شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دل در آن یار دلاویز آویخت


دل در آن یار دلاویز آویخت    فتنه اینست که آن یار انگیخت
دل و دین و می و عهد و قوت    رخت بر سر به یکی پای گریخت
دل من باز نمی‌یابد صبر    همه آفاق به غربال تو بیخت
ور نمی‌یابد آن سلسله موی    کار جانم به یکی موی آویخت
دل به سوی دل برفتم بر درش    چشمم از اشک بسی چشم آویخت
یار گلرخ چو مرا بار ندارد    گل عمرم همه از پای بریخت


همچنین مشاهده کنید