چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


... و سینما در ۲۷ سالگی


... و سینما در ۲۷ سالگی
تحویل سال سینمای ایران، هر سال در زیباترین روزهای تقویم کشور اتفاق می افتد و این آغاز سال نوی هنر هفتم همواره با تولد فیلم هایی به عنوان نماد «بضاعت سینمایی» کشور همراه است. حالا این سینمای ملی سی ساله، ۲۷ دوره جشن تولد را پشت سر گذاشته، سینمایی که جوانی است پر جنب و جوش اما کم توان، سینمایی که هنوز با سینمای مطلوب فاصله دارد و حرف هایش بیشتر از آنکه برخاسته از یک استراتژی مدون باشد بر پایه ذوق و شوق سینماگران به پرده نمایش می نشیند؛ دقیقا مانند همان چیزی که در هنر تئاتر کشور اتفاق می افتد، هر کسی براساس خواست ها و علائق آثاری تولید می کند، از آنطرف نیز عده ای براساس خواست ها و علائق بعلاوه کمی دستورالعمل و بخش نامه، آثاری را انتخاب می کنند و به نمایش درمی آورند و... یک دایره تکراری از سلائق مدیر و هنرمند و کارمند! جشنواره امسال اگر چه از لحاظ اجرا به حد مطلوبی رسیده بود و قابل تقدیر ولیکن باز هم نمایشی ضعیف از «تولید» بود، آنچنان که بضاعت یک سینمای ۳۰ ساله در خوش بینانه ترین حالت حدود ۲۰ فیلم است و این جدای آن آماری است که اعلام می شود در سال حدود ۷۰ تا ۱۰۰ فیلم در کشور تولید می شود، تفاوت آماری روی میز مدیران با آنچه که در حقیقت وجود دارد، همان فاصله بین واقعیت موجود و حقیقت مطلوب است. و اشتباه بزرگتر این است که شما تصور کنید، هنر را می توان با اصلاحیه و بخش نامه و دستورالعمل پاستوریزه کرد؛ در مقایسه با سینمای جهان، سینمای جوان کشورمان همانطور که ابراهیم حاتمی کیا در اختتامیه جشنواره گفت، سینمای نجیب و شریفی است اما در مقایسه با آنچه که می خواستیم و گذشت سه دهه از انقلاب، سینمای کشور با آنچه که باید، فاصله دارد اگر چه باز هم نجیب است و طیف رنگین کمانی خوبی از طرح ها و حرف هاست... چند نکته کوتاه برایتان سوغات آورده ام از جشن ده روزه فیلم فجر بعلاوه راهنمایی برای سینما رفتن تان که بدانید فیلم ها چه بودند و چه نبودند؛ تحمل بفرمایید لطفا!
● ماورای جامعه
به این جملات دقت کنید: «فیلم نامه فیلم را سال ۸۱ نوشتم، طرح کلی فیلم در سال ۷۵ به ذهنم رسید، از نوجوانی دوست داشتم راجع به این موضوع فیلم بسازم، سوژه اصلی فیلم برای روزهای حضورم در انجمن سینمای جوان است و...»
اینکه مردم با سینما قهر کرده اند، چه علتی دارد؟ آیا نه این است که سینمای ما با مردم قهر کرده است؟ آیا موضوعاتی که این روزها فیلم می شود، موضوعات و دغدغه های روز مردم است؟ آیا فاصله سینما با مردم به همان اندازه فاصله مردم با سینما نیست؟ آیا تنها مردم مقصرند؟
می دانید چند درصد فیلم های تولیدی در کشور به موضوعاتی می پردازند که ارتباط برقرار کردن مردم با آن تقریبا محال است؛ اینکه خود کارگردانان و نویسندگان فیلم نامه ها اعتراف می کنند «فرزند زمان خود نیستند»و اگر به گذشته هم می روند محض بازخوانی تاریخ نیست بلکه به واسطه یک علاقه شخصی است که آنها را به ساخت فیلمی ترغیب کرده است؛ خود پاسخ مناسبی نیست؟ رسول صدرعاملی یک جمله فوق العاده در نشست خبری بعد از اکران فیلمش گفت که همه حرف های مرا در خود جای داده است، وقتی از او پرسیدند چرا به سراغ سوژه هایی چون زیارت و اعتقاد مردم به ائمه(ع) و مشهد و... رفته ای، پاسخ داد: من فکر می کنم ما یک دوره ای اشتباه فیلم می ساختیم، ما از مردم جدا افتادیم، مردم ما همینی هستند که در این فیلم دیدیم- منظور فیلم هر شب، تنهایی است- این سینما متعلق به همین مردم است و باید دغدغه های همین مردم را به تصویر بکشد، سینما همین است!
در واقع فرمول بدی بر بدنه سینمای ما حاکم شده است، فیلمی به فروش می رود که مجموعه ای از ستاره ها را در اختیار گرفته باشد و سوژه ای دم دستی و بیشتر طنز- به اصطلاح- داشته باشد و دقایقی- بعضا به هر قیمتی- تماشاگر را بخنداند؛ رقص بندری، عروسی، خواستگاری، ازدواج مجدد، تعقیب و گریز، پارتی، بزن و بکوب(!)، گریه و قهر، آشتی، دعوا و کتک کاری، کمی قیصربازی، کمی متلک پرانی به دولت و دستگاه و... همراه با ادویه کلوزآپ، رنگ و لعاب و آب به میزان کافی...فرمول بدی است، نه؟
● از جشنواره تا جشنواره
قبل از شروع و به واسطه اسامی فیلم سازانی که قرار بود در جشن ۲۷سالگی سینمای انقلاب حضور یابند، بهترین جشنواره فیلم فجر در چند سال اخیر را انتظار می کشیدیم، اما نرسیدن بسیاری از فیلم ها و حذف برخی دیگر، کمی این انتظار را کمرنگ کرد، اگر چه سطح کلی تولیدات به نمایش درآمده در جشنواره به نسبت سال های قبل بهتر بود، یعنی بیشتر افراد برای تولید فیلمشان زحمت کشیده بودند غیر از آنها که اصولا فیلم ساز نیستند و اشتباهی در این حوزه فعالیت می کنند. جشنواره امسال حاشیه های زیادی هم نداشت اما نشست های پس از اکران هر فیلم در سینمای مطبوعات نکات خاص خود را داشت. برای مثال همواره یک سؤال بی جواب در بحث سینمای کشور مطرح است؛ با توجه به ضعف مفرط اقتصاد سینمای ایران که اگر دولت نباشد، شاید در طول سال ۱۰ فیلم هم تولید نشود -این نکته عجیب گریه آور است خیلی معمولی از کنارش رد نشوید- چطور برخی فیلم های به اصطلاح معناگرا و در مواقع بی معنا گرا با هزینه های قابل تامل تولید می شود، اکران نمی شود و اگر اکران هم شود فروشی بیشتر از ۳۰ میلیون تومان ندارد، اما نه تهیه کننده ضرر می کند و برایش عبرت می شود و نه کارگردان دست از تولید چنین اثری(!؟) برمی دارد. این سؤال ساده که پاسخش از تو در توی روابط پشت پرده سینما بدست می آید با توجیهات خنده دار برخی تهیه کنندگان به یک شبهه فلسفی- کمدی تبدیل می شد. مثلا جناب جهانگیر خان کوثری امسال چندین فیلم پربار را تهیه کنندگی کرده است که شاید جمعا حدود یک میلیارد تومان اعتبار لازم داشته باشد، وی در توضیح اینکه «آخه چطوری؟» می گوید: فرهنگ برای من خیلی اهمیت دارد و ساخت فیلم های فرهنگی برایم دغدغه است... وی ادامه می دهد: البته بانک ]...[ هم با درخواست ما در این فیلم ها سرمایه گذاری کرده است و...
اما جواب من نسل سومی: ماجرای فرهنگ و فرهنگ دوستی که قصه است، سرمایه گذاری بانکی هم که... شما کدام بانک را سراغ دارید که محض رضای خدا؛ گوشت را رایگان در اختیار گربه قرار دهد؟ یعنی چه بانک خوبی که برای فیلم هایی سرمایه گذاری می کند که ۱۲۰درصد می داند سودی که در کار نیست، هیچ، تازه پول اولیه هم بر نمی گردد!
حالا شما پیدا کنید میوه فروش را! پیدا کنید جمعیت مشتاق جوانانی را که برای ساخت فیلم هاشان به دو سه میلیون تومان نیاز دارند...
● آنسوی مرزها
امسال در بخش بین الملل هم فیلم های خوبی به نمایش درآمد، توصیه می کنم این فیلم ها را اگر توانستید حتما ببینید تا تفاوت سینما با سینما را به خوبی درک کنید؛ یتیم خانه محصول اسپانیا و مکزیک، خوب، بد و عجیب محصول کره، عصیانگر محصول انگلستان، قطعیت مرگ محصول ژاپن، قتل موجه محصول آمریکا، سلاح پران محصول کره، برف محصول مشترک ایران، فرانسه، بوسنی و آلمان. البته کاری نداشته باشید که با وجود بیش از هزار(!) خبرنگار در سینمای مطبوعات این فیلم ها نه دیده شد و نه نقد! راستی شما فکر می کنید ما در کشور بیش از هزار خبرنگار فرهنگی و متخصص در بحث سینما داریم؟!
زنگ آخر
امسال در ادامه تفاوت های جشنواره با سال های گذشته دست بر قضا داوری های جشن سینمای ایران هم خوب و منطقی بود و تقریبا به آنچه که تماشاگر و منتقد و مطبوعاتی حدس می زد، نزدیک و مشابه. جوائز اصلی به همان هایی رسید که بیشتر برای کارشان زحمت کشیده بودند اگر چه شخصا معتقدم فیلمی مثل «زادبوم» باید بیشتر تقدیر می شد. در بخش فیلم های اول و دوم هم امیدوارم هیئت داوران در پیشگاه ملت و البته خانواده معظم شهداء و آزادگان دلایل قابل قبولی برای اعطای جایزه ویژه به یک عدد اخراجی های ضعیف و بی مایه داشته باشد؛ انشاءالله. دم ابراهیم عزیز خودمان هم گرم با آن بیانیه موجز و موقر هیئت داوران. راستی گفتم هیئت یاد هیئت انتخاب فیلم ها افتادم، در این هیئت ۹نفر حضور داشتند که ترکیبشان این بود؛ ۵کارشناس فرهنگی، ۲تهیه کننده، یک فیلمساز درجه دو، یک فیلمنامه نویس. اینجاست که باید گفت همه چیزمان به همه چیزمان می آید؛ چرا که کارشناس فرهنگی نقش تعیین کننده ای در امر «سینما» و انتخاب «فیلم» در کشور ما دارد، آن ها که مطلب را گرفتند، بلند صلوات بفرستند!
▪ بی پولی
یک طنز اجتماعی که در مرز میان واقعیت و فانتزی حرکت می کند. فیلمی روان و دوست داشتنی که بازی فوق العاده لیلا حاتمی آن را دیدنی تر می کند. داستان فیلم هم راجع به جوان مغروری است که بیکار و بی پول می شود اما برای حفظ ظاهر دست به کارهایی می زند که ...موضوع اصلی این فیلم یکی از بزرگترین آفت های اخلاقی امروز جامعه ماست؛ تعارف و تظاهر. مجموع شخصیت های موجود در این فیلم بسیار ملموس و برگرفته ا ز جامعه امروز ماست؛ دیدن فیلم به شدت توصیه می شود خصوصا دیدن و درک شخصیت احمد رنجه و حبیب رضایی.
▪ درباره الی...
یک درام اجتماعی تلخ. بهترین تشریح فیلم را شهاب حسینی در دیالوگی به ترانه علیدوستی- بازیگر نقش الی در فیلم- می گوید: یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است... فیلم هیچ داستان خاص و خارق العاده ای ندارد، تنها فاجعه ای در پس پرده یک دروغ را روایت می کند که این روایت به نوعی به بهترین شکل انجام گرفته، در واقع اصغر فرهادی کم فروشی نکرده است، همین؛ از آنجا که فیلم خوب و خوش ساخت در کشور کم ساخته می شود این فیلم بسیار دیده و برگزیده شد. دیدن این فیلم هم توصیه می شود خصوصاً برای آنهایی که گفتن دروغ برایشان عادی شده است.
▪ به کبودی یاس
یک فیلم اجتماعی با درونمایه دفاع مقدس و روایتی نو که از قضا امسال یکی دو فیلم دیگر نیز با همین شیوه روایی کارگردانی شده بود، یعنی شیوه روایی متوالی و قصه در قصه از زوایای مختلف شخصیت های اصلی فیلم. به کبودی یاس جواد اردکانی داستان یک بنای مشهدی است که همه زندگی اش را چه در جبهه و چه در شهر، وقف مردم و بچه های جبهه کرده است؛ فیلمی براساس خاطرات شهید برونسی که بخشی از آن در کتاب «خاک های نرم کوشک» منتشر شده است. فیلم بدون استفاده از بازیگران چهره، توانسته از پس بار دراماتیک و کشش قصه برآید اگرچه تا فیلم شدن فاصله ها دارد ولیکن به خاطر همین که سراغ چنین سوژه ای رفته شده، قابل تقدیر است. کمی اگر دیالوگ ها بهتر چیده و بیان می شد و روایت فیلم هم ریتم ابتدایی اش را حفظ می کرد، دیدنی تر می شد.
▪ بیست
باز هم یک درام اجتماعی تلخ و شیرین با ر یتمی کند و شخصیت هایی که خیلی غیرعادی همگی در یک تالار پذیرایی جمع شده اند. فیلم داستان مرد تنهایی است که می خواهد تا ۲۰ روز دیگر تالار پذیرایی اش را بفروشد، فروش این تالار به معنای بیکار شدن و بی جا شدن(!) همه کارگران این تالار است. پرویز پرستویی که رئیس تالار است دچار افسردگی شدید است و زیاد از جشن عروسی و شادی دیگران لذت نمی برد و بیشتر اهل غم و عزاست... قصه های متعددی در فیلم روایت می شود که می توانست بهتر و واقعی تر به تصویر کشیده شود، بازی علیرضا خمسه، آشپز تالار که یک دست علیل هم دارد همراه با بازی خوب مهتاب کرامتی و حبیب رضایی مطمئناً مستحق تقدیر بود که همینطور هم شد. فیلم ارزش دیدن و تنفس در هوای قشر مستضعف و البته صادق و ساده دل جامعه را دارد، اگرچه کارگردان همه بدبخت ها و بدبختی ها را در یک تالار جمع کرده است و پایان بندی خیلی بدی را برای تماشاگر رقم می زند.
▪ اخراجی ها ۲
درباره این فیلم نوشتن اسراف بیت المال این صفحه است؛ پس بی خیال. فقط «امیدوارم» استاد، حامیان او و تیم تولید فیلم بتوانند پاسخ خانواده معظم شهداء و آزادگان را با این دست پخت بدهند.
▪ کودک و فرشته
روایتی بی ادعا و باور کردنی از خرمشهر عزیز. داستانی روان با بازی بازیگرانی جدید که گویی در فیلم زندگی کرده اند. قبل تا هنگام سقوط خرمشهر از دریچه نگاه دختر نوجوانی که خانواده اش را در جریان روزهای آغازین جنگ از دست داده است. ریتمی خوب همراه با جلوه های ویژه قابل قبول که با داستان فیلم به خوبی همراهی می کند در کنار موسیقی جذاب فیلم، بی شک جایی برای از دست دادن تماشای این فیلم باقی نمی گذارد خصوصاً که مسعود نقاش زاده نخستین تجربه بلند سینمایی خود را اینگونه ارائه داده است.
▪ پست چی سه بار در نمی زند
حسن فتحی فیلمی ساخته که معجونی است از «شب دهم، روشن تر از خاموشی، میوه ممنوعه و...» فیلم لبریز است از دیالوگ های ناب دست ساز جناب فتحی که تماشاچی را در طول دیدن فیلم بمباران می کند و گاه کم می آورد از پینگ پنگ بازیگران فیلم هنگام رگبار این واژه های خوش نقش و خوش ساخت. روایت سه گانه فیلم به خوبی توانسته ماجرای «حرص و طمع» و پول بادآورده را به عنوان منشاء هرگونه فساد و جرم و جنایتی به تصویر بکشاند خصوصاً که تعلیق ها خیلی خوب دلهره را به تماشاگر القا می کند. فیلم فقط کمی طولانی است و پایانی متناسب با کلیت فیلم ندارد و خیلی خیلی هندی است! البته ایراد همه کارهای فتحی در این فیلم هم دیده می شود؛ همه آدم های فیلم او «حاضر جواب» اند و مملو از ضرب المثل و طعنه و کنایه و طنز.
▪ پنالتی
رنج ها و غم های بچه های جنوب و ساکنان ثروتمندترین شهرهای ایران زمین که همچنان «فقر نفت» تنها سوغات یگانه مرجع پولساز کشور برای این مردمان است در سکانس هایی از فیلم جدید انسیه شاه حسینی روایت شده است. شرح بی خانمانی مردمی که جنگ را سالهاست از سرگذرانده اند، شرح بی پولی و بی کاری... شرح عرق ریزان نسل سومی هایی که آفتاب تنها سایبان روزهای تنهایی شان است... فیلم خوب، ایده عالی و پرداخت نسبتاً قابل قبول پنالتی، این فیلم را دیدنی کرده است اگرچه پایان بندی فیلم شدیداً در افت فیلم تاثیر داشته است. دیدن فیلم را حتماً توصیه می کنم و امیدوارم شاه حسینی پنالتی را که به خودش در انتهای فیلم زده است، برای اکران و یا فیلم های بعدی جبران کند.
▪ تردید
اقتباسی نو و جذاب از «هملت» در زمانه ما. بازی های خوب و روان و دلنشین همراه با دیالوگ های حساب شده بعلاوه فضاسازی های بسیار به جا همه و همه کمک کرده تا واروژ کریم مسیحی یک اثر اقتباسی زیبا برای سینما تولید کند. فیلمی پرخرج اما قصه گو که حدود نیم ساعت اضافه دارد، آخر تماشاگر سینمای ما تحمل ۱۴۰ دقیقه حضور در سالن تاریک سینما را ندارد. دست بر قضا پایان بندی فیلم هم خوب از آب درآمده و مشخص است که فیلم پرزحمتی بوده است حتماً باید چنین فیلمی را که براساس شاهکار جناب شکسپیر ساخته شده، تماشا کرد. فقط ای کاش علاوه بر کم کردن زمان فیلم، نیم ساعت ابتدایی هم کمتر به حرف زدن بپردازد و بیشتر فیلم باشد تا قصه.
▪ صداها
سینمای نابی را می توانید با این فیلم تجربه کنید، به معنای واقعی کلمه روایت یک قصه از زبان هنر معجزه گون هفتم. اگر چه بازهم به پای فیلم شب های روشن فرزاد موتمن نمی رسد ولی انصافا یک فیلم سینمایی جذاب در ژانر جنایی می بینیم. با بازی های بسیار کوتاه اما خوب و مؤثر تیم بازیگران، تنها اشکال فیلم این است که اولا یکی دو شخصیت بدون استفاده در فیلم وجود دارد که از قضا همین اشکال عامل ایراد دوم هم هست؛ در واقع ایده بازی با «صدا» و پررنگ کردن این ایده در جریان فیلم به خوبی شکل نگرفته و می توان به راحتی از این عنصر محتوایی و پیونددهنده داستان های متعدد فیلم غافل شد که این علاوه بر آن شخصیت های از آب درنیامده استودیوی خانگی طبقه اول ساختمان اصلی که فیلم در آن اتفاق می افتد ـ با بازی میکائیل شهرستانی ـ به فیلم نامه هم بازمی گردد. در کل یک فیلم خوب و دوست داشتنی است که در ابتدا، انتهایش را لو می دهد و ای کاش کارگردان با تدوینی دوباره این نقطه تعلیقی را اصلاح کند.
▪ وقتی همه خوابیم
آخرین اثر بهرام بیضایی یک مقاله بلند است تا یک فیلم سینمایی، در واقع او اگر در «سگ کشی» شعارهایش را در پس زمینه به خورد مخاطب می داد، در این فیلم بلند بلند فکر می کند و گاه شعارهایش را مستقیم توی دوربین فریاد می زند. البته فیلم به دو بخش اصلی تقسیم می شود، یک بخش از پشت پرده سینمای ایران و علت ضعف تولیدات سخن می گوید که انصافا به خوبی مافیای فیلم سازی برخی ها را روکرده و اتفاقا خیلی تلخ و شیرین از پس آن برآمده است. و یک بخش دوم که حدیث نفس آقای کارگردان است؛ اعتراض به شیوه های مدیریتی فرهنگ و هنر در کشور و اصولا نظام. نقش بی خاصیت پلیس در فیلم بیضایی تفکر او در خصوص نیروهای حاضر و ناظر اما بدون فایده را نشان می دهد. واضح است که او چه می خواهد بگوید. شاید این دیالوگ همسر بیضایی که نقش اول فیلم هایش را بازی می کند، بهترین معرفی فیلم و فیلمساز باشد، آنجا که مژده شمسایی اشک می ریزد و از او علت را می پرسند که می گوید: گریه نیست، تمرینی است برای فیلمی که شاید روزی بازی کنم!
یا جایی دیگر که می گوید: تا حالا می خواستیم از حقوق مان حرف بزنیم حالا سر موجودیت مان دعواست...
در کل فیلم بدی نیست خصوصا که ستاره سازی کاذب سینما و پول های پشت پرده رابطه تا ضابطه به خوبی به نمایش درآمده و لحظات شاد و مفرحی را برای مخاطب به ارمغان می آورد. اگرچه هنر می خواهد اینگونه به نظام ناسزا گفتن و تقدیر شدن!
▪ باقی قضایا...
سوپراستار، عیار۱۴، شبانه روز، دوزخ، برزخ بهشت هم در زمره فیلم هایی قرارمی گیرند که خیلی خیلی خواسته اند دیده شوند که البته اینگونه نیست و مخاطب به خوبی می فهمد که دارند با او بازی می کنند به اعتبار نمایش یک فیلم یا روایت یک قصه فیلم هایی هستند که می خواهند حرف های خیلی بزرگ بزنند اما... البته در این میان عیار۱۴ کمی قابل هضم تر است تا باقی. خصوصا که شبانه روز فیلم به شدت ضعیفی است که فکر می کند«تایتانیک» یا «گلادیاتور» است! دیدن این فیلم ها فقط وقت شما را هدر می دهد. معلوم نیست چرا این فیلم ها در بخش سودای سیمرغ وجود داشتند اما «یک وجب از آسمان» اثری صمیمی و دوست داشتنی از علی وزیریان اصلا دیده نشد...ببخشید اشتباه شد؛ معلوم است که معلوم است به ترکیب هیئت انتخاب دوباره نگاه کنید همه چیز دستتان می آید.
محسن حدادی
منبع : روزنامه کیهان