چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

راینهولت نیبور Reinhold Neibuhr


راینهولت نیبور Reinhold Neibuhr

راینهولت نیبور از شخصیت های مطرح در میان الهیات دانان امریكایی قرن بیستم محسوب می شود

راینهولت نیبور از شخصیت‌های مطرح در میان الهیات‌دانان امریكایی قرن بیستم محسوب می‌شود. او خود را یك واعظ و فعال اجتماعی می‌شمرد، اما تأثیر اندیشه‌های الهیاتی‌اش در قلمرو اخلاق اجتماعی و جامعه از وی چهره‌ای مهم ساخته است. نیبور در ۲۱ژئن ۱۸۹۲ در امریكا به دنیا آمد. پدرش فردی روحانی بود كه از آلمان به امریكا مهاجرت كرده بود. مادرش هم دختر یك مبلغ مذهبی بود. بدین ترتیب نیبور در جوی دینی رشد كرد و تربیت شد. پدرش معتقد بود مسیحیان برای بهبود و اصلاح اجتماعی باید تلاش كنند. نیبور با تأثیرپذیری قوی از پدرش تصمیم گرفت مثل او در سلك كشیشان درآید. او از ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ تحصیلات الهیاتی خود را در مراكز مختلف مذهبی پی گرفت. پس از فراغت از تحصیل در مدرسه علمی ایدن، به خاطر مرگ ناگهانی پدرش در ۱۹۱۳ با مشكل مالی جدی روبه‌رو شد. در همان سال در مجمع روحانیان پروتستان انجیلی به سلك كشیشی درآمد. سپس وارد مدرسه مذهبی ییل شد و در ۱۹۱۴ در رشته الهیات لیسانس گرفت و در ۱۹۱۵ مدرك فوق لیسانس خود را در همین رشته از دانشگاه ییل دریافت كرد. زندگی حرفه‌ای نیبور با فعالیت‌های مذهبی به عنوان كشیش در مراكز مختلف شروع شد و ادامه پیدا كرد كه با استقبال شایان توجهی روبه‌رو شد. در ۱۹۲۸ به مدرسه الهیاتی یونیون در نیویورك و چندی بعد هم به دانشگاه كلمبیا پیوست. در ۱۹۳۰ انجمن مسیحیان سوسیالیست را تأسیس كرد. در ۱۹۳۵ اولین شماره فصلنامه مسیحیت و جامعه را منتشر ساخت. نیبور در بسیاری نهادهای مربوط به كارگران، اتحادیه‌های كارگری و كشاورزی و در جهت حمایت از حقوق آنان فعالیت داشت. او در كنار فعالیت‌های گسترده اجتماعی به فعالیت‌های خاص الهیاتی و مذهبی هم می‌پرداخت. كتاب انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی (نیویورك۱۹۳۲) در مباحث مربوط به اخلاق اجتماعی نقشی دوران ساز ایفا كرد. شهرت بین‌المللی نیبور با شركت او در كنفرانس آكسفورد به نام زندگی و كار (۱۹۳۷) و نیز سخنرانی‌هایش در مجموعه گیفورد در دانشگاه ادینبورگ (۱۹۳۹) بالا گرفت.

پس از شعله‌ور شدن آتش جنگ جهانی دوم نیبور از حمایت امریكا از بریتانیا و فرانسه بدون دخالت نظامی طرفداری كرد. پس از حمله به پرل هاربر از جنگ حمایت كرد، در عین حال به انتقاد از بمباران گسترده شهرهای آلمان و ژاپن پرداخت. پس از جنگ مشاور یكی از مراكز سیاستگذاری دولتی به سرپرستی جورج كنن شد و در كنار فعالیت‌های دینی به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد. نیبور در ۱۹۷۱ دیده از جهان فرو بست.

انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی (نیویورك، ۱۹۳۲) شهرت نیبور را به عنوان اندیشمندی بزرگ تثبیت كرد. عنوان این كتاب كه به تصدیق نیبور به دلایل تربیتی واصلاح‌گرایانه چنین جنبه مبالغه‌آمیزی داشت حاكی از موضوع و محتوای كتاب است. شكاف و فاصله‌ای كه میان فعالیت افراد در روابط شخصی‌شان و در جمع (ملت‌ها، طبقات، انجمن‌ها، شركت‌ها و نظایر اینها) وجود دارد. انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی در دوران بحران‌های بزرگ نوشته شد. نیبور در این كتاب بر ضرورت سیاستگذاری به منظور تأمین عدالت اجتماعی به سبب سرشت گناه آلود انسان، یعنی خودمحوری افراد و گروه‌ها پای فشرد. او قائل به آن بود كه عقل برای برطرف ساختن بی‌عدالتی‌های اجتماعی تنگناها و محدودیت‌هایی دارد، زیرا عقل همواره خادم خواسته‌های فردی در موقعیت‌های اجتماعی است. این در واقع نقد او بود بر الهیات مسیحی لیبرال كه به توانایی عقلانی انسان‌ها برای اخلاقی زیستن اعتقاد راسخ داشت. نیبور دوگانگی اخلاقی میان فرد و گروه را مفروض می‌گیرد و معتقد است كه پذیرش و تن دادن به خودمحوری گروه‌های اجتماعی واقعیت اجتناب‌ناپذیر زندگی ماست. به دید او افراد این توانایی اخلاقی را دارند كه علایق و خواست‌های دیگران را درنظر بگیرند و حتی وقتی خواست‌های دیگران با خواست‌های خودشان در تعارض بود، به نفع آن‌ها عمل كنند. افراد می‌توانند خودمحور و منفعت‌پرست نباشند، اما در جامعه‌ای متشكل ازگروه‌های مختلف افراد، پرداختن به علایق و خواست‌های گروه‌ها توسط قوای عقلانی انسان دشوار است، زیرا گروه‌ها مجموعه‌ای از خواست‌ها و انگیزه‌های خودخواهانه افرادند و از نگرش غیرخودخواهانه آن‌ها نسبت به دیگران حكایت نمی‌كنند. در واقع خودمحوری و نفع‌پرستی افراد در گروه‌ها شدت بیشتری پیدا می‌كند. نیبور در این باره می‌نویسد: «در هر گروه انسانی دلیل كمی برای هدایت و كنترل انگیزه‌ها و خواست‌ها، قابلیت كمی برای تعالی معنوی و توانایی ناچیزی برای درك و فهم نیازهای دیگران وجود دارد، به همین خاطر خودمحوری در گروه‌ها نسبت به خودمحوری در روابط شخصی افرادی كه آن گروه‌ها را تشكیل داده‌اند عنان گسیخته‌تر و شدیدتر است. نیبور از این‌جا نتیجه می‌گیرد كه «همه مناسبات و همكاری‌های اجتماعی‌ای كه در مقیاسی وسیع‌تر از فعالیت خصوصی‌ترین گروه‌های اجتماعی صورت می‌گیرد، نیازمند میزانی از اجبار است. هر گروهی مانند هر فرد دارای تمایلات فزاینده‌ای است كه ریشه در غریزه بقا دارد و دیری نمی‌گذرد كه از آن فراتر می‌رود. خواست معطوف به زندگی به خواست معطوف به قدرت بدل می‌شود و بدین ترتیب جامعه به صورت یك میدان جنگ دائمی درمی‌آید.» نیبور از همین رو طرح جامعه‌ای را پیش می‌نهد كه در آن صلح و عدالت كافی وجود دارد و برای نیل به چنین جامعه‌ای می‌كوشد از عقل و دین مدد بجوید. نیبور از یك سو به حمایت از خرد و عقلانیت در شكل بخشیدن به عدالت اجتماعی حمایت می‌كند و ویژگی دوگانه وجود انسان را این‌گونه تصدیق می‌كند كه انسان‌ها بنابر طبیعت خویش هم انگیزه‌های خودخواهانه دارند و هم انگیزه‌های غیرخودخواهانه. عقل و خرد به انسان توانایی تعالی و رشد معنوی می‌بخشد. روابط اجتماعی هماهنگ مبتنی بر حس عدالت است. به همان اندازه یا حتی بیش از آن اندازه كه مبتنی بر احساس نیكوكاری است. این حس عدالت محصول فكر و اندیشه است، نه دل و نتیجه پافشاری و تأكید عقل بر انسجام و هماهنگی است. نیبور از سوی دیگر به نقش دین در پرداختن به معضلات اجتماعی اشاره می‌كند؛ نقشی كه دین با برانگیختن حس توبه و ندامت و روح عشق و مودت در كاستن از تأثیر خودخواهی و خودمحوری دارد و البته اضافه می‌كند كه چون حس عشق و محبت نمی‌تواند كاملا ً مانع از تعارضات اجتماعی شود، استفاده از ابزار اجبار اجتناب‌ناپذیر است.

نیبور بارها انكار كرده كه یك الهیات‌دان است. او گاه خود را یك واعظ علاقه‌مند به اخلاق خوانده است، اما به هر روی آرا و اندیشه‌های اصلی‌اش در كل جریان الهیات طنین‌انداز شد. نیبور به شیوه‌ای كه یادآور اندیشه‌های پاسكال است، دوست داشت از شكوه و عظمت و در عین حال ضعف مقام انسان سخن بگوید. او ذات سرشت انسان را آزادی می‌دانست كه در دل خود كیفیت تخیل، عقلانیت و عاقبت‌اندیشی را نهفته دارد و جملگی در این تعبیر كتاب مقدس بیان شده كه انسان به صورت خدا آفریده شده است. آزادی، اضطراب می‌آورد كه حاصل آگاهی از ناامنی و گریزناپذیری مرگ است. ایمان در عوض می‌تواند اضطراب و پریشانی را به خلاقیت و آفرینندگی بدل سازد.

اگر ایمان نباشد، انسان در پی امنیت واهی (گناه تكبر) می‌رود یا سعی می‌كند با تنزل و تن دادن به سطح وجودی پایین‌تر از سطح انسانی از مخاطره بپرهیزد. نیبور بیشتر درباره تكبر مطلب نوشت؛ شاید به این دلیل كه كاهلی نزد او اغواكننده نبود. تكبر بر افراد و گروه‌ها سلطه می‌یابد و در گروه‌ها ممكن است به شكل ملی‌گرایی، سلطه‌جویی اقتصادی، نژادپرستی، یا ادعاهای مربوط به برتری نژادی ظاهر شود. جهد و تلاش برای مهار ساختن تكبر توسط مهارت‌های اخلاقی معمولاً نتیجه معكوس می‌دهد و باعث تقویت آن می‌شود. تنها راه حل، نزول فضل و رحمت الهی است، هم فضل و رحمت عام كه در بسیاری تجربیات بشری جلوه‌گر می‌شود و هم فضل و رحمت خاص كه در مسیح ظهور می‌یابد.

نظریه نیبور درباره تاریخ مبتنی بر كتاب عهد عتیق است كه طبق آن تاریخ بیانگر علایم و نشانه‌های داوری و رحمت الهی است. او نظر یادشده را با این عقیده عهد جدید شرح و بسط می‌دهد كه تاریخ شكوفایی و تحقق كامل خود را فقط در حكومت خداوند می‌یابد. هر كوششی برای یافتن معنای تاریخ در درون تاریخ فی‌المثل در شكوفایی و تفوق یك ملت یا یك دین یا یك طبقه اجتماعی یا حتی بهترین جوامع در زمره خطا و بت پرستی است. نیبور قائل به مفهوم خطی تاریخ بود، نه مفهوم دوری آن اما در عین حال تبدیل نگرش مسیحی در مورد سیر خطی تاریخ به اندیشه ترقی در دوره رنسانس و روشنگری را یك بدعت می‌شمرد و آن را رد می‌كرد. به عقیده او در تاریخ شواهد روشنی دال بر پیشرفت تكنیكی و به نوعی پیشرفت خردورزی و سازماندهی اجتماعی وجود دارد، اما تاریخ به طور كلی سیری پیشرونده نداشته و دستاوردهای آن هرگز خطرات دائمی و نهان و حضور گناه را از میان نبرده است. نیبور به همین دلیل از منتقدان ثابت آرمان شهرگرایی شد. به دید نیبور عشق امكان اخلاقی غایی انسان است كه متقابلاً زندگی و جامعه را بهبود می‌بخشد اما گاه نیاز به ایثار و از خودگذشتگی هم دارد. هر چند عشق جنبه احساسی و رمانتیك خواهد داشت، مگر آنكه توأم با عدالت باشد. عدالت كوششی است برای تجسم بخشیدن به عشق در نهاد بشری. با این حال، عدالت با اشكال و صور قانونی و حقوقی‌اش در بهترین حالت تجسم ناكامل عشق است و از آنجا كه عدالت مستلزم تحمیل و انضباط است، به آسانی در تعارض با سرشت آزاد و اختیاری عشق قرار می‌گیرد. عشق رها و بخشنده است، اما عدالت تعهد و تكلیف را تحمیل می‌كند.

ازاین رو عشق و عدالت در رابطه‌ای متقابل بر هم اثر می‌گذارند و با یكدیگر تعامل دارند. آن‌ها به یكدیگر نیازمند هستند. عشقی كه در طلب عدالت نیست، عشقی غیرواقعی است و عدالت بدون عشق نوعی قانون‌گرایی خشك و بی‌روح است كه در واقع عادلانه نیست. مع‌الوصف آن‌ها در كشمكش با هم به حیات خود ادامه می‌دهند و هیچ قاعده و قانونی نمی‌تواند آن‌ها را به طور كامل به یكدیگر پیوند دهد. ایمان و فعالیت سیاسی در رابطه‌ای متقابل بر یكدیگر اثر می‌گذارند. ایمان جدی، پیامدهایی برای زندگی سیاسی دارد. به عقیده نیبور ایمان یا اعتقادات دینی هرگز نمی‌تواند به طور كامل در سیاست تجسم پیدا كند. علایق و اهداف غایی ایمان فقط به صورت شكننده و كم‌ثبات با معادلات مربوط به قدرت كه لازمه سیاست است ارتباط پیدا می‌كند.

نیبور منتقد كسانی بود كه سعی می‌كردند ایمان را كاملاً از سیاست جدا نگه دارند و نیز كسانی كه برای دیدگاه‌های سیاسی‌شان فر و هاله ایزدی قائل بودند. چنان كه در مورد عشق و عدالت صادق بود، هیچ راه سهل و ساده‌ای برای جمع میان ایمان و سیاست وجود ندارد.

راجر لینكلن شین در مقاله‌ای كه درباره زندگی و آثار و اندیشه‌های نیبور نوشته است، در بحث مربوط به تأثیر افكار نیبور می‌گوید: تأثیر نیبور در میان كسانی كه ایمان دینی‌شان را از عمل سیاسی جدا نگه می‌دارند و كسانی كه قائل به هر دیدگاه دینی و سیاسی جزمی و صلب هستند، در پایین‌ترین سطح قرار دارد، اما برای كسانی كه مجدانه می‌كوشند در این دنیای آشفته ایمان را با عدالت پیوند دهند، نیبور چهره‌ای مهم محسوب می‌شود.

نیبور نویسنده‌ای بسیار پركار بود. برخی از مهم‌ترین كتاب‌های او عبارتند از: انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی، سرشت و سرنوشت انسان (دو جلد۴۳ـ۱۹۴۱) كه حاصل سخنرانی‌های او در مجموعه گیفورد و مفصل‌ترین شرح دیدگاه‌های او را دربردارد. فرزندان نور و فرزندان تاریكی: حقانیت دموكراسی و نقدی بر دفاع سنتی از آن (۱۹۴۴) این كتاب بحثی است راجع به مسائل سیاسی و اقتصادی بر پایه درك و نگرش نیبور از ماهیت انسان كه با فردگرایی خوشبینانه فاصله دارد. هیچ اثری از نیبور یا درباره او به فارسی منتشر نشده است.

سخن پایانی نیایشی است از راینهولت نیبور كه رهیافت كلی او را به اختصار بیان می‌كند: «خداوندا به ما آرامش و صفا ببخش تا آنچه را نمی‌توان تغییر داد، بپذیریم. به ما شجاعت و شهامت ببخش تا آنچه را كه باید تغییر داد، تغییر دهیم، و به ما حكمت و فرزانگی ببخش تا این دو را از هم تمیز دهیم».