چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چگونه «حقوق بشر, دموکراسی, آزادی در ارتباط با کشتار کودکان و مردم غزه معنا سازی شده اند


چگونه «حقوق بشر, دموکراسی, آزادی در ارتباط با کشتار کودکان و مردم غزه معنا سازی شده اند

آنقدر قضایا را به هم گره می زنند تا هیچ کس از هیچ چیز سر در نیاورد جالب این جاست آنان که با جدیت سرگرم گره زدن همه چیز هستند, خودشان نیز از این همه کلاف سر در گم شگفت زده می شوند و آن جا که این تار درهم پیچیده ی عنکبوتی, علاوه بر همه, آنان را نیز در خود می گیرد, فریاد شکایت و اعتراضشان از این آش شله قلمکاری که همه ی اهل فن پخته اند, به هوا بلند می شود

آنقدر قضایا را به هم گره می‌زنند تا هیچ کس از هیچ چیز سر در نیاورد. جالب این‌جاست؛ آنان که با جدیت سرگرم گره زدن همه چیز هستند، خودشان نیز از این همه کلاف سر در گم شگفت‌زده می‌شوند و آن‌جا که این تار درهم‌پیچیده‌ی عنکبوتی، علاوه بر همه، آنان را نیز در خود می‌گیرد، فریاد شکایت و اعتراضشان از این آش شله‌قلمکاری که همه‌ی اهل فن پخته‌اند، به‌هوا بلند می‌شود.

منطق حکم می‌کند تا براساس «هر کس باید بهای کارش را بپردازد»، باید این آشپزهای پزنده‌ی چنین آتش‌هایی، خودشان بهای اعمال و کارهایشان را پرداخت کنند و نه دیگر کسانی که مشارکتی در ایجاد چنین کلاف‌های سردرگمی نداشته‌اند.

چگونه است که کودکان فلسطینی غزه باید در وحشت و ترس، به تکرار، در هجوم بسیار وحشیانه‌ی اسرائیل، تکه تکه و کشته شوند و این همه کشورهای بسیار متمدن که طراح و برنامه‌ساز چنین تارهای عنکبوتی شده‌اند، نتوانند راهکاری برای باز کردن آن‌ها بیابند... و اجازه دهند تا این کودکان و مردم تحت ستم غزه‌ی فلسطین، این چنین بهای اعمال شما برنامه‌سازان متمدن جهانی را بپردازند.

چه منافعی حکم می‌راند و آن منافع تا چه اندازه دارای ارزش است که می‌توان شاهد و ناظر نابودی یک ملت بود و «حقوق بشر» را با آن تعریف نمود؟ چگونه است که به سادگی بتوان برای کشتار، قتل، آدم‌کشی و ایجاد یک نسل‌کشی توام با ترس و وحشت و شکنجه‌ی مداوم، توجیه قانونی تراشید و دفاع مشروع ملتی را برای چنین جنایت هیتلری بهانه قرار داد و با خیالی آسوده و بدون پرداختن بهایی، همچنان در ایجاد و عمیق‌تر کردن این تنگنا و دیگر کلاف‌های سردرگم‌ کوشید و خم به ابرو نیاورد.

تداوم چنین امری با واژه‌هایی مانند «منطق، عدالت، حقوق انسانی، تمدن ادعایی، دموکراسی، و بسیار کلمات قشنگ دیگر» جور درنمی‌آید و با هیچ یک از آنان همخوانی و وابستگی ندارد. پس به چه سبب است که این کلمات مانند اسرایی تسلیم شده، در دست کسانی قرار گرفته است که با آن‌ها، توانسته‌اند چنین پیچیدگی‌هایی را به‌وجود آورند که پیدا کردن جایگاه‌های دوست و دشمن، سخت ممکن شود و مشکل بتوان هر چیز را در جای خودش به روشنی و وضوح یافت؛ در زمانه‌ای که بستر و شرایط عینی برای «صدای آمریکا» فراهم می‌شود تا درباره‌ی مهم‌ترین و کوچک‌ترین مسایل داخلی، فرضا کشور ما، ارایه‌ی حضور و وجود نماید و خود را عملا بلندگو و صدای همه‌ی دگراندیشان معرفی کند... چگونه می‌توان پیدایی و رشد همین تارهای عنکبوتی را باز نمود و فریاد برآورد که به‌کارگیری همه‌ی آن واژه‌های قشنگ توسط عوامل آمریکای متمدن، چیزی جز قبول و پذیرش آدمکشی‌های اسرائیل متمدن نیست که باصطلاح دموکراسی دارد و حقوق بشر را راعایت می‌کند و مجازات اعدام هم ندارد!

چگونه است که اینان توانسته‌اند به دیگر کشورها تجاوز کنند، کشورها را در اشغال خود درآورند، زندان‌هایی بسازند که در آن‌ها سگ‌ها را به جان زندانی‌های برهنه بیاندازند و به آن حیوان‌های نجیت آموزش دهند تا آلت تناسلی اسیران را بکَنند و خودشان به کودکان این اسیران تجاوز کنند و این کودکان در زیر چنین شکنجه‌های وحشیانه‌ای کشته شوند و هزار کثافت‌کاری دیگر را که شرحش شرم آور است انجام دهند... و آب از آب هم تکان نخورد؟

چگونه است که نباید انتظار داشت، در این کلاف به هم پیچیده‌ی دست ساخت، پدیده‌ی تروریسم، به‌وجود نیاید و آدم‌های بسیاری داوطلب مرگ خود و دیگران نشوند و فرهنگ انتحار، فرهنگ استشهادی برای مبارزه، فرهنگ غالب نگردد.

در ادامه‌ی چنین وضعی است که فغان‌ها به هوا بلند می‌شود و عاملان به‌وجود آورنده‌ی آن تارهای عنکبوتی به صدا درمی‌آیند که باید برای مبارزه با «تروریسم» بیش از هزار میلیارد دلار بودجه‌ی نظامی را در خدمت گرفت تا فقط با تعدادی تروریست مقابله شود. آیا همه‌ی ماجرا همین است؟ آیا چنین بودجه‌های عظیم نظامی، فقط برای مبارزه با همین اندک تروریست جهانی است؟ و یا این که لازم و ضروریست تا «انحصار سرمایه» با ایجاد شرایط و بستر لازم، مرتبا خودش را «به‌روز» سازد، در این صورت، پس گریزی ندارد تا همچنان این کلاف را پیچیده‌تر ساخته و همچنان نیازمند وجود «تروریسم» باشد.

تداوم چنین امری که برای بقاء نیاز به ایجاد تروریسم دارد و نیاز دارد تا هر چه بیش‌تر کلاف‌ها را درهم بپیچاند، نمی‌تواند پایدار و برای همیشه ماندگار باقی بماند. باید که هر کس بهای کارش را بپردازد. اینان نیز در این آشفتگی دست‌پخت خودشان گرفتار هستند و با تداوم بحران‌های گریزناپذر نظام‌شان گرفتارتر شده و به آن‌جا خواهد انجامید که به‌ناگزیر، در خود منفجر خواهند شد.

اما این سخن، قصد آن ندارد تا از نابودی تاریخی آنان بگوید، می‌خواهد بگوید آیا این کوکان غرقه در خون، این ملت آواره و اسیر، این نسل‌کشی آشکار که دارد با قوانین «سرمایه» اجرا می‌شود، نباید نیاز و ضرورت مبارزه و ستیز با نکبت «سرمایه» را دوصد چندان کند. نباید درک و فهمی روشن از علت و وجود چنین کلاف‌های درهم پیچیده را پیدا نمود.

نباید روشن شود که چرا هدف از مجازات، محو علت نیست، بلکه انتقام است. آن‌جا که محکوم را به‌آرامی با طناب بالا می‌کشند و زجرکش می‌کنند، هدف، حتا، محو عامل مستقیم همین جرمی که جامعه به فرد تحمیل کرده نیست، هدف انتقام از مجرم است. هنگامی که هر صدای مخالف پی‌گیر «دموکراسی سرمایه» بلند شود، در گلو خفه می‌گردد، هنگامی که درخواست برای ایجاد سندیکای کارگری، جرم شناخته می‌شود و آنان که می‌خواهند فقط در گسترش فاصله‌ی نابهنجار طبقاتی مانع شوند، با تحقیر و توهین به زندان و حبس محکوم می‌گردند، آن‌جا که یک‌شبه میلیاردر شدن، قانونی و طبیعی نگریسته می‌شود، آن‌جا که، باعث می‌شوند تا «صدای آمریکا ها»، قابل توجیه شود... و آن‌جا که زندانیان محکوم شده را دوباره محاکمه می‌کنند و آنان را به طور فله‌ای می‌کشند، همه و همه، هر کس به سهم خود، دارند با «حقوق بشر» فوتبال بازی می‌کنند و هر کس به اندازه‌ی خود در ایجاد این کلاف سردرگم جهانی شریک و سهیم است.

بله، هر کس به اندازه‌ی سهم خود در این آشفته بازار سردرگم‌سازی بشریت، مسئول است. مسئول کشتار کودکان، گرسنگان، محرومان، بیکاران، بی‌سوادان، نسل‌کشی‌ها، در جنگ‌ها گرفتارآمده‌گان و ... اینان همه مسئول هستند، مسئول به سخره گرفتن حقوق بشر و دیگر واژه‌های انسانی‌ای هستند که تلاش شده است تا عمدا هویت واقعی‌اشان وارونه و قلب گردد.

بگذار تلاش گردد تا ربایندگان آن واژه‌های انسانی، خود را در آن‌ها پنهان نسازند. بگذار همگان بدانند که چرا این جهان متمدن قرن بیست و یکمی، هنوز نتوانسته است پاسخی متمدانه به هویت انسانی خود دهد. آشکار شود که چرا این ربایندگان حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و برابری نتوانسته‌اند پس از شصت سال، دو ملت فلسطین و اسرائیل را با حقوق برابر، با آزادی برای هر قوم و ملتی، با دموکراسی و بالاخره با حقوق بشرشان نجات دهند؟

بی‌تردید، بهای فله‌ای کودکان به خون کشیده شده‌ی غزه‌ی فلسطینی و دیگر کودکان محروم و گرسنه‌ی کار، و دیگر کودکان بی‌پناه... را، همه‌ی عاملان و دژخیمان ریز و درشت جهانی پرداخت خواهند کرد.

هادی پاکزاد