پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی


زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی    خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی
من به سودای غمت اشک به دامن کردم    تا تو از سنبل تر مشک به دامان کردی
سینه صد چاک و جگر پاره خدا را بنگر    که چه‌ها با من از آن چاک گریبان کردی
حیرتی دارم از آن صورت زیبا که تو راست    که به یک جلوه مرا صورت بی جان کردی
عندلیب دل من نغمه سرا شد روزی    کانجمن را ز رخت صحن گلستان کردی
خون بهای دلم از لعل گهربار بیار    چون به خون غرقه‌اش از خنجر مژگان کردی
نام شمشیر تو آسایش جان باید کرد    که ز کشتن همه دشوار من آسان کردی
سالها در طلبت گوشه‌نشینی کردم    تا گذاری به سر گوشه‌نشینان کردی
هم نشینان تو از بوی ریاحین مستند    وه که در کار سمن و سنبل و ریحان کردی
تا فروغی نظری در رخ زیبای تو کرد    فارغش از مه و خورشید درخشان کردی


همچنین مشاهده کنید