سرش را نبریده بودند، له شده بود، بچه مگر چقدر گلو دارد که بگویند «برید»؟! میگویند سرش را چیدند، سرش را کندند، سرش را له کردند یک طوری که خون به پیراهنش هم نرسیده بود! یکی جنازهاش را بالا برده بود تا به دنیا نشان بدهد، میخواست خون فواره بزند روی تمام لنزها، رگهاش اما له شده بود! سوخته بود! گفتم سوخته! رفح تمام آدمها را شبیه هم کرده، آدمها سیاه شدهاند، کربن صددرصد!