چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چه و چی


چه آفت‌هاست در تأخير و طالب را زيان دارد (حافظ)
رک: تأخير را فتنه‌ها در قفاست
چَهْ آنجا زن کز آن آبى برآيد (نظامى)
چهارپا را چهار روز مى‌آزمايند و دو پا را دو روز (از مجمع‌الامثال)
چهارشنبه‌ها هم غش مى‌کند! (عامیانه).
رک: عروسى ما عيبى ندارد، کور است و کچل است و لغوه دارد!
چهارشنبه يکى پول گم مى‌کند يکى پيدا مى‌کند
رک: زيان کسان سود ديگر کس است
چهار قاب بيار بازى را ببر!
چهارنعل نتاز تا سکندرى نخورى
رک: تند مى‌روى فلانى ترسم به سر درآئى
چه باک از موج بحر آن را که دارد نوح کشتى‌بان (سعدى)
نظير:
هر که با نوح نشيند چه غم از طوفانش (سعدى)
- چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم (حافظ)
چه برکت بوَد در ميان دو سارق (وطواط)
رک: دو تفر دزد زرى دزديدند...
چه بسا که گاو چهل ساله به گوساله محتاج شود
چه بسيار بد باشد از بد بَتَر
نظير: چون بدى پيش آيد از بدتر بترس (مرزبان‌نامه)
چه به من بگو، چه به در بگو، چه به خر بگو! (عامیانه).
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه
چو بيند در آئينه کور
نظير: به بى‌ديده نتوان نمودن چراغ (نظامى)
چه پشم سگ، چه خود سگ!
چه حاجت است بگويد شکر که شير٭
نظير: حاجت مَشاطه نيست روى دلارام را
٭ هنر بيار و زيان آورى مکن سعدى ............................ (سعدى)
چه حاجت است به مَشاطه روى زيبا را٭
رک: حاجت مشاطه نيست روى دلارام را
٭ وگرنه منقبت آفتاب معلوم است ....................... (سعدى)
چه حاجت است عيان را به استماع بيان (سعدى)
رک: آنجا که عيان است چه حاجت به بيان است
چه حسن کچل، چه کچل حسن
رک: چه خواجه على، چه على خواجه
چه خواجه على، چه على خواجه!
نظير:
چه سر به کلاه، چه کلاه به سر
- چه حسن کچل، چه کچل حسن
- جمعه و آدينه يکى است
- دو لنگه يک خروار است
چه خوش است بى‌زنى که يک نان سنگک را تنها بزني! (به مزاح به‌کار برند)
رک: اى خوشا آن کس که زن ناکرده است
چه خوش است حال مرغى که قفس نديده باشد٭
٭ .......................... چه نکوتر آنکه مرغى ز قفس پريده باشد(صادق سرمد)
چه خوش است دستِ بسيار، هم در خوردن و هم در کار!
رک: قربان دستِ بسيار، هم در خوردن و هم در کار
چه خوش است دوشاب‌فروشى، هيچ‌کس نخرد خودت بنوشي!
چه خوش است نکته‌دانى که سخن نگفته داند
رک: آن‌کس که اهل بشارت است اشارت داند
چه خوش باشد که بعد از انتظارى به امّيدى رسد اميدوارى (جامى)
چه خوش باشد که در کاشانهٔ غم دو همدم دردِ دل گويند با هم
نظير: بيا سوته‌دل گرد هم آئيم که قدر سوته‌دل سوته داند (باباطاهر)
چه خوش بوَد دو دلارام دست در گردن به‌هم نشستن و حلواى آشتى خوردن
چه خوش بوَد که برآيد به يک کرشمه دو کار زيارت شهِ عبدالعظيم و ديدن يار
رک: هم فال است هم تماشا
چه خوش بى‌مهربانى هر دو سر بى که يک سر مهربانى دردسر بى (باباطاهر)
رک: عشق يک سر، مايهٔ دردسر است
چه خبرى بيايد از آن خاندان که بانگ خروس آيد از ماکيان (سعدى)
نظير: در خرّمى بر سرائى بيند که بانگ زن از وى برآيد بلند (سعدى)
چه داند آن که اشتر مى‌چراند٭
چه داند کور مادرزاد قدر چشم روشن را
٭ ميان عاشق و معشوق رمزى است ............................... (...؟)
چه دلاور است دزدى که به کف چراغ دارد
نظير: چو دزدى با چراغ آيد گزيده‌تر بَرَد کالا (سنائى)
چه سر به کلاه، چه کلاه به سر
رک: چه خواجه على، چه على خواجه
چه سود آنگه که ماهى مرده باشد
چه سود از دزد ز آنگه توبه کردن که نتوانى کمند انداخت بر کاخ (سعدى)
    رک:
 اى ناتوان شده به تن و برگزيده زهد زاهد شدى کنون که شدى پير و ناتوان
چه عجب شد که ياد ما کردى (ايرج‌ ميرزا)٭
نظير: عجب عجب که تو را ياد دوستان آمد
٭ وه چه خوب آمدى صفا کردى .......................... (ايرج ميرزا)
چه على خواجه، چه خواجه على
رک: چه خواجه على، چه على خواجه!
چه غم دارم که غير از غم ندارم٭
نظير: ز دنيا قسم ما غم خوردن آمد
٭ غم از شادى بزايد شادى از غم .............. (نشاط اصفهانى)


همچنین مشاهده کنید