شب حجله وقتی چهره زنم رو دیدم برق از سرم پرید و تازه فهمیدم زن من یک...
بدون این که دل و دماغ کاری داشته باشد شروع به قدم زدن کرد. از آن جا تا خانه شان چند دقیقه بیشتر راه نبود ولی خب برای او هر چه بیشتر طول می کشید بهتر بود. رسیدن به خانه به معنای زجر بزرگی بود. بعد عروسی وقتی چهره زنم رو دیدم برق از سرم