یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تا اختیار کردم سر منزل رضا را


تا اختیار کردم سر منزل رضا را    مملوک خویش دیدم فرمانده‌ی قضا را
تا ترک جان نگفتم آسوده‌دل نخفتم    تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن    چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
دردا که کشت ما را شیرین لبی که می‌گفت    من داده‌ام به عیسی انفاس جان‌فزا را
یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر    خضر از حیا بپوشید سرچشمه‌ی بقا را
دوش ای صبا از آن گل در بوستان چه گفتی    کاتش به جان فکندی مرغان خوش نوا را
بخت ار مدد نماید از زلف سر بلندش    بندی به پا توان زد صبر گریز پا را
یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت    بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را
آیینه رو نگارا از بی‌بصر حذر کن    ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را
گر سوزن جفایت خون مرا بریزد    نتوان ز دست دادن سر رشته‌ی وفا را
تا دیده‌ام فروغی روشن به نور حق شد    کمتر ز ذره دیدم خورشید با ضیا را


همچنین مشاهده کنید