شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شهر خواب


شهر خواب
تشنه ها تو هرم صحرای عطش خواب چشمه ی زلال رو می بینن
اونا که سیبای سرخ رو می خورن ، خواب میوه های کال می بینن
آنتن زنگ زده روی پشت بوم ، خواب پای یه کبوتر می بینه
هر کی بیشتر توی قصه می شکنه ، همیشه خوابای بهتر می بینه
اما من که خواب تو رو دیدم و بس ، خواب تو ای تو هوای هر نفس !
مثل او عقاب پیری که هنوز ، خواب پرواز می بینه تو قفس !
خواب تو یه خواب ناب تازه بود ، رؤیای پک زلال مخملی
خواب هفت سالگی ستاره ها ، فصل سرسبز کلاس اولی
آخ ! چه ساده همترانه می شدیم تو کلاس بی هراس لحظه ها
آرزوها چه هم اندازه بودن ، دنیا جا می شد میون مشت ما
صدای خنده هامون قد می کشید ،‌وقت گرگم به هوا تو کوچه ها
دستامون دوباره عادل می شدن وقت قسمت شدن کلوچه ها
کاش می شد همیشه بچگی کنیم کاش می شد دوباره همصدا بشیم
خورشید از چهار طرف بتابه و ما ها از سایه هامون جدا بشیم
می دونم نمی شه اما چاره نیست ، وعده گاهمون بازم خواب منه
توی آسمون تنهایی من ،‌ همیشه خورشید رؤیا روشنه
دوس دارم تو شهر خوابم بمونم ، آخه ساده تر می شه ستاره چید !
می شه آواز زلال بودن از سکوت ترد لحظه ها شنید !
اما باز صدای زنگ زنده گی خواب رو از چشمای خسته ام می گیره !
فصل ناتموم کودکی من ، تو دلم مثل یه فانوس می میره !

یغما گلرویی
منبع : آوای آزاد


همچنین مشاهده کنید