هنوز یکی از این کتابهای قدیمی را باز نکرده مشتی خاطرات قدیمی به طور سایه روشن میریزد توی ذهنم. خاطراتی که مرا با خود میبرد به چند دهه گذشته. به آن دورانی که همه اعضای خانواده در خانه حضور داشتند. خانه پر از سر و صدا و رفت و آمد بود. آن خاطرات شبهای بمبارانهای هوایی تهران و قطعی برق و شنیده شدن صدای آژیر ممتد در رادیو.