خانه خانواده «رضا محرمی» بوی دلتنگی میدهد. لباس سربازیاش با پارگیهای ترکش گوشه اتاق افتاده، کلاه نظامیاش با لکههای خون تازه روی طاقچه جا خوش کرده و برگه مرخصی نیمهتاخوردهاش، وعدهای ناتمام را یادآوری میکند؛ وعده بازگشتی که هیچگاه تحقق نیافت.