جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


توقف خبرسازی


توقف خبرسازی
روزی در اتاق خبر Dutch daily من و چند تن از سردبیران در یك تمرین جالب ـ كه به نظر می‌رسید، بی‌ضرر نبود ـ شركت كردیم. «اگر در زمان مسیح و در سرزمین مقدس خبرنگار بودید، چه می‌كردید»؟ ما نتیجه گرفتیم كه در این صورت، بلافاصله به مراكز قدرت سیاسی می‌پیوستیم. برای یك خبرنگار، فعالیت در دو هزار سال پیش دراسرائیل، به معنای حضور در كنفرانس‌های مطبوعاتی با پونتیوس پیلات بود. او مهم‌ترین منبع خبری ما بود. تنها چند وقت یك بار، ما در درباره‌ قدرت یكی از كشیش‌های اعظم و یا اصلاح یك هزینه نادرست، مطلب می‌نوشتیم. احتمالاً ما عیسی را چیزی بیشتر از شخصی كه خودش را پسر خدا می‌خواند، نمی‌دیدیم. او با تمثیل‌های نغز خود به جای صحبت در قالب مطالب قابل هضم، ما را عصبانی می‌كرد. شاید ما در موقعیتی داستانی ـ طنز، در مورد یكی از نمایش‌های او در جایی كه مردم را معالجه كرده بود مقاله می‌نوشتیم، مانند روشی كه امروز، قطعه‌های ادبی (Jomanda) را می‌نویسیم. راه رفتن روی آب؟! علوم زمینی آن را بی‌منطق و پوچ می‌نامند؛ پس این معجزه هرگز روی كاغذ آورده نمی‌شد. شفا دادن كور مادرزاد و خوب كردن افراد فلج و جذامی؟! ما این معجزات را به عنوان فعالیت‌های زیركانه برای ایجاد جنبش‌های اجتماعی، رده‌بندی می‌كردیم نه چیز دیگر. به جای آن، یهودا را در نظر بگیریم، یك همكار باایمان. ما مشتاقانه به سخنان او به عنوان یك حواری سابق گوش می‌دادیم و هنگامی كه مسیح محكوم و به صلیب كشیده شد، ما یك آگهی درگذشت كوچك و در بهترین حالت، شاید یك قطعه كوتاه ادبی در صفحه ۷ می‌نوشتیم.
آیا این كار را نمی‌كردید؟ بله! اما با این كار، ما یكی از مهم‌ترین حوادث تاریخ جهان را از دست داده بودیم. روی هم رفته، ایمان قوی، به بهبودی مردم در هنگام بیماری كمك می‌كند، آنها را وا می‌دارد تا كمتر احساس تنهایی كنند یا دلسوزی و شفقت را به آنها القا می‌كند. این رویدادها به ندرت سرمقاله روزنامه‌ها قرار می‌گیرند. این كه یك كشیش به دقت به اعتراف صادقانه یك شخص باایمان گوش می‌كند و به او آرامش روحی القا می‌كند تا به زندگی ادامه دهد، خبر نیست. این كه یك بودایی به دنبال آن است تا مركزی برای معالجه در سرزمین خود، جایی كه بسیاری از مردم می‌توانند آرامش و تفكر بیابند، پیدا كند، خبر نیست. این كه یك فرد برای برطرف ساختن درد سخت یك زن، یك طلسم قدیمی هندی را با صدایی موزون می‌خواند، خبر نیست. معنویت به طور خودبه‌خود از صحنه‌ی خبر كنار گذاشته شده است، چنان كه گویی هیچ نقشی را در زندگی مردم بازی نمی‌كند. هر گاه بخواهند مذهب را در رسانه‌ها عنوان كنند، آن را در حواشی مطالب منفی و تنفرآور قرار می‌دهند. این خبر كه یك كشیش مبتلا به بیماری آزار جنسی كودكان است، در صفحه اول درج می‌شود. داستان یك مبلغ مسیحی تلویزیون آمریكا كه متهم به داشتن كودكی نامشروع است، بدون صرف هیچ زمانی، راه خود را به صفحات خارجی پیدا می‌كند. مطلب مورد علاقه‌ی دیگر، دانشمندی است كه با یك عقیده دینی قدیمی مبارزه می‌كند. حتی یكی از رهبران گمنان مذهبی ژاپن كه از مالیات دادن طفره می‌رود، پوشش خبری را جلب می‌كند. به نظر می‌رسد، فقط زمانی مذهب در تیتر قرار می‌گیرد كه با رویدادهای بد پیوند خورده باشد. حقیقت این است كه خبرها، واقعیت هیچ مذهبی را انتشار نمی‌دهند؛ فقط مانند تهیه‌كنندگان هالیوود، اغلب اخبار را به صورت كلیشه‌ای تكرار می‌كنند. مسلمانان هیشمه در حال سوزاندن كتاب‌ها دیده می‌شوند و یا چیزی كه از اخبار آنها استنباط می‌شود، جمعیت‌های متعصب است. روزی شخصی حساب كرد كه در هر ۱۰۰ ساعت از پخش برنامه تلویزیون اروپا، تنها ۱۰ دقیقه آن به اسلام اختصاص دارد، احتمالاً این زمان بعد از حمله ۱۱ سپتامبر به دو برابر افزایش یافته است، اما سؤال اساسی این است كه آیا تنها خبررسانی زیاد، به فهم این آیین جهانی كمك می‌كند؟ با مذاهب دیگر نیز همین گونه رفتار می‌شود، هندوها و بودیست‌ها همواره عریان هستند، راهبان نیمه‌عریان به گذشته‌ای نامعلوم پیوند می‌خورند كه كاری انجام نمی‌دهند و فقط عبادت می‌كنند. این در حالی است كه هندوئیسم و بودیسم با هم و اسلام به تنهایی، ادعای پیروی حدود ۲۰ درصد از كل جمعیت جهان را دارند و به سرعت در حال رشد هستند. از طرف دیگر، شاید برای تولید یا احیای جنبش معنوی، در مجموع یك خبرسازی بزرگ سودمند نباشد. این بدان معناست كه یك سخنگو باید پیام اصلی ایمان را توضیح دهد. او مجبور است در یك حالت بی‌اختیاری نسبی، مقابل دوربین‌ها ظاهر شود. او نیاز دارد تا پیام خود را در عباراتی در حدود ۲۰ـ۱۵ ثانیه آماده كند، در غیر این صورت، یك كارگردان خبری نمی‌تواند از آن استفاده كند؛ ترجیحاً او از برخی ایدئولوژی‌ها انتقاد می‌كند؛ در این صورت، گزارشگر می‌تواند روز بعد، از جناح مخالف انتقاد كند. خبرنگار داستان را با جست‌وجوی فرد منتقد برجسته‌ای آغاز می‌كند تا این حركت را به بیهودگی بكشاند و بدین وسیله به مباحثات تازه دامن می‌زند و قس‌علیهذا. این جریان تا هنگامی كه آنها مطمئن شوند كه عموم مردم علاقه‌شان را از دست داده‌اند و توجه‌شان به داستان دیگری جلب شده است، ادامه می‌یابد. بنابراین به عنوان نتیجه، این نوسازی مذهبی تنها در یك چیز خلاصه می‌شود: یك محصول خبری؛ و بیش از این به روان و روح ارتباط پیدا نمی‌كند. شخصی یك بار به شوخی گفت، كلیساها خالی‌تر می‌شوند زیرا بسیاری از مردم، یكشنبه‌ها سعی می‌كنند راهشان را به وسیله‌ی روزنامه‌ی آخر هفته بیابند، این ملاحظه متأثر از یك تفاوت اساسی بین مذهب و خبر است. مذهب، تفكر یا گسترش معنویت در امور ابدیت است و اخبار در مورد وقایع كم‌اهمیت. از دیدگاه مذاهب جهانی، این نظر كه چیزهایی كه طی ۲۴ ساعت اتفاق می‌افتند، نیاز به چندین صفحه پوشش خبری و ساعت‌ها بحث دارد، می‌تواند نشانه این باشد كه انسان معنویت را از دست داده است. وسواس انسان در مورد خبر، معنی نادرستی از دانایی به او می‌دهد. دانایی، به سادگی با مطلع بودن، یكسان فرض می‌شود.همسایه من كه دو روزنامه می‌خواند، اخبار تلویزیون را تماشا می‌كند و به همان میزان برنامه‌های وقایع جاری و مناظرات را دنبال می‌كند، به عنوان یك فرد دانا شمرده می‌شود. او از تبلیغات سیاسی باخبر است؛ نام تمام وزیران دولت را می‌داند و می‌داند كه طبق آخرین آرا، سوسیال دموكرات‌ها چه تعداد كرسی می‌توانند كسب كنند. او می‌تواند راجع به درگیری مسلحانه‌ی اخیر در یكی از دبیرستان‌های آمریكا و به همان میزان راجع به دستگیری یكی از سردسته‌های قاچاقچی در كلمبیا گفت‌وگو كند. او می‌تواند از عقایدش، با گفت‌وگو و بحث حمایت كند و می‌داند كه از كدام یك از مقاله‌نویس‌های محبوبش، در زمان مقتضی نقل قول كند. به طور خلاصه، دانش او برایش احترام آورده است. با این حال، دانستن این كه چه اتفاقی در جهان می‌افتد، همان «دانایی» نیست. دانایی ممكن است از كتاب‌های قدیمی، در یك سفر دور دنیا، در طول یك چرخه بیماری و یا صحبت با دوستان و به بیانی دیگر، «خود زندگی» حاصل شود. البته همسایه‌ی من احمق نیست. او تنها در تصور عمومی نادرست از دانایی، با جامعه‌ای كه دانایی و دیدگاه را با هم اشتباه گرفته است، شریك است. ظاهراً در اینجا یك اعتماد جمعی به خبر وجود دارد و روشنفكران همواره كسانی هستند كه برای یك مقدار بیشتر خبر، فریاد می‌كشند. اگر ما كمتر به اخبار می‌پرداختیم، از اتلاف وقت و استرس بیشتر رها می‌شدیم. یك مجله ماهانه را تصور كنید. این مجله به دلیل طبیعتی كه دارد، هدفش گزارش خبری و خبررسانی و تفسیر است، در حالی كه هدف از گزارش‌های روزانه این است كه همان داستان را از زاویه‌ای متفاوت نقل كند یا معنای جدیدی را به آنچه روز قبل به صورتی دیگر نوشته شده، بدهد و یا آگاهانه خطایی را در آن جای دهد. نیل پستمن یك كارشناس فرهنگی، كار یك روزنامه را این چنین توصیف می‌كند: یك روزنامه واقعیت را به داخل و خارج از ذهن خودآگاه پرتاب می‌كند. با سرعتی این كار را انجام می‌دهد كه نه ممكن است و نه ضرورتی دارد كه آنها را به حساب بیاوریم. ولی یك مجله‌ی ماهانه، مغزی‌های ما را به صورت تمام وقت با واقعیت‌ها و افكار و عقایدی كه باید فوراً آن را بازبینی و اصلاح كنیم، آلوده نمی‌كند. تناوب روزانه، یك نیاز خبری نیست، اما ترجیحاً برای تداوم صنعت روزنامه‌نگاری ضروری است. فرد به سختی می‌تواند روزنامه‌نگاران را سرزنش كند. آنها دقیقاً آنچه را كه صنعت به آنها حكم می‌كند، انجام می‌دهند. برای مردم اغلب خبری وجود ندارد كه به واسطه‌ی آن داناتر شوند؛ با این حال، هر روز و هر ساعت به تماشا كردن و خواندن خبر جلب می‌شوند. هنگامی كه خشونت خیابانی رخ می‌دهد، قبل از آن كه این رویداد از حافظه مردم پاك شود، روزنامه‌نگارها به سرعت نزد وزیر در دولت، كارشناسان پارلمان، رئیس پلیس و جرم‌شناسان می‌روند؛ سیل گزارش‌ها چند روزی ادامه می‌یابد؛ این راهی است كه همواره طی می‌شود. اما گذشته از اینها، خبر می‌تواند فرصتی برای تفكر ایجاد كند. هنگامی كه یكی از اعضای انجمن شهر، مشكل بی‌خانمان را عنوان می‌كند، روزنامه محلی می‌تواند ارائه كمك را به خوانندگانش القاء كند. این روزنامه می‌تواند كارهای اهل محل را در جایی كه آنها شفقت خود را با دادن سوپ به بی‌خانمان‌ها نشان می‌دهند، گزارش كند و یا تصویر یك بی‌خانمان را طوری چاپ كند كه او به عنوان یك قربانی رقت‌انگیز دیده شود. در عواقب بعد از حمله ۱۱ سپتامبر، روزنامه‌های بزرگ آمریكا، نامه‌ای از والدین یكی از قربانیان برج‌های تجارت جهانی دریافت كردند. خواست نامه، صلح بود. والدین آن پسر هیچ تلفات جدید دیگری را به نام فرزندشان نمی‌خواستند، اما این نامه منتشر نشد. در همان زمان، جریان اصلی رسانه‌ای، خواسته اكثریت را نادیده گرفت. عمل رسانه‌ها، مناسب چنین عقیده‌ای نبود بلكه با تعریف «مبارزه، خبر و عشق است و صلح در آن جایی ندارد» تناسب دارد. در خاورمیانه، اروپا و هر جای دیگر، هر ابتكاری برای صلح، كمتر از یك حمله انتحاری و یا خبری در مورد نامه حاوی میكروب سیاه زخم مورد توجه روزنامه‌ها قرار می‌گیرد. همدردی چیزی است كه به ندرت احساس روزنامه‌نگاران را برمی‌انگیزد. نه به دلیل این كه آنها موجوداتی سنگدل هستند و یا خدا را نمی‌پرستند (اگرچه بررسی‌ها نشان می‌دهند كه روزنامه‌نگاران در سراسر دنیا، كمتر از خوانندگانشان مذهبی هستند)؛ دلیل اصلی آن است كه در روند جاری اخبار، هیج جایی برای خویشتن‌نگری وجود ندارد. روزنامه‌نگار باروت را برای خلق سرمقاله‌ها برمی‌دارد نه برای شلیك كلمات. سی جان سامرویل اندیشمند و تاریخ‌نگار معاصر، در كتاب جذاب خود، دچار تردید می‌شود كه چطور خبر ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد او می‌نویسد: تصور كنید، روزی شما از خواب برمی‌خیزید؛ روزنامه‌ها را از صندوق پستی‌تان برمی‌دارید؛ در صفحه اول تنها یك جمله آمده است: ایمان یا عشق، همدردی یا امید؛ در حالی كه شما برای دنبال كردن خبرهای روزانه پول پرداخته‌اید، این طور نیست؟ شما هر روز صبح، ۱۵ دقیقه وقت صرف خواندن روزنامه می‌كنید، برای این كه بتوانید با همكارانتان هنگام نوشیدن قهوه گفت‌وگو كنید. حالا وقتی این تیتر را می‌بینید چه واكنشی نشان می‌دهید؟ عصبانی و هراسان می‌شوید یا خوشحال؟ حتی ممكن است، اندیشیدن در مورد چنین جملاتی، بخش كوچكی از راز هستی شما را حل كند. زمانی را كه شما به جای آماده شدن برای یك روز پركار، صرف آشفته شدن توسط اخبار می‌كنید، می‌توانید ذهن خودآگاهتان را بر روی موضوعاتی كه بسیار درونی‌تر است، بگشایید. «معنای زندگی» هرگز نمی‌تواند موضوع خبر واقع شود. این كار، صنعت رسانه‌ای را تحلیل می‌برد. پاسخ به سؤالات اساسی، موضوع كم‌اهمیتی برای روزنامه‌ است.
آیا زندگی ما بدون روزنامه‌ها و بدون اخبار تلویزیون و رادیو خسته‌كننده و ملال‌آور بود؟ چه می‌شد اگر ما به جای توجه به زندگی كسانی كه اغلب تأثیری در آن نداریم، به زندگی خویش توجه می‌كردیم؟ چه می‌شد اگر ما بسیاری از حوادث سیاسی، مصیبت‌های طبیعی كشورهای دوردست، سقوط هواپیماها و شایعه‌ها را نادیده می‌گرفتیم و به جای آن با كسانی كه بسیار دوست‌شان داریم صحبت می‌كردیم و دوستان و همسایگان‌مان را ملاقات می‌كردیم؟ آیا این بسیار جذاب‌تر و دلنشین‌تر از دانستن عقاید دیگران نیست؟ در چه جایی بیشتر احساس راحتی می‌كنید: در جایی كه مجبور می‌شوید بردبارانه جنگ و بدبختی را نظاره كنید؛ یا در اجتماعی كه هر روز در آن زندگی می‌كنید و یا جایی در آنجا كه تأثیر گذارید؟
منبع: http//www. Odemagazine. Com
منبع:ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۲۵
نویسنده: ماركو ویسچر
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید