چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

درباره پیری و بازنشستگی


بیمار اول آقای ۵۷ ساله ای است كه به دلیل فراموشی مراجعه كرده كند شده خیلی كم حرف می زند و از خانه بیرون نمی رود اقلاً ده سال بیشتر از سنش نشان می دهد رئیس یك شعبه بزرگ ارزی بانك بوده و یك سال پیش بازنشسته شده

بیمار دوم آقای ۷۹ ساله ای است كه دو ماه پیش به دلیل سكته مغزی در بیمارستان بستری بوده است نیمه چپ بدنش هنوز ضعیف است اما به سختی راه می رود. اگر چه مختصری فراموشی هم دارد ولی خود را اداره می كند. خانم ایشان می گوید: «آقای دكتر شما بگید كه دیگه سر كار نرن هر روز باید از نیاوران با اتوبوس برن میرداماد با مترو برن بازار» با این وضع «می گویم» كار كردن كه بد نیست اما اگر ممكنه برای حاج آقا یك آژانس بگیرید!!بیمار اول یك مورد بازنشستگی است و بیمار دوم یك مورد پیری. به نظر می رسد مهم ترین علت بازنشستگی پیری باشد اما این دو مورد كه مثال های بسیار شایعی از زندگی ما هستند تفاوت های بسیاری با یكدیگر دارند یا باید گفت كوچكترین شباهتی به هم ندارند. می توان گفت هر دو این مفاهیم كاملاً نامتعین و به شدت نیازمند تعریف و بازنگری هستند. در مورد بیمار اول پس از یك مصاحبه كوتاه مشخص می شود كه زوال عقل یعنی آلزایمر ندارد او فقط افسرده است. گاه در نگاه اول افتراق آلزایمر از افسردگی آسان نیست. یكی از بهترین و كارآزموده ترین مدیران بانك بوده آنقدر خود را وقف بانك كرده كه هیچ مجالی برای تهیه مشغله بازنشستگی باقی نمانده. حالا از یك سال پیش روزها در خانه است و بیشترین كاری كه می كند كمك در خریدهای خانه است. به وضوح از سلامت كامل جسمی و عقلی برخوردار است و قادر است حداقل بیست تا سی سال دیگر در صورت عدم ابتلا به بیماری آلزایمر به كار مفید خود ادامه بدهد. معلوم نیست از چه تاریخی و بر چه مبنایی سن پیری ۶۰ و حداقل میزان كارایی آدمی سی سال تعیین شده است. البته باید تاكید كرد قوانین حاكم بر بازنشستگی به دلیل اعتقاد به این دو عدد ایجاد نشده اند بلكه دلایل مهم تری دارند كه به آن اشاره خواهم كرد اما ابتدا ببینیم این دو عدد ۳۰ و ۶۰ بر چه پیش زمینه های موهومی استوارند. اولین توهم اینكه گویا انسان برای كار ظرفیت محدودی دارد یا كار باعث مریضی است دوم اینكه گویا با بالا رفتن سن توانایی های عقلی آدمی كاهش می یابد. باید گفت اگر چه آلزایمر در سنین بالا شیوع بیشتری دارد ولی پیری لزوماً به معنی زوال عقل نیست. آلزایمر یك بیماری است كه در سنین خیلی پایین تر هم با شیوع كمتر دیده می شود. در هشتاد سالگی شیوع آلزایمر حدود سی درصد است. یعنی حدود هفتاد درصد افراد در هشتاد سالگی قوای عقلی سالمی دارند. نه تنها این بلكه باید اضافه كرد در سالمندانی كه مبتلا به آلزایمر نمی شوند قوای دماغی نوعی روشنی و جلا كه حاصل سال ها تجربه و تعقل است به خود می گیرند. مغز این توان را می یابد كه بسیاری از جزئیات را ندیده بگیرد و از بسیاری جزئیات دیگر به صورت خود به خودی نتیجه گیری كند و نوعی تفكر كلی و راهگشا پدید آید كه سخت مورد نیاز جوامع برآشفته ای چون ماست. اگر كار در هشتاد سالگی چنین است وضعیت شصت سالگی روشن تر است. واقعیت این است كه تكامل مغز برخلاف بسیاری باورهای جا افتاده تا بعد از چهل سالگی هم ادامه می یابد و بسیاری از الیاف رابط تازه پس از چهل سالگی تشكیل می شوند و امكان آن تفكر روشنی را كه اشاره شد فراهم می آورد تازه اینها همه بدون در نظر گرفتن مداخلات پزشكی است. مداخله پزشكی كه در سال های اخیر رشد و نفوذ هر چه بیشتری می یابد یعنی با درمان بسیاری از بیماری هایی كه یا باعث زوال عقل می شوند یا با آن اشتباه می شوند قاعدتاً می بایست آمار شیوع زوال عقل پایین آمده باشد كه واقعاً آمده با این همه امروزه تصویر ذهنی غالب در بسیاری از مردم از پیری آلزایمر و زوال عقل است در حالی كه همه جا در تاریخ و فرهنگ ما پیری همراه است با ریش سفیدی و خردمندی. اما پیش فرض نادرست دیگر در مورد كار. بسیاری از مردم بیماری ها را به كار و خستگی ناشی از كار مرتبط می كنند. چه بسیار بیمارانی كه مراجعه می كنند و شرح حال بیماری خود را از نوع كارشان شروع می كنند كه مثلاً با ارباب رجوع سروكار دارم یا «استرس» دارد یا ساعت كار آن طولانی است و چه بسیار جوانانی را می بینیم كه می خواهند پزشك پدر یا مادر سالخورده را از كار كردن منع كند. واقعیت این است كه كار به خودی خود باعث هیچ بیماری ای نیست و توان انسان برای كار هیچ محدودیتی ندارد و اساساً هدف اساسی در طب جدید چیزی نیست مگر شركت در فعالیت اجتماعی. در بسیاری از موارد اگر بیمار بخواهد در خانه بماند یا كار مفیدی انجام ندهد لزومی برای اقدام درمانی وجود نخواهد داشت. اساساً كار شركت در یك فعالیت اجتماعی مفید است كه به انسان معنا بخشیده توجه او را از بسیاری از تشویش ها دور می كند و اساساً در جریان كار است كه بسیاری از شبكه های مغزی طی روندی به نام اثرپذیری (Plasticity) فعال می شوند و اعتبار كاركردی پیدا می كنند. همین جا باید گفت آنچه انسان را خسته نمی كند یا استرس خاصی بر نمی انگیزد اساساً كار نیست بلكه تفریح نام دارد. برای این مدعا شاهد زیادی لازم نیست. خود مورد دوم كه مثال رایجی در كشور ماست شاهدی بر این مدعاست. اما در اینجا باز یك تفاوت آشكار وجود دارد. حاج آقا كه نه تنها به سن پیری رسیده بلكه یك بیماری ناتوان كننده هم دارد همچنان می خواهد سر كار برود و تازه پزشك معالج هم اجازه كار را می دهد. اما آقای رئیس برای بازنشستگی اش كه خواهیم گفت ظلمی بر اوست مدتی دوندگی كرده و این اساساً درخواست خود او بوده است. مثال ها البته بیشتر از این است. بسیاری از شاغلان مشاغل خصوصی مثل پزشكان و... تا سال ها پس از خدمات دولتی به كار خصوصی ادامه می دهند. محرومیت از كار و فعالیت اجتماعی محرومیتی است كه ذهن را آهسته آهسته به قهقرا می برد و اگر فرد خود خواهان چنین محرومیتی است نشانه اعتلا و پیچیدگی مدرن در سیستم ظلم در حدی است كه خود مظلوم به دنبال ظلم است و دلیل آن هم لابد شرایط نامطلوب یا غیر مفید كاری ای است كه چنین الزامی را امكان پذیر می سازد وگرنه كسی كه توانایی لازم برای كار مفید را دارد چه جایی بهتر از محل كار؟از سوی دیگر تصور می كنم مرخص كردن یك مدیر با تجربه در اوج پختگی و كارآمدی برای موسسه ای كه او در آن كار می كرده جز ضرر چیز دیگری نداشته باشد. حال اساساً یا مفید و غیرمفید بودن افراد در موسسات دولتی مورد ارزیابی قرار نمی گیرد یا ارزیابی می شود ولی این موضوع ارزش زیادی ندارد. از آنجا كه دولت به نمایندگی از تمام مردم موسسات غیرخصوصی را اداره می كند سود و زیان این موسسات به همه مردم برمی گردد و صداقت در این امانت حكم می كند كه دولت راه مفیدتر را برگزیند. اما به نظر می رسد استخدام دولتی نه به عنوان مشاركت در تولید ثمره ای برای عموم مردم بلكه به عنوان استفاده از سهمیه ای نگریسته می شود كه باید به قدر كفایت استفاده كرد تا به دیگران هم برسد و از آنجا كه در هر حال امكان استخدام همه مردم وجود ندارد این سیستم نمی تواند عادلانه باشد. بنابراین از یك سو یك بنگاه ملی زیان می بیند و از سوی دیگر بخشی از مردم سال های متمادی زندگی خود را چونان مستمری بگیران در شرایطی سر می كنند كه هر لحظه آرزوی پایان آن را می كشند و در پایان از همان اندازه مشاركت اجتماعی نیز - قطع نظر از مفید یا زائد بودنشان - محروم می گردند و چون آقای رئیس بانك به افسردگی ای دست ساز مبتلا گردند كه با یك بی احتیاطی كوچك آلزایمر شمرده می شود و تمام...به نظر می رسد باید تعریف جدید و نوینی از پیری و بازنشستگی ارائه كرد. تعریفی مدرن و علمی كه بر واقعیات نوین پزشكی استوار باشند. چنین تعریفی نمی تواند منافع جمع را در مورد سودآوری موسسات دولتی و منافع فردی را در بهره برداری مادی و معنوی از كار مغفول بگذارد...


Fatal error: Allowed memory size of 268435456 bytes exhausted (tried to allocate 10502144 bytes) in /var/www/vista/web/fp.php on line 93