چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

در جست وجوی ایده از دست رفته


در جست وجوی ایده از دست رفته

نگاهی به نمایش جاثلیق نوشته سیروس همتی و کارگردانی رسول نقوی

نمایش‌های آئینی ـ مذهبی برای جلب نظر و جذب مخاطب، معمولاً باید دارای شاخصه‌های رایج و شناخته شده این گونه نمایشی باشند تا بتوانند تماشاگر نمایش را تا پایان‌ با خود همراه کرده و حس، هدف و لذ‌ت تماشای یک تئاتر مذهبی را به او تزریق کنند.

در غیر این صورت آثاری تو خالی و نه چندان قابل اعتنا از کار درمی‌آیند که متاسفانه به دلیل عدم رعایت پارامترهای ضروری نمایش‌های مذهبی، در محاق قرار می‌گیرند و چنانکه باید و شایسته است، دیده نشده و طبعاً مورد نقد و بررسی قرار نمی‌گیرند.

"جاثلیق" نیز یکی از آثار نمایشی مذهبی است که از اواسط مرداد ماه تا اوایل شهریور ماه در تالار محراب روی صحنه رفت تا بار دیگر تماشاگران علاقه‌مند به این گونه نمایش، شاهد اثری با مضمون معرفت و سیره اخلاق امامان معصوم(ع) باشند. از این منظر و به لحاظ انتخاب موضوع، "جاثلیق" امتیاز بزرگی کسب کرده، چرا که کمتر کسی لااقل در سال‌های اخیر در حوزه نمایش‌های مذهبی به سراغ داستان‌ها و روایات پندآموز امامان و پیامبران الهی رفته‌ است. ولی با این همه به رغم این نقطه قوت اثر و دیگر نقاط قوت آن ـ که به آن‌ها اشاره خواهد شد ـ "جاثلیق" ضعف‌های مهمتر و عمده‌تری دارد که همین ضعف‌ها ویژگی‌های خوب کار را در کام خود فرو می‌برند. اولین و مهمترین اشکال کار را باید به متن نمایش نسبت داد. در نمایشنامه"جاثلیق" نوشته سیروس همتی که دست بر قضا خود یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان جوان عرصه تئاتر است و همین متنش نیز برنده جایزه دوم نویسندگی در پنجمین جشنواره تئاتر رضوی شده، شتابزدگی، کاستی و مینی‌مالیسم نابجایی به چشم می‌خورد.

"جاثلیق" داستان جوانی مسیحی است به همین نام که بسیار دانشمند و اهل علم و کتاب است و خود را در علم بی‌رقیب می‌پندارد. در این میان اما با علی‌ بن موسی الرضا(ع) آشنا می‌شود که اشرافش به علم، جاثلیق را به حیرت وامی‌دارد. جاثلیق را توان مقابله با علم و دانش امام نیست. پس با مطالعه شبانه روزی و بی‌وقفه و برگزاری مسابقات پی در پی، سعی در به رخ کشیدن معلومات خود و برتری‌اش نسبت به امام دارد ولی هر بار ناکام می‌ماند و در پایان وقتی موفق می‌شود مسابقه نهایی را ببرد، پی به جوانمردی و نیک سیرتی امام می‌برد و احساس شرمندگی می‌کند در حالی که دچار تحولات روحی عمیقی شده است.

خط داستانی نمایش بسیار کوتاه، ساده و بی‌حاشیه است و اشکال نمایشنامه"جاثلیق" هم دقیقاً‌ از همین جا ناشی می‌شود. از این که سیروس همتی حکایتی به این سادگی را به همین سادگی بیان می‌کند، بی‌هیچ آب و تاب و افزودن فرم‌های نمایشی به آن. گویی این حکایت کوتاه را به شکل شفاهی از کسی می‌شنوید. "جاثلیق" متاسفانه فاقد حتی ساده‌ترین تمهیدات نمایشی است و هیچ نقطه فراز و فرود تعلیق و حادثه و هیجانی ندارد تا تماشاگر را اندکی سر شوق بیاورد و او را مشتاق تماشای ادامه اثر کند و از همین نقطه است که ایده اصلی نمایشی چنین عبرت‌آموز از دست می‌رود و اثر در بیان روایت و ارائه هدف خود الکن می‌ماند. تماشاگر باید دل به دیالوگ‌های آمیخته با واژگان امروزی خوش کند و بهت‌زده به بازی عروسک‌وار بازیگران خیره شود. بهت‌زده از آن رو که هر چه بیشتر می‌بیند، کمتر بازی‌های نمایشی در رفتار و کردار بازیگران می‌یابد. خشم و حیرت جاثلیق(با بازی رسول نقوی) و دلسوزی‌ها و خنده‌های مادرش(عصمت رضاپور) هیچ کمکی به پیشرفت و بهبود اثر نمی‌کنند و تنها قصه بی‌فراز و نشیب جاثلیق را به پایان مقصد کوتاهش هدایت می‌کنند. آیا نمی‌شد صحنه‌های مجلس مسابقات علمی جاثلیق و امام رضا(ع) را به آن افزود تا از این فضای خشک و سرد نمایش، کاسته شود و تماشاگر را به همراهی مشتاق‌تر کند؟ ما به مثابه تماشاگر می‌توانستیم تلاش جاثلیق را برای آماده شدن در مسابقه ببینیم یا حتی اندکی از دانسته‌هایش را بشنویم و به پرسش‌ و پاسخ‌های مورد نظرش پی ببریم.

نقش مادر جاثلیق نیز جای کار بیشتری داشت. آیا نمی‌شد بیش از این، او را دلسور و هوادار فرزند نشان داد تا بر وجه منفی ولی غریزی و مادرانه‌اش افزوده و تاکید شود؟ در کل این که می‌شد نمایشنامه جاثلیق را زیباتر نوشت و اجرا کرد؛ نمایشنامه‌ای با بازی نمایشی بیشتر نه با این رکود و رخوت حاکم بر فضای فعلی نمایش. به هر حال نباید به جهت تلاش ارزشمند ولی ناکام این گروه، یکسره دست روی ضعف‌ها گذاشت و به چند لحظه و اتفاق خوب نمایش اشاره نکرد.

"جاثلیق" با وجود زمان کوتاهش، لحظاتی، هر چند گذرا، تماشاگر را به وجد می‌آورد و حتی غافلگیر می‌کند. ‌ نقوی ‌تمام سعی خود را به کار گرفته تا با خلق برخی صحنه‌های نمایشی مناسب، از اشکالات متن کم کند. بهترین نمونه‌اش، صحنه‌ای است که مادر جاثلیق، شبی پیش از فرا رسیدن مسابقه مهم، در هیبتی مردانه به سراغ غلام خانه امام می‌رود تا با چرب‌زبانی و کیسه‌ای زر، سوال‌های فردا را از زیر زبان غلام بیرون بکشد و بدین وسیله موجبات پیروزی فرزندش را در مسابقه فراهم کند. بامزه‌تر آن جا که وقتی غلام، اسیر زبان ریختن‌های مادر جاثلیق نمی‌شود، با دریافت کیسه‌ای پر از سکه، لحظه‌ای تماشاگر را می‌فریبد ولی این حقه دوام چندانی نمی‌یابد و خیلی زود خود را لو می‌دهد:«غلام یک بار بیشتر خریده نمی‌شود. پیش از تو آقا مرا خریده است.»

این صحنه از نمایش"جاثلیق" به لحاظ فرم روایی و شیوه اجرا بسیار خوب از کار درآمده. ضمن آن که دکور نمایش نیز به یاری فضاسازی اثر می‌آید تا کوچه و محل سکونت امام و ورودی خانه‌اش را تجسم و باور کنیم. طراحی صحنه و لباس نمایش(کار سیروس همتی) شاید یکی دیگر از ویژگی‌های ارزشمند این نمایش باشد.

موسیقی نمایش نیز به رغم انتخابی بودنش در دراماتیزه کردن نمایش و ارائه حس و حال فضا و پرسوناژها در هر پرده، بی‌تاثیر نبوده است. با این همه با در نظر داشتن همین اندک محسنات نمایش، "جاثلیق" در حد نمایش‌های کارگاهی باقی می‌ماند و هرگز پا از این مرز فراتر نمی‌گذارد. ‌

پایان ناکارآمد و سرهم بندی شده نمایش، امید مخاطب علاقه‌مند را به ادامه مسیر چنین نمایش‌هایی یکسره دور می‌کند و کار را در جایی به اتمام می‌رساند که تماشاگر هنوز برای روشن شدن چراغ‌های سالن و کف زدن برای گروه اجرا، آمادگی ندارد. او قطعاً منتظر پایان تکان دهنده‌تری خواهد ماند. ‌

احمدرضا حجارزاده