جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

غروب مدینه


غروب مدینه

فاطمه در بستر درد و رنج زمانه، در سکوت همیشه خانه، در فراق جانسوز رحلت پیامبر(ص)، در دلهره معصومانه حسن و حسین و زینب، مظلوم‌تر از هر زمان، با رواندازی به سمت قبله خسته‌تر از …

فاطمه در بستر درد و رنج زمانه، در سکوت همیشه خانه، در فراق جانسوز رحلت پیامبر(ص)، در دلهره معصومانه حسن و حسین و زینب، مظلوم‌تر از هر زمان، با رواندازی به سمت قبله خسته‌تر از همیشه آهنگ وداع با اهل خانه دارد، آن هم به دور از چشمان همسر خود، آن هم در خلوت خود، تنها چشمان اشک‌بار کودکان و اسماء گواه پرواز فاطمه به سوی آسمان می‌دهد، آن‌گاه که زمین را تب می‌گیرد، غباری از غم خانه را در خود فرو می‌برد. وقتی کودکان زانوی غم در بغل می‌گیرند.

سال یازدهم هجرت است و شاید روزی مثل امروز، در سکوت سهمگین جاری لحظه‌های مدینه، در خانه‌ای که به سمت و سوی آسمان پنجره‌ای سرشار از عشق و بندگی و معنویت دارد.

در خانه‌ای کوچک و گلین که دری نیم سوخته دارد و کودکانی قد و نیم قد را در خود پناه داده است، تصویر غمباری به خود گرفته است، تصویر چشمان بی‌رمق مانده مادر که فروغ نگاهش را در نگاه اشک‌‌بار فرزندان کوچک خود گره می‌زند، لحظه‌ها در تب و تاب نامهربانی مردم زمانه بغض گلو را چون استخوانی سینه‌سوز، در سینه کودکان جای داده است.

سکوت بر بالین زهرا (س) پهنای امید را در دل کودکان جاری می‌کند، هر چند مادر خسته است و زخم دیده و زخم‌خورده نامرد مردمان روزگار خویش است اما آغوش باز می‌کند و در واپسین لحظه‌های زندگی، کودکان خویش را زیر چتر محبت قرار می‌دهد.

سال یازدهم هجرت، شاید مثل چنین روزی، آسمان مدینه رنگ غروب به خود می‌گیرد، هر چند مادر جامه نو به تن می‌کند، هر چند کودکان فاطمه نگاهی سرشار از امید به مادر دارند، اما غروب مدینه انکارناپذیر است.

فاطمه در بستر درد و رنج زمانه، در سکوت همیشه خانه، در فراق جانسوز رحلت پیامبر(ص)، در دلهره معصومانه حسن و حسین و زینب، مظلوم‌تر از هر زمان، با رواندازی به سمت قبله خسته‌تر از همیشه آهنگ وداع با اهل خانه دارد، آن هم به دور از چشمان همسر خود، آن هم در خلوت خود، تنها چشمان اشک‌بار کودکان و اسماء گواه پرواز فاطمه به سوی آسمان می‌دهد، آن‌گاه که زمین را تب می‌گیرد، غباری از غم خانه را در خود فرو می‌برد. وقتی کودکان زانوی غم در بغل می‌گیرند.

وقتی علی(ع) با پای لرزان وارد خانه می‌شود، وقتی که خبر می‌دهند اهل مدینه دیگر گریه‌های فاطمه شما را آزار نخواهد داد! شاید مثل امروز، مدینه در غروب خورشید خود برای همیشه گریست...

محمد خامه‌یار



همچنین مشاهده کنید