یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او


تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او    بشکن خمار را سر که سر همه شکست او
بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر    صدفی است بحرپیما که در آورد به دست او
چو درآمد آن سمن بر در خانه بسته بهتر    که پریر کرد حیله ز میان ما بجست او
چه بهانه گر بت است او چه بلا و آفت است او    بگشاید و بدزدد کمر هزار مست او
شده‌ایم آتشین پا که رویم مست آن جا    تو برو نخست بنگر که کنون به خانه هست او
به کسی نظر ندارد بجز آینه بت من    که ز عکس چهره خود شده است بت پرست او
هله ساقیا بیاور سوی من شراب احمر    که سری که مست شد او ز خیال ژاژ رست او
نه غم و نه غم پرستم ز غم زمانه رستم    که حریف او شدستم که در ستم ببست او
تو اگر چه سخت مستی برسان قدح به چستی    مشکن تو شیشه گر چه دو هزار کف بخست او
قدحی رسان به جانم که برد به آسمانم    مدهم به دست فکرت که کشد به سوی پست او
تو نه نیک گو و نی بد بپذیر ساغر خود    بد و نیک او بگوید که پناه هر بد است او


همچنین مشاهده کنید