ایبنا: وقتی ویلیام گلدینگ در سال ۱۹۵۳ نسخه تایپی «سالار مگسها» را به انتشارات فابر سپرد، این رمان پیش از آن بارها و بارها رد شده بود؛ دستکم هفت بار و شاید نزدیک به ۲۰ بار. نسخهای فرسوده و گوشهتاخورده که از دست ناشری به ناشر دیگر چرخیده بود. حتی یکی از بررسان انتشارات فابر آن را با بیرحمی تمام «پوچ و کسلکننده… آشغال و بیهدف» خوانده بود. با این حال، چارلز مونتیث، ویراستار جوان و تازهکار فابر، چیزی در این متن دید که دیگران ندیده بودند.مونتیث با نگاهی دقیق و پیشنهادهایی روشن، از گلدینگ، معلم …