ماجرای اصرار وزیر اعظم شیراز برای نرفتن من به پایتخت و ندیدن شاه ایران
دوست ندارند فوقالعاده با او مخالفت و دشمنی میکنند و وقتی به کسی علاقهمند شوند به همان اندازه با او گرم میگیرند و دوستی میکنند. سپس سر هارفورد و وزیر اعظم به اتاق دیگری رفتند تا گفتگویی خصوصی داشته باشند و عبدالله خان ـ که تا آن وقت پشت در ایستاده بود - وقتی پدرش بیرون رفت وارد اتاق شد و نزد ما آمد و نشست. » شاید خواننده بخواهد درباره گفتگوی خصوصیام با وزیر اعظم شیراز بداند تا جایی که حافظهام یاری کند آن را شرح میدهم.