پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار


حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار    باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار
بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست    زانکه با دست نسیم چمن و بوی بهار
همه بتخانه‌ی چین نقش و نگارست ولیک    اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار
در دل تنگ من آمد غم و جز یار نیافت    اوست کاندر حرم عشق تو می‌یابد بار
سکه روی مرا نقش نبینی زانروی    که درستست که چشمت نبود بر دینار
خرم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت    گر چه بیرون ز قیامت نبود روز شمار
گفتی از لعل لبت کام بر آرم روزی    چون مراد من دلسوخته اینست برآر
از میانت چو کمر میل کنارست مرا    گر چه بی زر ز میانت نتوان جست کنار
گر بتیغش بزنی روی نپیچد خواجو    که دلش را سر یارست و تنش را سر دار


همچنین مشاهده کنید