جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


روایتگر سمج تلخکامان جامعه جنوب


”خالد، فرداد ساعت ده صبح بیا میدون مجسمه تک سرما شکسته است. گاهی آسمان پوشیده است از ابر می‌شود اما نمی‌بارد آفتاب اسفندماه داغ است، باد سوز ندارد کارون سیلابی شده است بوی بهار می‌آید، میدان مجسمه دارد شلوغ می‌شود، دسته‌دسته، آدم‌ها از دهانه خیابان‌ها سرازیر می‌شوند و تو میدان مجسمه هوا آفتابی است، همچنین که آدم‌ها تو میدان مجسمه زیاد می‌شوند، مغازه‌داران بنا می‌کنند به پائین کشیدن کرکره‌ها، حالا دیگر حساب دستشان است اگر شلوغ شود و اگر در گوشه‌ای از میدان حادثه‌ای رخ بدهد، احتمال شکستن شیشه‌ها زیاد است. تو میدان، همه جور آدم هست، کارگران آبی پوش نفت و کارگران راه‌آهن با اندام‌های ورزیده و چهره‌های تیره، کارگران ریسندگی با رنگ‌های پریده شاگردان مدرسه، کارمند، کاسب، زن پیر، جوان و همه قاطی هم، مرد میانه سال حرف می‌زند، قضیه نفت است و قضیه استعمارگران ...“ سه سال از درگذشت احمد محمود نویسنده برجسته ایرانی گذشت. زبان رمان‌نویسی احمد محمود زبان ویژه خودش است. جملات کوتاه و واژه‌های ساده و عامه فهم و به‌کارگیری مناسب اصطلاحات محلی. احمد محمود داستان‌نویسی را با مجموعه داستان‌های کوتاه شروع کرد که مجموعه پسرک بومی و غریبه‌ها یکی از آنهاست. اوج کار داستان‌نویسی احمد محمود با رمان معروف همسایه‌ها شروع شد و موضوع رمان به سال‌های پیش از ملی شدن صنعت نفت و جنبش ملی شدن نفت در محیط خوزستان برمی‌گردد. خالد ـ قهرمان داستان ـ جوانی است که به مبارزه سیاسی کشیده می‌شود و پس از تحمل زندان به سربازی که در واقع تبعید است فرستاده می‌شود. احمد محمود در سال ۱۳۶۰ رمان داستان یک شهر را منتشر کرد که در واقع زندگی خالد را تبعیدگاه بندرلنگه پی می‌گیرد. فضای داستان به نوعی بیان روح سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد است، سکون و رخوت پس از شکست یک جنبش پرهیاهو،... و یک سال بعد احمد محمود زندگی خالد در خوزستان جنگزده دنبال کرد که حاصل آن رمان کوتاهتر زمین سوخته بود. آخرین رمانش هم درخت انجیر معابد بود. این بار نویسنده یک تفکر عمیق فلسفی هستی شناسانه را در بطن داستان نشانده است. در این رمان نویسنده از سیاست به درون انسان‌ها نقب می‌زند. آنچه کتاب‌های احمد محمود را خواندنی می‌کند این است که با اینکه او دوباره مردم و سیاست می‌نویسد، به دنبال شعارهای کلیشه‌ای نیست، مردم برای او یک بهانه نیستند. برای سیاسی نوشتن خواندن داستان محمود تجربه شیرین و گاه درآمدی است از شناخت انسان‌های متفاوت در جامعه.قهرمانان رمان‌های او مردان سیاست نیستند، قهرمان‌های رمان‌های او در بطن جامعه ریشه دارند، انسان‌هائی هستند با همه قوت‌ها و ضعف‌هائی که همه ما به نوعی با خود داریم...“ روز دوازدهم مهرماه سال ۸۱، حوالی ساعت ده و پانزده دقیقه صبح، خالق رمان‌های درخت انجیر معابد، همسایه‌ها، زمین سوخته، داستان یک شهر و مدار صفر درجه، پس از مدت‌ها بیماری در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.بیماری تنگی نفس این سال‌های واپسین بشدت او را می‌آزرد و از دو سال قبل از چشم بر هم گذاشتن آنچنان شدت گرفت که او را به بیمارستان کشاند. جوایز ادبی که این سال‌های آخر و به‌ویژه در سال ۸۰ به او تعلق گرفت از نگرانی جامعه ادبی نسبت به وضعیت جسمی او حکایت می‌کرد، چه اگر این نگرانی نبود شاید جامعه ادبیات کشورمان در اهدای این جوایز که حق مسلم نویسنده‌ای اینچنین بود آنقدر تعلل می‌کرد تا او از دنیای ما می‌رفت و پس از مرگش جوایزش را اهدا می‌کردند، آنچنان که با بسیاری از اهالی ادب و هنر این مرز و بوم تاکنون چنین معامله‌ای شده است. احمد محمود که نام خانوادگی‌اش در شناسنامه اعطا بود ، چهارم دی‌ماه ۱۳۱۰ در اهواز به دنیا آمد، محل تولدش اهواز بود ولی او خود را بیشتر اهل دزفول، یعنی شهر پدر و مادرش می‌دانست. آنچنان که در آخرین سفرش به اهواز نیز دزفولی‌ها تا او را به شهر خودشان نبردند و از او در مراسم ویژه‌ای تجلیل نکردند، آرام ننشستند. اما محمود بیش از آنکه اهوازی یا دزفولی باشد متعلق به تمام جنوب بود. او روایتگر خطه جنوب و به‌ویژه خوزستان بود و ماجرای همه داستان‌هایش نیز در این منطقه روی می‌دهند. در جوانی سیاست آنچنان جذبش کرد که به تاوانش، زندان و بعد تبعید به بندرلنگه را تجربه کرد. درخت انجیر معابد، حاصل سال‌های تبعیدش بود. ”درخت تناور سایه‌افکنی بود که زیر آن بساط خود را پهن می‌کردیم و غذا می‌خوردیم.“ از نتایج زندان و تبعید همین بس که دیگر هیچ‌گاه نتوانست درس بخواند. ”... سال ۱۳۳۶ که رها شدم، شرایط دگرگون شده بود. با همه اشتیاقی که داشتم نشد ـ و نتوانستم ـ به تحصیل ادامه دهم. پس نیمه درس خوانده باقی ماندم. بی‌قراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ‌کاری نتوانستم پایدار باشم.اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته‌ام تعداد کنم، از بیست می‌گذرد. بعد از انقلاب به اصرار خودم، بازخرید شدم و خانه‌نشین تا شاید به درد درمان‌ناپذیری که همه عمر با من بود ـ و هست ـ سامان بدهم.دیر بود اما چاره نبود. نمی‌دانم این در چه وقت و چگونه به جانم افتاد، اما می‌دانم که اولین نشانه بالینی آن در سال ۱۳۳۳ بروز کرد ـ وقتی که داستانکی نوشتم با نام ”صُب می‌شه“ و در یکی از مجلات پر تیراژ آن روزگار چاپ شد و بعد ـ اگر چه در مشاغلی که لازمه تأمین هزینه زندگی بود ناپایدار بودم، ولی در اندیشیدن به نوشتن، پایدار و حتی سمج! با این وصف شرمنده از شصت و سه سال عمر و این حجم کم کار... حاصل عمرم چیزی در حدود پنجاه ـ شصت داستان کوتاه، یک داستان بلند (بازگشت) و چهار رمان منتشر شده و نیز چند رمان تمام و نیمه تمام دیگر است. چندتائی فیلمنامه هم نوشته‌ام، دیگر چه بگویم؟ از انبوه یادداشت‌های بایگانی شده؟ نه! ... از جمله مشکلاتی که همیشه داشته‌ام نوشتن زندگی‌نامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سال‌های پشت سرم نگاه می‌کند می‌بینم چیزی برای گفتن ندارم. این است که در می‌مانم.همچنان که حالا درمانده‌ام.“ شهرت محمود وقتی ماندگار شد که برای چاپ نخستین داستانش ”صُب می‌شه“ در سال ۱۳۳۳ به دفتر مجله امید ایران رفت. داستانش که چاپ شد، داستان دیگری برد، قبلی را با نام ”احمد احمد“ چاپ کرده بود و حالا اعضاء تحریریه از او می‌خواستند نام احمد احمد را تغییر دهد، چرا که این نام‌ها را به یاد دوست عزیز از دست رفته‌ای می‌انداخت، همانجا بود که گفت: ”خب بگذارید احمد محمود“ و احمد محمود بر تمام داستان‌هائی که پس از آن نوشت حک شد. اولین مجموعه داستانش ”مول“ را سال ۱۳۳۶ چاپ کرد و از آن موقع به نویسنده داستان‌های کوتاه شهرت یافت. پس از آن در فاصله سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۳ که اولین رمانش با نام همسایه‌ها را چاپ کرد تنها داستان کوتاه نوشت. خودش می‌نویسد: ”مجموعه داستان‌های مول و بیهودگی را خود چاپ کردم ـ هر کدام پانصد نسخته. دریا هنوز آرام است را گوتنبرگ چاپ کرد ـ سه هزار نسخه ـ این همه قبل از سال ۱۳۴۰ بود. رمان همسایه‌ها را بهار سال ۱۳۴۵ در اهواز به پایان رساندم.بخش‌هائی از آن با عنوان ”بخشی از رمان منتشر نشده همسایه‌ها“ در سال‌های ۴۶ به بعد در مجلات تهران چاپ شد تا سال ۱۳۵۳ که امیرکبیر چاپ و منتشرش کرد.“ با چاپ همسایه‌ها، احمد محمود به‌عنوان رمان‌نویس در جامعه ادبی شناخته شد هر چند در همان زمان داستان کوتاه هم می‌نوشت. سال ۱۳۵۸ ”داستان یک شهر“ و پس از آن در سال ۱۳۶۱ ”زمین سوخته“ را به چاپ رساند و در دهه بعد مجموعه داستان‌های ”دیدار“، ”قصه آشنا“ و ”از مسافرت تا تب‌خال“ را به دوستدارانش تقدیم کرد. سال ۱۳۷۲ مدار صفر درجه را به چاپ رساند. آخرین رمانی که در زمان حیات شاهد انتشارش بود همان ”درخت انجیر معابد“ بود. در سال ۱۳۷۶ ترجمه رمانی با عنوان ”آدم زنده“ از یک نویسنده عراقی را به چاپ رساند و همان زمان انتشار، عده‌ای از منتقدان متوجه شدند که این رمان نوشته خود اوست و نویسنده عراقی وجود ندارد و او این کار را به خاطر حساسیت‌های موجود بر روی نامش و تردید در گرفتن مجوز برای این کتاب کرده است. احمد محمود در ۱۲ مهر سال ۸۱ پس از ۱۲ روز اغما و پیش از تمام کردن اثر خود با نام ”مرد خاکستری“ در تهران درگذشت.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید