شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

موج نوی سینمای چک (۲)


عمرِ این نهضت عرضه شد: همهٔ هموطنان من (۱۹۶۸). این فیلم سرود ستایش تلخ و شیرینی است از ساکنان یک دهکدهٔ موراوی که از دوران جنگ به همراه ساینی برای اصلاح جامعهٔ خود تلاش کرده بودند اما دهکده‌شان به طرزی ده‌منشانه به‌دست شوروی‌ها سرکوب شد.
خودویژه‌ترین کارگردان جوان موج نوی چک و در واقع معروف‌ترین آنها میلوش فُرمَن (متولد ۱۹۳۲) بود. فرمن، که در جریان اشغال نازی والدینش را از دست داده بود، در ۱۹۵۵ از FAMU در رشتهٔ فیلمنامه‌نویسی فارغ‌التحصیل شد و به‌عنوان دستیار کارگردان با مارتین فریس و آلفرد رادُک (۷۶-۱۹۱۴) کار خود را آغاز کرد. نخستین فیلم بلند فُرمن، پتر بی‌دست و پا / پترو پاولا (۱۹۶۳)، را غالباً نقطه عطف موج نوی چک می‌شناسند. این فیلم با تأثیر آشکار از فیلم شغل (۱۹۶۱) از اِرمانو اُلمی، اثری است کتابی دربارهٔ تضاد
میان نسل‌ها که به شیوهٔ سینما وریته با بازیگران غیرحرفه‌ای و سبکِ دوربینِ مداخله‌گر فیلمبرداری شده است: این فیلم جایزهٔ منتقدان فیلم پراگ را نصیب او کرد و مقدمهٔ همکاری او با فیلمنامه‌نویس‌هایش، ایوان پاسِر (متولد ۱۹۳۳) و یاروسلاوْ پاپوشِک (۱۹۲۹) و فیلمبردارش، میروسلاو اُندژیچک (متولد ۱۹۳۳) شد که هر سه در دو فیلم بعدی با او همکاری کردند. این دو فیلم نیز مانند پتر بی‌دست و پا مطالعهٔ رفتارشناسانهٔ ظریفی هستند که با استفاده از دیالوگ بدیهه‌سازانه و بازیگران غیرحرفه‌ای و ظاهری 'غیر استودیوئی' (نورپردازی طبیعی، مکان‌های واقعی و غیره) بر لطیفه‌هائی متین استوار هستند و از ساختار روائی سنتی پیروی نمی‌کنند.
آنها نیز مانند پتر بی‌دست‌وپا مورد تحسین همگان و تقبیح مقامات رسمی قرار گرفتند. فیلم عشق‌های یک موطلائی/موطلائیِ عاشق (۱۹۶۵)، که فرمن را مورد توجه جهان قرار داد، قصهٔ سادهٔ یک دختر جوان کارگر است که در یک مجلس رقص محلی با نوازندهٔ پیانوئی آشنا می‌شود و سرانجام خود را به او تسلیم می‌کند. این دختر بعداً به دیدار نوازندهٔ پیانو به شهر او می‌رود و باعث شرمندگی شدید او و خانواده‌اش می‌شود. موطلائی عاشق یک کمدی ریزبین از زندگی روزمره است و زمان‌سنجی درخشانش ما را به یاد کمدی‌های خل‌بازی آمریکائی دههٔ ۱۹۳۰ می‌اندازد. این فیلم ضمناً به‌طور تلویحی نگاهی انتقادی به زندگی مبتذل جامعهٔ مدرن، نارسائی‌های اداری و ایدئولوژی خشکِ حاکم بر چک دارد که از نگاه مقامات مسئول پنهان نماند.
در فیلم دوم، جشن آتش‌نشان‌ها (۱۹۶۷)، فرمن حتی فراتر رفت - چندان که شخص رئیس‌جمهور، تووُتنی، موقتاً نمایش عمومی آن را ممنوع کرد. این فیلم به حساس‌ترین مباحث سیاسی چکسلواکی نگاهی هجوآمیز دارد. جشن آتش‌نشان‌ها در ۱۵ دسامبر ۱۹۶۷، درست دو هفته پیش از بحران سیاسی‌ای افتتاح شد که منجر به سقوط نووتنی شد و آلکساندر دویچکِ لیبرال بر سر کار آمد. هنگامی‌که دویچک خود پس از تجاوز شوروی به چکسلواکی از کار برکنار شد فرمن نیز مانند بسیاری از همکارانش ناچار وطنش را ترک گفت و به همراه اُندریچک به ایالات متحد رفت و در آنجا فیلمی به‌نام پرواز (۱۹۷۱) ساخت: یک کمدی اجتماعی دربارهٔ آداب و رسوم آمریکائی‌ها به سبک و سیاق سینما وریته مانند فیلم‌های وطنی خود.
فرمن پس از کارگردانی بخشی از ورزش‌های دهگانه از جریان المپیک مونیخ در ۱۹۷۲ به‌نام هشت نگاه (۱۹۷۳) اقتباس سیار موفقی از رمان پرواز بر فراز آشیانهٔ فاخته (۱۹۷۵) نوشتهٔ کن کِسی ساخت و پس از آن روایت سرزنده‌ای از یک نمایش تئاتری به‌نام هِیر (مو، ۱۹۷۹) را به فیلم درآورد، که در شهر نیویورک فیلمبرداری شد. فرمن با گرایش به بافت زندگی روزمره، چنین به‌نظر می‌رسد که از نئورئالیسم ایتالیا (رقیبی برای ارماتو اُلمی) و همچنین 'سینمای آزاد' انگلیسی و واقعگرائی اجتماعی به شیوهٔ لیندسی اندرسن (این زندگی ورزشی، ۱۹۶۳)، و کارِل رایتس (شنبه‌شب و یکشنبه صبح، ۱۹۶۰) تأثیر پذیرفته است. استعداد بی‌نقص او در زمان‌سنجیِ کمیک را متأثر از چاپلین، کیتن و هاوارد هاکز دانسته‌اند، اما باید گفت در کیفیت تجربی فیلمبرداری و نورپردازی، و نیز در طنز تلخ هجویه‌هایش چیزی کاملاً متعلق به چکسلواکی وجود دارد. اقتباسی که از رمان دُکتُرو به‌نام رگتایم (۱۹۸۱) به‌عمل آورد جایگاه او را به‌عنوان فیلمسازی قدر اول تثبیت کرد. در سال ۱۹۸۳ میلوش فرمن با سربلندی به پراگ رفت تا روایت ارزشمندی از نمایشنامه‌ٔ پیتر شفر به‌نام آمادِئوس (۱۹۸۴) را کارگردانی کند که تحسین همگان را برانگیخت. آمادئوس استفادهٔ درخشانی از فیلمبرداری پرده عریض و رنگی توسط اُندریچک با صدای برجستهٔ دالبی توسط کریس نیومن به‌عمل آورده است. این فیلم امکانی فراهم آورد تا فرمن دوباره با همکاران پیشین خود کار کند و فهرست عناوین فیلم نشان از گرد آمدن اعضاء موج نوی چک دارد. فرمن در سال‌های اخیرتر فیلم والمون (۱۹۸۹) را کارگردانی کرده که اقتباسی است فرانسوی - آمریکائی از رمان ارتباط‌های خطرناک از کودرلوس دولاکلو و براساس یک سلسله نامه ساخته شده است. امروز فرمن تابعیت آمریکائی دارد و در نیویورک زندگی می‌کند و در آنجا مسئول بخش سینمائی دانشگاه کلمبیاست، جائی‌که دوست تبعیدی دیگرش وُینسک باسنی و کارگردان بوسنیائی، امیر کُستاریکا نیز تدریس می‌کنند.
تأثیر فرمن بر همتایان چکِ او بسیار زیاد بوده است. همکاران فیلمنامه‌نویس او، ایوان پاسِر (روشنی در خلوت، ۱۹۶۵) و یاروسلاو پاپوشِک (زیباترین زمانه ۱۹۶۸)، هر دو فیلم‌هائی بدون پیرنگ از قطعه‌های متنوع به شیوه‌ٔ فرمن در موج نو می‌سازند. پاوِل یوراچِک (متولد ۱۹۳۵) فیلمنامه‌نویس فارغ‌التحصیل FAMU، که فیلم اکسپرسیونیستیِ بسیار تحسین‌شدهٔ یوزف کیلیان (۱۹۶۳) و یک افسانهٔ علمی آخرالزمانی به‌نام پایان اوت در هتل اُزُن (۱۹۶۶) را با همکاری یان اشمیت (متولد ۱۹۳۴) در پروندهٔ خود داشت، نخستین فیلم مستقل خود، جوانان جهانی (۱۹۶۵)، را به تقلید از فرمن ساخت. یوراچک تنها یک فیلم دیگر ساخت، یک محکوم برای جلاد تازه‌کار (۱۹۶۹)، براساس کتاب سوم سفرهای گالیور، که دو ماه پس از بخش توقیف شد و او نیز در ۱۹۷۸ به آلمان غربی مهاجرت کرد.
نخستین فیلم داستانی بلند مِنزِل قطارهای کاملاً مراقبت‌شده (۱۹۶۶) نیز از هرابال اقتباس‌شده و هرابال اقرار کرد که فیلم را بر اثر خود ترجیح می‌دهد. این فیلم برای مِنزِل شهرت جهانی به ارمغان آورد و دومین فیلم چک شد که جایزهٔ اسکار دریافت کرد (بهترین فیلم خارجی در ۱۹۶۶). قطارهای کاملاً مراقبت شده بررسی فشرده‌ای است از آداب و رفتار انسانی که در جریان اشغال چکسلواکی در یک خط آهن می‌گذرد: جوانک بی‌دست و پائی شاگرد یک نگهبان ایستگاه راه‌آهنی در یک روستا می‌شود و زیاده‌روی‌های عشقیِ او را تحسین می‌کند. یک بار جوانک در یک ماجرای عشقی ناکام می‌ماند و می‌خواهد خودکشی کند، اما سرانجام در ارتباط با یکی از دختران زیباروی نهضت مقاومت به توفیق دست می‌یابد. در این صحنه در حرکتی مردانه و دراماتیک یک قطار حمل مهمات نازی‌ها را منفجر می‌کند و خود با مسلسل نگهبان قطار نازی کشته می‌شود.
قطارهای کاملاً مراقبت‌شده هم کمیک است و هم به شدت جدی، و غالباً همزمان هر دو، و از این جهت مظهر موج نوی چک به‌شمار می‌رود - به واسطهٔ تلفیق کتابی و غالباً بی‌طرفانهٔ دو نوع احساس متضاد. این فیلم همچنین به خاطر قایل شدن شباهت میان آزادی جنسی و آزادی سیاسی حال و هوائی سوررئالیستی دارد. فیلم قابل‌ملاحظهٔ دیگری که مِنزِل ساخت، تابستان دمدمی (۱۹۶۷)، افسانه‌ای است شوخ و گاه تلخ برگرفته از رمان وانچورا دربارهٔ یک ماجرای جنسی ناموفق از سه دوست میانسال در یک روستای کوچک ماهیگیری؛ این فیلم جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کارلووی واری در ۱۹۶۸ را به‌دست آورد. هجویه‌ٔ توأم با احترام مِنزِل بر کمدی موزیکال آمریکائی در فیلم جنایت در کلوب شبانه (۱۹۶۸)، از دوران بلافاصله پس از تجاوز شوروی، به طرز بی‌سابقه‌ای مورد توجه تماشاگران چک قرار گرفت. اما نمایش فیلم چکاوک‌ها روی سیم برق (۱۹۶۹)، اقتباسی از رمان هرایال، ممنوع شد و مِنزِل تا مدت‌ها نتوانست فیلم بسازد. بعدها فیلمی معمولی به‌نام چه کسی دنبال طلا است؟ (۱۹۷۵) و یک کمدی ساده به‌نام خلوت نزدیک جنگل (۱۹۷۶) را کارگردانی کرد که هیچ‌کدام توفیقی نیافتند. پس از آن به مناسبت هفتادمین سال صنعت فیلم پراگ فیلمی به‌نام این خوره‌های حیرت‌انگیز سینما (۱۹۷۸) اخت که برداشتی است طنزآمیز و عاطفی از آغاز سینمای چک در ۱۹۰۷ که به رنگ زرد مایل به قهوه‌ای به‌صورت فیلم‌های آن روزگار فیلمبرداری شده است. فیلم بعدی مِنزِل، اقتباس دیگری از رمان هرایال به‌نام خلاصهٔ مطلب (۱۹۸۱)، یک کمدی تغزلی است که به زندگی در حومهٔ شهری کوچک، درست پیش از اغاز جنگ جهانی اول، می‌پردازد.


همچنین مشاهده کنید