یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا
مُزد به مشت، مزد به سر، مزد به دوش
يکى بود، يکى نبود. غير از خدا هيچکس نبود. |
پيرزنى پسر تنبلى داشت. کار اين پسر، روز تا شب و شب تا روز در خانه اين بود که فقط بخورد و بخوابد. دستى هم به تر و خشکى نزند. و خيلى هم ساده و زودباور بود. بالأخره روزى مادر پيرش به او گفت: |
- خوردن و خوابيدان که کار نشد پاشو برو بيرون و کارى بکن! |
پسر از جا برخاست و از خانه بيرون رفت و از قضا، شخصى او را به کار گرفت، غروب از صاحبکار دهشاهى مزد دريافت کرد، خوشحال بهطرف خانه راه افتاد. در بين راه بود که دهشاهىاش از سوراخ جيبش افتاد و گم شد. خانه که رسيد، مادرش پرسيد: |
- تا به حال چهکار کردي؟ |
- کار کردم، دهشاهى هم مزد گرفتم. |
دست به جيب برد که دهشاهىاش را درآورد، انگشتش توى سوراخ جيب رفت و دهشاهى را نيافت. مادر پيرش فهميد، پولش را گم کرده است. گفت: |
- پسر جان! از اين پس، مزدت را توى مشت نگهدار، تا گم نشود. |
روز بعد، پسر به بازار رفت. براى قصابى کار کرد. قصاب بهجاى پولِ دستمزدش، يک شقّهٔ گوشت گاو داد. او که نتواسته بود شقّه گوشت را در مشتش جا دهد، ريسمانى خريد، يک سرش را به گوشت بست و سر ديگر ريسمان را هم بهدست گرفت و کشيد و کشيد و تا خانه آورد. خوشحال از اين بود که مزد امروزش را گم نکرده است، مادرش پرسيد! |
- امروز چهکار کردي؟ |
- براى قصابى کار کردم، اين شقّهٔ گوشت هم، مزدم است. |
مادر به گوشت که از گلِ و کثافت آلوده شده بود. نگاهى کرد و گفت: |
- شقّهٔ گوشت را که نمىبايد اينطورى مىآوردي، اين ديگر قابل خوردن نيست. هر وقت مزد گرفتي، روى سرت بگذار! |
روز بعد، بيرون رفت و براى گالِشى (گالش: گاودار) کار کرد. گالِش، غروب بهجاى پول، يک کوزه ماست به او داد. کوزهٔ ماست را که مزدش بود، بنا به حرف مادرش روى سرش گذاشت. در بين راه بود که کوزهٔ ماست از سرش افتاد و تمام سر و صورت و لباسش ماستى شد. با سر و صورت ماستى به خانه آمد. مادرش پرسيد: |
- اين چه وضعى است؟ |
جواب داد: |
- مگر خودت نگفتى مزدت را روى سرت بگذار. مزدم يک کوزه ماست بود که از روى سرم افتاد و شکست. |
مادر آهى کشيد وگفت: |
- ازين به بعد، مزدت را روى دوشت بگذار! |
روز بعد، پسر سرکار رفت و براى خرکچى کار کرد. خرکچي، غروب بهجاى پول، خرى به او داد. خر را به زود و زحمت بسيار روى دوش انداخت و راه خانه را در پيش گرفت. در راه، از قضاى روزگار، جلوى خانهٔ مرد ثروتمندى که درش باز بود، براى رفع خستگي، قدرى ايستاد. |
بدانيد که اين مرد ثروتمند، دختر بسيار زيبائى داشت؛ اما دختر با آن همه زيبائى به مرض علاجناپذيرى مبتلا شده بود. حکيمباشىهاى شهر و آبادىهاى دور و نزديک، نتوانسته بودند معالجهاش کنند. سر آخر به مرد گفته بودند چناچه ناگهانى دخترت از ته دل بخندد، خوب خواهد شد. |
در اين حال، دختر که به ايوان خانه آمده بود، تا چشمش به جوان خر به دوش افتاد، ناگهان از ته دل زد زير خنده و با اين خنده چهار ستون بدنش از درد و بيمارى آسوده شد. |
ثروتمند که به خانه برگشت، به او مژده دادند که دخترت ناگهانى خنديده و خوب و سالم شده است. مرد ثروتمند، خوشحال و سر حال، موضوع را از دخترش پرسيد و گفت از کار جوانى که خر گندهاش را به دوش گرفته بود، خنديده است. |
ثروتمند در پى شناسائى جوانِ خر به دوش افتاد و بالأخره او را يافت. دختر زيباى خود را به عقدش درآورد و برايشان هفت شبانه روز عروسى گرفت و ثروت زيادى هم به آنها بخشيد تا به آسودگى زندگى کنند. |
مادر پير از اينکه به نان و نوائى رسيده بود، بيشتر از همه خوشحال بود. |
- مزد به مشت، مزد به سر، مزد به دوش |
- افسانههاى مازندگان ـ ص ۱۳ |
- گردآورنده: سيدحسين ميرکاظمي |
- کتابهاى شکوفه، چاپ اول ۱۳۶۷ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان اوکراین دولت سیستان و بلوچستان انتخابات جنگ مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم افغانستان مجلس
سیل هواشناسی تهران شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی یسنا آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم بانک مرکزی بازار خودرو حقوق بازنشستگان ارز
مسعود اسکویی تلویزیون ایتالیا صدا و سیما دفاع مقدس حج مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه حماس روسیه آمریکا انگلیس یمن نوار غزه ایالات متحده آمریکا جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان رئال مادرید لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
خواب آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا صاعقه تبلیغات موبایل گوگل
سلامت کبد چرب فشار خون گرما