نخست گاهی میترسیم و بعد همیشه میترسیم/بررسی رمان «خوف» با حضور ارسطویی، چرمشیر و موسوی در کافه خبر
در همین روزهای اردیبهشتی که «آسمان خالی نیست» «ولی دیوانه وار» باد و باران هیاهو و غوغا میکنند، شهرزادی زاینده قصهها و ترانهها زندگیاش بی«خوف» از ماندن، پایان یافت. نقطهای تلخ روی آخرین خط رمانی که در آن زن و زنانگی، جنگ و صلح و هراس، بودن و نبودن و روایت، گره میخورد. «شیوا ارسطویی» آنگونه چشم از جهان فرو بست که رمانها و قصههایش زندگی را شروع میکردند؛ آرام اما عمیق در مرزهای روزمرگی.