
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: اسماعیل آذر شاعر، ادیب و مجری شناختهشده ایرانی است که در ۱۸ آذر ۱۳۲۳ در اصفهان متولد شد. او پس از تغییر مسیر تحصیلی از علوم تجربی به ادبیات، دکترای زبان و ادبیات فارسی و کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی گرفت و بهعنوان استاد و مدیر گروه در دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات فعالیت داشت. آذر بیش از دو دهه مجری برنامه تلویزیونی «مشاعره» بوده و نقش مهمی در ترویج این سنت ادبی ایفا کرده است. او همچنین در نهادهای فرهنگی و ادبی مختلف عضویت داشته و بیش از ۱۷ عنوان کتاب در زمینه ادبیات فارسی، مطالعات قرآنی و ادبیات تطبیقی تألیف یا سرپرستی کرده است. با او درباره یلدا و نوروز و مهرگان گفتگویی داشتیم که مشروح آن را میخوانید.
*در ایران کهن جشنهایی مثل نورورز و سده و مهرگان داریم، و شب یلدا هم هست که هرکدام در بنیانشان به نوعی با نور و روشنی و گرمی و رویش و تقابل با ظلمت و تاریکی مرتبط هستند. نظر شما در این باره چیست؟
این جشنها یعنی جشن نوروز یا مهرگان جشن زمان هستند، جشن نور نیستند، جشن زمان هستند. یلدا به قرن سوم میلادی برمیگردد، سال ۲۸۴ میلادی اورلیان امپراطور روم یک معبدی را در میدان مقدس سیزبس ساخته بود و جشن زایش خورشید را میگرفتند. بعد از آن حدود ۹۸ سال بعد امپراتوری روی کار آمد به نام اونه آله الیوس دستوری داد. چون این مربوط به آئین مهر بود و مهریها اینکار را میکردند، آئین مهر همه جا رواج داشت، انه الیوس دستور داد، مهریها را تحقیر کنند و هرچه مهری بود جمع کردند، یا با قتل عام یا با خشونت و…. و مسیحیت جان گرفت. با چهار پنج روز فاصله از شب میلاد مهر، اینها ۲۵ دسامبر را تولد مسیح انتخاب کردند، سال ۳۸۲ میلادی. بنابراین یلدا به وجود آمد از آرامی. این واژه ریشهاش در آرامی است، و حالا یعنی تولد حضرت عیسی مسیح. ما این را چله میگوئیم.
این شب را چرا جشن میگیریم؟
برای اینکه برج قوس به فرجام میرسد و برج جدی در آفتاب تحویل میکند، یعنی آفتاب به دورترین نقطه جنوب شرق خودش میرسد، یعنی شبها بلند و بلندتر شدند، و از فردا خورشید برمیگردد دوباره به طرف شمال شرق خودش، یعنی روزها بلند میشود و شبها کوتاه. این شب که جَدی در آفتاب تحویل میکند، این را خیلی نحس میدانستند و جز شبهای پر نحوست است. به همین دلیل این شب را جشن میگرفتند که نحوستش دامان آنها را نگیرد، در این شب سفره میانداختند، خشکباری در آن بود به نام به نام مَیَزد، و نوشیدنی به نام زَو، که زور هم از همین ریشه هست در پهلوی. شبها قصه میگفتند که طول شب بهشان نگذرد؛ این قصه بعد از اسلام تبدیل شد به شاهنامه و در این چند سال اخیر هم حافظ خوانی.
یلدا تلاش ماست برای اینکه نحوست این شب بگذرد، و البته جنگ میان تیرگی و روشنی است، ظلمت و نور. اینها با هم میجنگند.
اندیشه پشت آن و پشتوانه آن چیست؟
اینها پشتوانه میخواهد، این ماجرا پشتوانهاش زراعت و دهقانی است. ما امروز با ابزار زندگی میکنیم، آن روزگار آنها با خاک و طبیعت زندگی میکردند، زمستان خاک خواب بود و نمیتوانست سراغش رفت. در زمین یخزده کسی نمیتوانست کشت و کار بکند. بنابراین به محض اینکه به این نقطه میرسیدند و بوی بهار، بوی روزبلند میآمد، اینها از خواب بیدار میشدند. این ضربالمثل که «دی چو بگذشت به سر عشق بهاری دارد»، اینها عاشق بهار بودند برای اینکه کارشان را آغاز بکنند. این خیلی مهم است.
چه قصههایی در این باره هست؟ و اصطلاحاتی مثل چله کوچک و چله بزرگ چرا درست شده است؟
حالا چله کوچک و چله بزرگ چرا درست شده است؟ برای اینکه چهار روز آخر چله بزرگه و چهار روز اول چله کوچکه، این دوتا داشته، یعنی چهارچاری. این بنیاد و کوران و اوج سرماست و بعد از آن میرسیم به ماه اسفند، اسفند سه دهه دارد، اهمن و بهمن و سرمای پیرزن. باز در این سه روز هم جشن میگرفتند. روز اول دی هم در پهلوی و در اوستایی ددوش، ددور، دادار، ریشهاش این است و از دادار میآید، یعنی ماه خدا. و روز اولش را خور روز مینامیدند و جشن میگرفتند. یعنی روز خورشید. در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، در زین الاخبار گردیزی و در شمار القلوب ثعالبی هم آمده.
از آنها گذشته هرچه در سفره یلدا هست نشانههای اسطورهای دارد. هندوانه و انار، اینها داستان دارد.
چله کوچک، چله بزرگ، خود این حضور انار و هندوانه و اینهایی که فرمودید قصه دارد و اسطوره پشتش هست، این آمیختگی یک باوری که در ارتباط با شیوه زندگی مردم بوده، که مرتبط با زمین و طبیعت بوده، با فرهنگ، یعنی مردم میآیند اینها را تبدیل به قصه میکنند برای اینکه بتوانند آن را به نسل بعد منتقل کنند؟
هیچکدام اینها هم نباشد، این را بدانیم که مردم ایران در کارنامهشان شادترین مردم جهان هستند. اینها از هر رویدادی جشن میساختند که شادی بکنند. در زمان بهرام گور پادشاه پنجم ساسانی، این قول کریستینسن است درباره دوران ساسانی، او در تاریخ ساسانیان میگوید که در تمام چهارراهها لولیان نواختند و مردم رقص و پایکوبی میکردند که شادی در خودشان ایجاد شود. در زمان بهرام گور از هند لولی وارد میکردند، مطرب وارد کردند. به همین دلیل بود که موسیقیدانهایی مثل نکیسا و باربد و… اینها قد میکشیدند و ترانهسرایان مثل هلالی جغتایی و رودکی بودند که آثار فراوانی داشتهاند و این خیلی اهمیت دارد. این موضوعات تحقیق فراوانی لازم دارد و باید بیشتر روی آن وقت گذاشت.
منبع : خبرگزاری مهر

















































