پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
|
همچنین مشاهده کنید
- خبرم شدست کامشب سر یار خواهی آمد
- بیا کز رفتنت جانم خراب است
- بهار بی رخ گلرنگ و چه کار آید
- ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
- شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد
- درشهر فتنهیی شد میدانم از که باشد
- گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
- زمستان می رود ایام شادی پیش میآید
- امروز باز شکل دگر گشت یار من
- تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنین
- گر چه خفتن خوش بود با یار در شبهای وصل
- دل ز تو بیغم نتوانیم کرد
- خوش بود بادهی گلرنگ در ایام بهار
- گل و شکوفه همه هست و یار نیست چه سود
- گل ز رخسارهی تو بی آبست
- سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد
- سری دارم که سامان نیست او را
- خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
- بیدار شو دلا که جهان جای خواب نیست
- کشتهی تیغ جفایت دل درویش من است