در ادامه با داستان جالبی از عروسی رفتن ملانصرالدین همراه ما باشید.

آخرین خبر/ روزی دوستان ملانصرالدین متوجه شدند که خر او روز به‌روز ضعیف‌تر می‌شود. پس به نصرالدین گفتند: «مگر به خرت غذا نمی‌دهی که این‌قدر ضعیف شده؟» او جواب داد: «چرا، شبی دو مَن جو از من جیره می‌گیرد.» دوستانش گفتند: «پس چرا این قدر لاغر شده؟» نصرالدین گفت: «یادم شد بگویم که جیره یک ماهش را از من

آخرین خبر/یک روز، باران تندی می‌بارید. ملا پنجرهٔ خانه‌اش را باز کرده بود و داشت کوچه را نگاه می‌کرد. توی همان لحظه، همسایه‌اش را دید که با عجله می‌دوید. ملانصرالدین داد زد: «کجا این‌طور می‌دوی؟» همسایه گفت: «نمی‌بینی باران چه‌طور می‌ریزد»؟ ملا خندید و گفت: «آخه از رحمتِ خدا که فرار نمی‌کنند!» همسای

محمد بهشتی با نقل ماجرای ملانصرالدین و ارتباط آن با سیاست‌های فعلی صداوسیما، گفت: حالا ببینید ما چه می‌کشیم از دست این صداوسیما.

آخرین خبر/ضرب‌المثل‌های فارسی مثل آب‌نبات، شیرین و دلچسب‌اند! یکی از این ضرب‌المثل‌ها «آستین نو بخور پلو» است که داستان جالبی پشتش دارد: ماجرا از این قرار است که روزی ملانصرالدین با لباس کهنه به مهمانی رفت، اما صاحبخانه با بدخلقی او را بیرون کرد. ملا ناراحت اما زرنگ بود! به خانه رفت، از همسایه یک لب

ملانصرالدین آمد بپرد روی اسبش تلنگش در رفت و نتوانست، با خودش گفت: کجایی جوانی که یادت به‌خیر... بعد دور و برش را که خوب نگاه کرد و دید کسی نیست، ادامه داد: ولی خودمانیم‌ها، در جوانی هم چیزی نبودیم!

اوت 1909تصویر فاتحان تهران

آخرین خبر/ روزی ملانصرالدین به طرف بازار می‌رفت که در راه رفیقش را دید. دوستِ ملا پرسید: «به سلامتی کجا می‌روی؟» ملا نصرالدین گفت: «می‌روم برای خودم خری بخرم.» دوستش گفت: «بگو ان‌شاءالله، ملا!» ملا جواب داد: «عجب آدمی هستی! پولِ نقد در جیبِ من است و خر هم در بازار موجود. دیگر چه لزومی دارد بگویم ان‌

آخرین خبر/روزی ملانصرالدین کیسه بزرگی بر دوش گرفته بود و در همان حال سوار بر خر از بازار به خانه بر می‌گشت. یکی از دوستان به ملا رسید و گفت: «جناب ملا، چرا کیسه را روی خر نمی‌گذاری و بی‌خودی خودت را خسته می‌کنی»؟ ملانصرالدین جواب داد: «این طوری خرم کمتر خسته می‌شود، چون من کیسه را می‌برم و خر هم من

آخرین خبر/ ملانصرالدین دو بز داشت، یکی از آن‌‌ها فرار کرد. نصرالدین هر کار کرد نتوانست آن را بگیرد؛ پس وقتی که برگشت شروع کرد به تنبیه بزی که بسته شده بود. از او علت کارش را پرسیدند. گفت: «شما نمی‌‌دانید اگر این یکی را نبسته بودم از آن یکی سریع‌تر فرار می‌‌کرد.» دوستان خوبم این حکایت بامزه رو از «ام

آخرین خبر/ ملانصرالدین گاو خود را برای فروش به بازار برد. چند شیاد که با هم شریک بودند، قرار  گذاشتند که هر کدام از راهی بیایند و به او بگویند: «این بز  چند»؟ شیاد اولی آمد و پس از سلام به ملانصرالدین گفت: «قیمت این بز چند»؟ نصرالدین گفت: «مگر کوری؟ این گاو است نه بز»! شیاد دومی رسید و گفت: «عمو این

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: اسماعیل امینی، شاعر و طنزنویس مجله‌ی گل آقا بعد از واکنش‌های اخیر به کاریکاتوری از هادی حیدری گفت «با فرهنگ نمی‌شود این‌طور برخورد کرد و مسئولان باید نگاه مهربانانه داشته باشند. کسانی که خودشان را منزه و مقدس می‌دانند،‌ نباید مسئولیت قبول کنند.»

آخرین خبر/روزی از روزها داروغه شهر وارد کاخ حاکم شد تا درباره پول‌هایی که از مردم گرفته بود با حاکم حساب و کتاب کند. حاکم نگاهی به کاغذ انداخت، عصبانی شد و گفت: «این چه دست‌خطی است که داری؟ سزایت این است که تمام این کاغذ را بخوری!» داروغه از ترس حاکم کاغذ را خورد. بعد حاکم از سربازانش پرسید آیا در ش

با داستان کوتاه ولی خنده دار جواب هوشمندانه و طنز ملانصرالدین و ماجرای لج و لجبازی اش همراه ما باشید.

زهرا بذرافکن - خبرنگار گروه فرهنگ: در عصر ارتباطات دیجیتال و گسترش بی‌سابقه شبکه‌های اجتماعی، پدیده‌ای نوظهور و درعین‌حال ریشه‌دار، به نام «میم»، جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ جهانی و به تبع آن، فرهنگ ایرانی یافته است. «میم» را می‌توان به معنای واحدی از اطلاعات فرهنگی قابل‌تکثیر و انتشار سریع تعریف کرد که …

این عکس متعلق به مراسم سلام به عکس ناصرالدین شاه در دوران قاجار است. عکس از علی خان والی است. در شرح عکس نوشته شده است: «جناب امیر نظام که به سلام پرده صورت شاه در روز عید ایستاده، مجلس سلام منعقد شده» /عکس از صفحه «مجله ملانصرالدین»

این عکس متعلق به مراسم سلام به عکس ناصرالدین شاه در دوران قاجار است. عکس از علی خان والی است. در شرح عکس نوشته شده است: «جناب امیر نظام که به سلام پرده صورت شاه در روز عید ایستاده، مجلس سلام منعقد شده» عکس از صفحه «مجله ملانصرالدین»