پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع


بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع    که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع
حدیث سوز درون از زبان نی بشنو    ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع
بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون    گهی که برسر خاکش چرا کنند سباع
برو طبیب و صداعم مده که مخمورم    مگر بباده رهائی دهی مرا ز صداع
بیا و جام عقارم بده که تا بودم    نه با عقار تعلق گرفته‌ام نه ضیاع
چگونه از خط حکم تو سر بگردانم    که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع
شدی و بیتو بهر شارعی که بگذشتم    ز دود سینه هوا برسرم ببست شراع
به روشنی نتوان بار بر شتر بستن    که همچو شام بود تیره بامداد وداع
برقعه‌ئی دل ما شاد کن که در غم تو    بسی بخون جگر نسخ کرده‌ایم رقاع
مرا از آنچه که گیرد حرامی از پس و پیش    چو ترک خویش گرفتم چه غم خورم ز متاع
بمهد خاک برد با تو دوستی خواجو    که شیر مهر تو خوردست در زمان رضاع


همچنین مشاهده کنید