یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست


در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست    در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او    لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست
دوش گفتم از لبش جانم به کام دل رسد    چون کنم؟ او خفته و بخت رهی بیدار نیست
ای به شیرینی ز شکر در جهان معروف‌تر    شهد با چندان حلاوت چون تو شیرین‌کار نیست
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من    گر به تیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بود    کنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نیست
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو در است    خانه‌ی دل را که جز نقش تو بر دیوار نیست
مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب    کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
گر همه جان است اندر وی نباشد زندگی    چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
در سخن هر لفظ کاندر وی نباشد نام تو    صورتش گر جان بود آن لفظ معنی‌دار نیست
هر که عاشق نیست از وصلت نیابد بهره‌ای    هر که او نبود بهشتی لایق دیدار نیست
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن    عندلیبی و تو را جز روی او گلزار نیست
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود    «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»


همچنین مشاهده کنید