خوب خاطرم هست که روزی در بدترین حال ممکن در خانه، سخنرانی حاجآقا مجتبی تهرانی، آن استاد منحصربهفرد اخلاق، در حال پخش بود و من میشنیدم... کف اتاق خانه دراز کشیده بودم و خیره به سقف، کار دیگری از دستم بر نمیآمد. فقط اشکهایم از دو طرف صورتم با شتاب گلهای فرش را آبیاری میکرد.