعل تمنّائي. | |||||||||
۲. آوردن جملهٔ شرطيه به طرز قديم: 'راى آن است که رسول فرستيم، اگر ما را به صلح اجابت مىکنند و اگر نه در شهرها بپراکنيم' (ص ۱۹۰) که در هر دو مورد (اگر) را به معنى (يا) گرفته است و از اين جنس جملههاى شرطى در کتب قديم فراوان است. رک: مقدمهٔ تاريخ سيستان و مجملالتواريخ طبع تهران. | |||||||||
۳. استعمال لغات قديمى مانند 'بيش' به معنى 'ديگر' بسيار زياد است اما 'نيز' به همين معنى بسيار کم است و 'انداختن' به معنى رأى دادن و طرح مطلب کردن، هم بهندرت ديده شده است و 'فراهم آمدن' و 'فراهم رسيدن' و 'فراهم گرفتن' فراوان آمده است، و 'فراز آمدن' به معنى چيزى به فکر و به عقل رسيدن نيز بسيار است و 'باز انداختن' به معنى حوالت کردن نيز ديده شده است، و 'باز نمودن' به معنى توضيح دادن بسيار است. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا بارش باران آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی