پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مختصات سبک نثر دورهٔ اول (۲)


   استعمال لغات جايگزين
- استعمال 'بر' استعلائى :
قبل از افعال و بعد از اسامى مضاعف مانند 'اندر' و 'اندرون' چنان که ترکى‌کشى گويد:
امروز اگر مراد تو بر نايد فردا رسى به دولت آبا بر
چندين هزار اميد بنى آدم طوقى شده به گردن فردا بر
- آوردن افعال با پيشاوندهاى قديم :
مانند 'فرا - فراز - باز - فرو - بر - اندر - همى - اَوْ - ها - آ' و غيره که در بخش‌ اول به‌‌شرح نموده شد، و صيغه‌هاى انشائى جمع به طريق خاص که بعدها از بين مى‌رود مثل 'کردماني' به‌جاى 'مى‌کرديم' در جمله‌هاى شرطى و استعمال فعل‌هاى مرکب به‌جاى افعال جعلى که بعدها پيدا شد - چنان‌که به‌جاى جنگيدن و رقصيدن و طلبيدن - حرب کردن يا جنگ کردن و رقص کردن و طلب کردن و فهم کردن مى‌آورند. و استعمال فعل‌هاى قياسى قديم عوض سماعى مانند 'آوريدن' و 'گدازيدن' به‌جاى آوردن و گداختن و غيره همچنين فعل‌هاى انشائى شرطى و تمنّائى با ياى مجهول، و افعال نيشابورى مثل 'کردستي' و 'رفتنستند' يا استعمال 'است و نيست' به صيغهٔ فعل انشائى با ياى مجهول مثل خمريهٔ رودکي:
بهار آن مى که پندارى ياقوت نابستى
و يا چون برکشيده تيغ پيش آفتابستى
قدح‌گوئى سحابستى و مى قطرهٔ سحابستى
طرب‌گوئى که اندر دل دعاى مستحابستى
اگر مى نيستى عامل همه يکسر خرابستى
و گر در کالبد جان را بديلستى شرابستى
اگر اين مى به ابر اندر چنگال عقابستى
ازو تاناکسان هرگز نخوردندى صوابستى (۱)
(۱) . اين قطعه در چند جُنگ قديم به‌نام رودکى است و شمس قيس به خطا معزّى نسبت داده است.
- به‌کار داشتن لغات فارسى کهنه :
از اسم و فعل که مربوط به زمان ايشان بوده است از قبيل 'تيرسَتْ' مخفف 'ثرى‌سَتْ = سيصد' و فعل 'نشاستن' متعدّى 'نشستن' و جملهٔ 'پَرگَسْت‌باد' به‌جاى حاشا و معاذالله و امثال اين لغت‌ها که بعدها از ميان رفت.
- آوردن 'ايدون' به‌جاى 'چنين' و 'ايذر' به‌جاى 'اين‌جا' :
مطلقاً در نسخه‌هاى قديمى و دست‌نخورده و استعمال 'حرب‌کردن' و 'حرب' به‌جاى جنگ کردن که از لغات حکومتى است و طبرى تنها يک نوبت لفظ 'جنگ' استعمال کرده است و آن هم در قسمت تاريخ 'قباد پسر فيروز' ساسانى است که گويد 'شاپور با سوفراى جنگ کرد و سوفراى مردى بود که پيرو شاپور جوان بود پس شاپور کمر از ميان بگشاد و اندر گردن سوفرا کرد و به زندان برد' و اين يکى هم در تمام نسخ نيست و بعضى جملهٔ 'شاپور با سوفراى جنگ کرد' را ندارد.
- استعمال باى تأکيد:
بر سفر فعل ماضى و مصدر و صيغه‌هاى نفى - که بعدها روى به نقصان مى‌گذارد.
- آوردن 'او' و 'وي' مطلقاً در مورد ضمير مفرد غايب چه ذوى‌الارواح و چه غيرذوى‌الارواح، و 'ايشان' در مورد جمع، و به‌ندرت در مورد جمع غيرذوى‌الارواح به‌جاى 'ايشان' ، 'آن' مى‌آورند.
- آوردن جمع‌هاى عربى به صيغهٔ فارسى مانند 'ملکان' و 'عالمان' و 'کاهنان' و غيره افزودن جمع فارسى بر جمع‌هاى عربى مانند 'ملوکان' و 'عجايب‌ها' و غيره.
- آوردن 'آن' و 'اين' مانند حرف تعريف در غير مورد اشاره يا اسم موصول مانند اين عبارت طبري: 'گفت برو و اين زن را بياور او بشد و زن را پيش طالوت آورد' مثال ديگر: 'گفت توبهٔ او آن است که بدان شارستان شود' مثال ديگر: 'و آن حرب به ناحيت انطاکيه بود و اين اوريا آنجا بدين حرب کشته شد' و رودکى گويد:
مى‌آزاده پديد آرد از بداصل فروان هنرست اندر اين نبيد
- استعمال مصدر به‌جاى مصدر مَرَخَّم - مثل: 'او را چيزى نتوانستند گفتن' که از قرن ششم به بعد در اين موارد به‌جاى 'گفتن' ، گفت يعنى مصدر مُرَخّم معمول گرديد.
- مطابقت دادن عدد و معدود در جمع - چون: 'ده پسران' و 'سه خواهران' و غيره.
- استعمال 'يکي' به‌جاى 'يک' خواه اسم بعدش ياى تنکير داشته باشد يا نه چون 'يکى مرد' يا 'يکى مردي' به‌جاى يک مرد. فردوسى گويد:
يکى دخترى داشت خاقان چون ماه کجا ماه دارد دو زُلف سياه
به‌دنبال چشمش يکى خال بود که چشم خودش هم به‌دنبال بود
- استعمال 'به‌سوي' هم به معنى امروز و هم به معنى 'براي' و اين معنى جز در اشعار قرن بعد آن هم تنها ناصرخسرو در نثر از بين رفته است - طبرى گويد: 'و اين ضحاک را اژدها به‌سوى آن گفتندى که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بررسته، دراز و سر آن به کردار مارى بود.' و جاى ديگر گويد: 'و هرگاه کى فرزندان به‌سوى او خوردنى آوردندى او بهرى به‌سوى پشنگ بنهادى پس سوى او بردي' . و ناصرخسرو گويد:
گيسوى من به‌سوى من بدو ريحانست گر به چشم تو همى تافته مار آيد
- در بعضى نَسْخ‌هاى قديمى طبرى پساوند 'تر' که علامت صفت تفصيلى است در محل اضافه و غيراضافه حذف مى‌کند چون: 'کيومرث گفت او شيرى است قوى همه سباع زمين' يعنى 'قوى‌تر' باز جاى ديگر گويد در حکايت طالوت: 'طالوت باز جاى آمد تافته از آنک بود' يعنى 'تافته‌تر از آنکه بود' و اين شيوه در کهنه‌ترين نسخ موجود در تهران ديده شد.
- التفات از مفرد غايب به متکلّم وحده يا از جمع غايب به متکلّم مع‌الغير و آوردن ضمير منفصل 'من' به‌جاى 'او' و ضماير متکلّم به‌جاى ضمير غايب، و اين شيوه در طبرى و تاريخ سيستان و کارنامک اردشير ديده شد، مثال از کارنامک: 'اردوان دانست که کنيزک من با اردشير گريخت' طبع تهران ص ۱۹ فقرهٔ ۳ - مثال از تاريخ سيستان: 'عمرو از هرى مال و مردمان مى‌فرستاد و خجستانى را هيچ خبر نبود چون دانست خجستانى که شهر نتوانم گشاد کس‌هاى خويش را به ويرانى نواحى فرمان داد' ص ۲۳۷ طبع تهران - حسين دانست و مردمان شارستان که با وى طاقت نداريم صلح پيش گرفت' ص ۳۳۹ طبع تهران.
- در جمع بستن کلمات عربى يا فارسى اگر آخر آنها الف باشد تنها الف و 'نون جمع' مى‌فزايد و اگر کلمات مختوم به الف و يا باشد 'يا و الف و نون' - مراد اين است که به خلاف عقيدهٔ متأخيرين کلمات مختوم به الف در موقع جمع بستن به (يان) جمع بسته نمى‌شده است بلکه علامت جمع تنها (آن) بوده است و قاعدهٔ خاصى جز قاعدهٔ مرسوم در ميان نبوده است. چنان‌که لغاتى مانند (بنا) و (فنا) و (ترسا) و (ناسزا) و (دانا) و (کانا) و (بينا) که بعد از آنها حرف (يا) نبوده است همه وقت در کتب دست‌نخوردهٔ قديم به (بنا آن) و (فنا آن) و (ترسا آن) و (ناسزا آن) و (دانا آن) و (کانا آن) (بينا آن) جمع بسته مى‌شده، به خلاف کلمات (خداي) و (گداي) و (بى‌سروپاي) و (سراي) و غيره را که در اصل پهلوى و درى (يا) جزء کلمه بوده به خدايان و گدايان و بى‌سروپايان و نغمه‌سرايان جمع مى‌بستند.
- مردم را غالباً مفرد مى‌شمردند.
- کلمهٔ 'نيز' را به معنى 'ديگر' به‌کار مى‌بردند - مثال از تاريخ سيستان: 'گفت يا غلام هزار دينار ديگر فرا او ده ... غلام گفت دينار نيز نمانداندر خزينه' ص ۱۴۶.
- پيشاوند (فرا) را بر سر اسامى و ضمائر مثل حرف قيد مکانى مى‌آوردند مانند 'فراسر او رفت' و 'فراگوش او سخن گفت' و 'فرا اوده' و تاريخ سيستان و تاريخ بيهقى اين پيشاوند زياد استعمال مى‌کنند - نظامى گويد:
شحنهٔ مست آمده در کوى من زد لگدى چند فرا روى من


همچنین مشاهده کنید