پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب


برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب    دردم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب
عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر    فتنه از چشم تو بیدارست و چشمت مست خواب
هر سالی کن ز دریا میکنم در باب موج    دیده میبینم که میگوید یکایک را جواب
هم عفی الله مردم چشمم که با این ضعف دل    می فشاند دمبدم بر چهره زردم گلاب
چون بیاد نرگس مستت روم در زیر خاک    روز محشر سر بر آرم از لحد مست و خراب
هر چه نتوان یافت در ظلمت ز آب زندگی    من همان در تیره شب می‌یابم از جام شراب
هیچکس بر تربت مستان نگرید جز قدح    هیچکس درماتم رندان ننالد جز رباب
پیش ازین کیخسرو ار شبرنگ بر جیحون دواند    اشک ما راند بقطره دم بدم گلگون برآب
هر که آرد شرح آب چشم خواجو در قلم    از سر کلکش بریزد رسته‌ی در خوشاب


همچنین مشاهده کنید