جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

«زنده»گی به وقت روستا


«زنده»گی به وقت روستا
به جبر روزگار، به قدر ۲۴ ساعت از این شهر دور بودم و چه به موقع این جبر را مشمول شدم. هر آینه که از شهر دورتر می شدم انگار به «خود» نزدیکتر می شدم. و آرزو کردم که ای کاش این مسافت، طولانی تر می بود!
اما مقصد...
روستایی در نقطه صفر مرزی، بر کرانه های ارس. فرصتی مهیا شد تا قریب ۱۲ ساعت در این فضا تنفس کنم. این تنفس کوتاه را قدر می دانستم. چرا که حالا دیگر خیلی خوب می فهمم که چه دارد در این شهرها بر سرمان می آید. اشتباه نکنید. نقل آلودگی هوا و مونوکسید کربن و... نیست. که اگر اینگونه می بود باز جای شکرش باقی بود.
آنجا، که روستایش می خوانند، هنوز هم با همه تغییراتی که نسبت به ۲ دهه قبل پذیرفته، لااقل مجال نفس کشیدن را برای «انسان» باقی گذارده است.
آنجا هنوز هم خیلی چیزها، «خودشان» هستند.
هیچ چیز «بزک کرده» نیست.
آدمها، بی هیچ «افزودنی» یا «کاستنی»، آدمند.
سلام ها و جواب ها، همان است که هست.
خورشید، خودش است. موعد طلوع و غروبش همان است که هست.
«ساعت»ی در کارنیست. آدم ها با «آفتاب» بیدارند، با «آفتاب» عرق می ریزند و با «آفتاب» نیز خوابند و چه زیباست اینگونه خفتن و بیدار گشتن.
خاک، «خودش» است. سنگ «خودش» است.
هوا، «خودش» است. آب نیز همان که باید باشد.
درختان، خود خودشان هستند. هیچ دستی، هیچ خطی بر آنها نینداخته است.
اثری از «تصنع» و «تظاهر» در هیچ عنصری نمی یابی.
از هر زاویه ای که بنگری، همان است که هست! خالصِ خالص.
«زنده»گی نیز خودش است. خودش و خودش.

روح الله رشیدی
http://asretadbir.blogfa.com/۸۷۰۴.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید