یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

یک باره گر از سبحه در انکار نبودم


یک باره گر از سبحه در انکار نبودم    از زلف بتان صاحب زنار نبودم
تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم    سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم
روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود    کز صومعه در خانه‌ی خمار نبودم
بر مست غم دور فلک دست ندارد    ای کاش در این غمکده هشیار نبودم
سرمایه‌ی سودا اگر این زلف نبودی    سودازده در هر سر بازار نبودم
وقتی که شدم با خبر از سر دهانش    از هستی خود هیچ خبردار نبودم
در خواب نیاید گرم آن ماه، عجب نیست    کاندر خور این دولت بیدار نبودم
از روی تو کی شد که بر آتش ننشستم    وز نور تو کی بود که در نار نبودم
می رفت فروغی ز سر کویت و می‌گفت    کز دست دل ای کاش چنین زار نبودم


همچنین مشاهده کنید