شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مهتاب


مهتاب
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به
چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.
نگران با من استاده سحر.
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند.
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می‌گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.

نیما یوشیج
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید