شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

با صد هزار دستان آمد خیال یاری


با صد هزار دستان آمد خیال یاری    در پای او بمیرا هر جا بود نگاری
خوبان بسی بدیدی حوران صفت شنیدی    این جا بیا که بینی حسن و جمال یاری
تا یافت جانم او را من گم شدم ز هستی    تا پای او گرفتم دستم نشد به کاری
ای مطرب الله الله از بهر عشق آن شه    آن چنگ را در این ره خوش برنواز تاری
زان چهره‌های شیرین در دل عجیب شوری    این روی همچو زر را از مهر او عیاری
گویند زاریت چیست زین ناله در دو عالم    گفتم همین بسستم در هر دو عالم آری
رفتم نظاره کردن سوی شکار آن شه    می‌تاخت شاد و خندان آن ماه در غباری
تیری ز غمزه خود انداخت بر من آمد    تیری بدان شگرفی در لاغری شکاری
از گلستان عشقش خاری در این جگر شد    صد گلستان غلام خارش چگونه خاری
در پیش ذوق عشقش در نور آفتابش    تن چیست چون غباری جان چیست چون بخاری
در باغ عشق رویش خصمت خدای بادا    گر تو ز گل بگویی یا قامت چناری
از چشم ساحر تو گشتیم شاعر تو    عذر عظیم دارم در عشق خوش عذاری
یا رب ببینم آن را کان شاه می‌خرامد    داده به کون نوری زان چهره‌ای چو ناری
بینم که جان تلخم شیرین شده ز شهدش    بینم که اندرافتد شوری نو از شراری
از عشق شمس دین شد تبریز بهر این دم    مر گوش را سماعی مر چشم را نظاری


همچنین مشاهده کنید