چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
اشعاری زیبا از جامی
الهی غنچهٔ امید بگشای!
گلی از روضهٔ جاوید بنمای
بخندان از لب آن غنچه باغم!
وزین گل عطرپرور کن دماغم!
درین محنت سرای بی مواسا
به نعمت های خویش ام کن شناسا!
ضمیرم را سپاس اندیشه گردان!
زبانم را ستایش پیشه گردان!
ز تقویم خرد بهروزی ام بخش!
بر اقلیم سخن فیروزی ام بخش!
دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج
ز گنج دل زبان را کن گهر سنج!
گشادی نافهٔ طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف!
ز شعرم خامه را شکرزبان کن!
ز عطرم نامه را عنبرفشان کن!
سخن را خود سرانجامی نمانده ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده ست
درین خم خانهٔ شیرین فسانه
نمی یابم نوایی ز آن ترانه
حریفان باده ها خوردند و رفتند
تهی خم ها رها کردند و رفتند
نبینم پختهٔ این بزم، خامی
که باشد بر کف اش ز آن باده، جامی
بیا ساقی رها کن شرمساری!
ز صاف و درد پیش آر آنچه داری
***********
به نام آنکه نامش حرز جان هاست
ثنایش جوهر تیغ زبان هاست
زبان در کام، کام از نام او یافت
نم از سرچشمهٔ انعام او یافت
خرد را زو نموده دم به دم روی
هزاران نکتهٔ باریک چون موی
فلک را انجمن افروز از انجم
زمین را زیب انجم ده به مردم
مرتب ساز سقف چرخ دایر
فراز چار دیوار عناصر
قصب باف عروسان بهاری
قیام آموز سرو جویباری
بلندی بخش هر همت بلندی
به پستی افکن هر خودپسندی
گناه آمرز رندان قدح خوار
به طاعت گیر پیران ریاکار
انیس خلوت شب زنده داران
رفیق روز در محنت گذاران
ز بحر لطف او ابر بهاری
کند خار و سمن را آبیاری
وجودش آن فروزان آفتاب است
که ذره ذره از وی نوریاب است
ز بام آسمان تا مرکز خاک
اگر صد پی به پای وهم و ادراک،
فرود آییم یا بالا شتابیم
ز حکمش ذره ای بیرون نیاییم
**********
دلا تا کی درین کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاک بازی؟
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون ازین کاخ
چرا ز آن آشیان بیگانه گشتی؟
چو دونان جغد این ویرانه گشتی؟
بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک
بپر تا کنگر ایوان افلاک!
ببین در رقص ارزق طیلسانان
ردای نور بر عالم فشانان
همه دور شباروزی گرفته
به مقصد راه فیروزی گرفته
یکی از غرب رو در شرق کرده
یکی در غرب کشتی غرق کرده
شده گرم از یکی، هنگامهٔ روز
یکی را، شب شده هنگامه افروز
یکی حرف سعادت نقش بسته
یکی سررشتهٔ دولت گسسته
چنان گرم اند در منزل بریدن
کزین جنبش ندانند آرمیدن
چه داند کس که چندین درچه کارند
همه تن رو شده، رو در که دارند
به هر دم تازه نقشی می نمایند
ولیکن نقشبندی را نشایند
عنان تا کی به دست شک سپاری؟
به هر یک روی «هذا ربی» آری؟
خلیل آسا در ملک یقین زن!
نوای «لا احب الافلین» زن!
کم هر وهم، ترک هر شکی کن!
رخ «وجهت وجهی» بر یکی کن!
یکی دان و یکی بین و یکی گوی!
یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی!
ز هر ذره بدو رویی و راهی ست
بر اثبات وجود او گواهی ست
بود نقش دل هر هوشمندی
که باید نقش ها را نقشبندی
به لوحی گر هزاران حرف پیداست
نیاید بی قلمزن یک الف راست
درین ویرانه نتوان یافت خشتی
برون از قالب نیکو سرشتی
به خشت از کلک انگشتان نوشته ست
که آن را دست دانائی سرشته ست
ز لوح خشت چون این حرف خوانی
ز حال خشت زن غافل نمانی
به عالم اینهمه مصنوع، ظاهر
به صانع چه نه ای مشغول خاطر؟
چو دیدی کار، رو در کارگر دار!
قیاس کارگر از کار بردار!
دم آخر کز آن کس را گذر نیست
سر و کار تو جز با کارگر نیست
بدو آر از همه روی ارادت!
وز او جو ختم کارت بر سعادت!
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
آمریکا ایران غزه مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم سلامت سیل تهران قوه قضاییه هواشناسی شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی شورای شهر تهران دستگیری پلیس
قیمت دلار بانک مرکزی خودرو سایپا قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو دلار بازار خودرو مالیات تورم ارز
سریال تلویزیون سینمای ایران سینما موسیقی دفاع مقدس رسانه ملی تئاتر فیلم کتاب
رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه نوار غزه حماس روسیه عربستان یمن ترکیه نتانیاهو افغانستان اوکراین
فوتبال رئال مادرید پرسپولیس استقلال بایرن مونیخ سپاهان تراکتور لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی اینستاگرام اپل تبلیغات گوگل ناسا همراه اول آیفون ماه
کاهش وزن داروخانه مسمومیت سازمان غذا و دارو ویتامین قهوه خواب دیابت بارداری