سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

از خزر تا خلیج فارس


از خزر تا خلیج فارس
مطمئناً قدمت ژئوپولتیك در جهان به اندازه قدمت جست وجوی انسان برای قلمرو، امنیت و نیز به اندازه قدمت دیپلماسی، استراتژی، حسادت و ترس است. اسكندر كبیر، ناپلئون و بسیاری دیگر از فرماندهان، امپراتوران و فاتحان به طرح ریزی های ژئوپولتیكی بسیاری در زمان خود پرداخته اند. اولین بار شخصی آلمانی به نام «ردولف كیلن» در ۱۸۹۹م (Rjellem) اصطلاح ژئوپولتیك را در مقاله خود در رابطه با مرزهای سوئد به كار برد. در سال ۱۹۰۴م سر هالنورد مكیندر جغرافیدان انگلیسی اولین توصیف منسجم از جهان را به عنوان یك موجود فعال ژئوپولتیكی ارائه داد. مكیندر طی نظریه ای مهم و متفاوت قاره های اروپا، آسیا، آفریقا را جزیره جهانی (World Island) نامید. مكیندر این جزیره جهانی را ناحیه محور (Heart Land) نام نهاد و در سال ۱۹۱۹م اظهار داشت: «آنكه بر شرق اروپا تسلط یابد، بر هارتلند حاكم است. آنكه بر هارتلند حاكم شود، بر جزیره جهانی حكومت خواهد كرد و آنكه بر جزیره جهانی فرمان می راند، بر همه جهان حكومت می كند.»ریچارد مایر جغرافیدان معاصر اعتقاد دارد: «مكیندر در هر دهه این قرن دارای حامیان و توجیه گرانی بوده است، وی پیشگوی موفقی نبوده، آنچه ما را تحت تاثیر قرار می دهد، دامنه جهانی دیدگاه مكیندر است، نه دقت او» منطقه موسوم به هارتلند منطقه وسیعی است كه از غرب به رودخانه ولگا، از شرق به سیبری غربی، از شمال به اقیانوس نیمه شمالی و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا، به ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می شود. مكیندر بعدها مفهوم هارتلند را تا حدودی به سمت غرب گسترش داد و در سال ۱۹۴۳ ناحیه لنالند را شامل دو هلال داخلی و خارجی به مجموعه «قلب جهان» افزود، بنابراین حدوداً نیمی از وسعت ایران در ناحیه هارتلند و جنوب ایران همانند كمربندی این ناحیه مهم را دربرگرفته است. دو جنگ جهانی اول و دوم تحت تاثیر این نظریه با تجاوز به قلب قلمرو بری اوراسیا صورت گرفت. ژئوپولیتسین هایی مانند كارل فن هاوسهوفر، پاندز و ماینگ از نظریه هارتلند مكیندر الهام گرفتند و مشاور جنگ جهانی دوم شدند. هیتلر به تبعیت نظریه فوق سربازان خود را تا قلب شوروی سابق پیش راند و در ۱۹۴۶ مجبور به عقب نشینی و قبول شكست شد. (تنها هاوسهوفر با حمله آلمان به شوروی مخالف بود) به دلیل بهره گیری نادرست متحدان از واژه ژئوپولتیك و میل وافر آنها به توسعه ارضی و به وجود آوردن قدرت از این طریق، واژه ژئوپولتیك همراه با آلمان نازی مرد و مدت ها فراموش شد. لكن در سال ۱۹۷۰م از خاكستر آن ژئوپولتیك مدرن و انتقادی ظهور كرد و پا به عرصه جهان گذاشت. در تفكر جدید ژئوپولتیكی به جای تمركز بر تاثیر عوامل جغرافیایی بر شكل گیری سیاست خارجی بر این موضوع تاكید شد كه «سیاستمداران چگونه تصاویر ذهنی خود را از جهان ترسیم می كنند و چگونه این بینش ها بر تفاسیر آنها از مكان های مختلف تاثیر می گذارد.» به نظر می رسد به رغم گفته ریچارد مایر در رابطه با نظریه هارتلند منطقه فوق همچنان از اهمیت خاصی برخوردار است و بخش قابل توجهی از بازتاب های بین المللی به این ناحیه برمی گردد. چنانچه در زمان مكیندر ارزش سوختی هارتلند و لنالند نیز آشكار و مطرح می شود، مطمئناً تحلیل ها كاملاً به نفع مكیندر و حامیانش بود. بنابراین می توان اینگونه استنتاج كرد: «خزر قلب اوراسیا است و اوراسیا قلب هارتلند.» در دوره جنگ سرد جهت جلوگیری از توسعه كمونیسم طرح كانتین منت یا سیاست مهارسازی به اجرا درآمد و دو قلمرو بزرگ استراتژیكی بری به سركردگی اتحاد شوروی و بحری به رهبری ایالات متحده آمریكا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه با هم رویارو شدند و نقشه استراتژیك جهان بر این اساس ترسیم شد. در ۱۹۸۹ دیوار برلین تخریب شد و جنگ سرد پایان پذیرفت. از ابتدای دهه ۱۹۹۰ ترتیبات ژئوپولتیكی جهان نیز تغییر كرد. مناطق ژئواستراتژیكی افزایش یافتند، اعلام ناحیه كمربند شكننده (Shatter Belt) و ذكر سه منطقه آسیای جنوب شرقی، خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا به همین منظور بود. با این تعریف كه «یك منطقه داخلی جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی كه به وسیله فشار قدرت های بزرگ خارجی به لحاظ جاذبه های موقعیت استراتژیك منطقه ای و منابع اقتصادی به وجود آمده است.» بنابراین به وجود آمدن قدرت های درجه دوم و سوم و نزدیك شدن آنها به قدرت های درجه اول و دوم دنیا دور از ذهن نبود. براساس تقسیم بندی اس بی كوهن ۲۷ كشور در گروه قدرت های درجه دوم جهان هستند و ایران همراه با سیزده كشور از مدعیان این قدرت در كنار نیجریه، تركیه، ونزوئلا، مكزیك، آرژانتین، مصر، الجزایر و... قرار دارد. در مجموع می توان اذعان كرد ایران با شش حوزه ژئوپولتیكی مرتبط است: ۱- حوزه قفقاز و آناتولی (ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه)۲- حوزه دریای خزر (ایران، تركمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان)۳- حوزه فلات ایران (ایران، پاكستان و افغانستان)۴- حوزه آسیای مركزی (ایران، تركمنستان، قزاقستان، ازبكستان، قرقیزستان و تاجیكستان)۵- حوزه دریای عمان و اقیانوس هند (ایران، پاكستان، هند، عمان و امارات متحده عربی)۶- حوزه خلیج فارس (ایران، عراق، كویت، عربستان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و عمان)لازم به ذكر است قرار گرفتن در یك حوزه ژئوپولتیكی به معنای داشتن مرزهای فیزیكی نیست، به خصوص كه دریای خزر و خلیج فارس از طریق مرز مشترك آبی ایران را با شمار قابل توجهی از كشورها همجوار ساخته اند. بدین ترتیب ایران با وسعتی قابل ملاحظه حلقه واسط مناطق مختلفی همچون آسیای مركزی، دریای خزر، قفقاز، آسیای جنوب غربی، آسیای صغیر و خاورمیانه است. دریای خزر در واقع نقطه تلاقی آسیای مركزی، دشت های جنوب روسیه، قفقاز و ایران به صورت حوزه ای محصور در خشكی است كه به آب های آزاد جهان راه ندارد و در شرایط كنونی حد فاصل تقابل قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای قرار گرفته است، اگرچه از طریق كانال آبی ولگا- دن به دریای سیاه ارتباط پیدا كرده، لكن به دلیل قرار گرفتن این آبراهه در قلمرو روسیه و ظرفیت محدود تردد آن می توان خزر را همچنان یك دریای بسته نامید. در شرق دریای خزر، آسیای مركزی قلمرو مسلمانانی است كه عمدتاً شامل ترك ها و ایرانی ها (تاجیك ها، بلوچ ها و كردها) هستند. این منطقه از ویژگی های جغرافیایی و بیابانی خاصی برخوردار است. در غرب دریای خزر منطقه قفقاز قرار دارد كه رشته كوه های قفقاز بزرگ آن را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم كرده و از گذشته های دور از دریای خزر به عنوان عرصه ای آبی جهت حمل ونقل و ارتباط استفاده می شده است.اولین بار در سال ۱۸۲۸م طی عهدنامه تركمنچای در رابطه با تردد كشتی های تجاری ایران و روسیه توافقاتی به عمل آمد. قراردادهای ۱۹۲۱ ، ۱۹۴۰ و ۱۹۶۴م میان دو همسایه شمالی و جنوبی خزر (ایران و شوروی سابق) منعقد شد و در فوریه ۱۹۹۳م اولین اجلاس خزر پس از فروپاشی اتحاد شوروی و با پیشنهاد ایران برگزار شد و تا ۵ فوریه ۲۰۰۵م تعداد ۱۶ نشست گروه كاری با حضور نمایندگان ۵ كشور ساحلی خزر (ایران، قزاقستان، روسیه، تركمنستان، آذربایجان) تشكیل شده كه به تدوین نظام حقوقی منسجم و دائمی خزر منجر نشده است. از طرف دیگر ایالات متحده با ورود به قفقاز جنوبی امكان هر نوع همگرایی منطقه ای بین ایران و كشورهای حوزه قفقاز و روسیه را تحت الشعاع قرار داده و عملاً از بین برده است. حضور نظامی آمریكا در آسیای مركزی از جمله پایگاه های نظامی «خان آباد» در جنوب ازبكستان، ماناس در نزدیكی بیشكك پایتخت قرقیزستان، حضور بیشتر در قزاقستان و تاجیكستان به بهانه مبارزه با تروریسم بین المللی، از ایجاد اتحادیه های منطقه ای میان كشورهای حوزه جلوگیری می كند و از سویی دیگر شكل گیری اتحاد میان روسیه، چین و هند را نیز با مشكل مواجه می سازد. با این وجود تاسیس سازمان همكاری شانگهای (SCO) در اكتبر ۲۰۰۱ و به ابتكار جیانگ زمین رئیس جمهور وقت چین و متشكل از شش كشور اوراسیایی (دو قدرت منطقه ای چین و روسیه و جمهوری های آسیای مركزی مشتمل بر قزاقستان، قرقیزستان، ازبكستان و تاجیكستان) گام بزرگی است كه علیه منافع آمریكا در منطقه برداشته شده است. در آخرین اجلاس این سازمان در ۱۴ تیرماه سال جاری طی بیانیه ای از آمریكا خواسته شده است تا تاریخ مشخصی را برای خروج نیروهای خود از آسیای میانه تعیین كند. تحلیلگران چهار دلیل جهت این تصمیم ذكر می كنند: ۱- گسترش ناتو به شرق؛ ۲- وقوع انقلاب های رنگین در اقمار شوروی سابق، ۳- عدم كفایت توانمندی روسیه در برابر ایالات متحده آمریكا، ۴- پیوستن كشورهایی همانند ایران به سازمان همكاری شانگهای.آنچه مسلم است كشف ذخایر جدید نفت و گاز در منطقه و عطش بسیار كشورهای نواستقلال پیرامون خزر به درآمدهای نفتی حاصل از این ذخایر موجب شده كه این حوزه ویژگی های وحدت بخش خود را از دست داده و اندیشه های تفرقه افكنانه همراه با دلارهای نفتی جایگزین شوند. البته در صورت توافق و تفاهم كشورهای منطقه می توانند با ایجاد یك كریدور مطمئن به دور از سیاست های دریایی ایالات متحده به نقل و انتقال كالا در حجمی گسترده اقدام كنند و قلمرو پهناور اوراسیا را با ده ها میلیون نفر جمعیت به مراكز مصرف در آسیای جنوب غربی، آسیای مركزی، قفقاز شمالی و جنوبی، اروپای شرقی، اروپای شمالی و اسكاندیناوی پیوند دهند كه دریای خزر به عنوان واسط كریدورهای شمال و جنوب می تواند نقشی اساسی و مهم برعهده داشته باشد. مسئله همگرایی های منطقه ای كه پیمان شانگهای نمونه ای از آن است گام مثبتی در این رابطه به شمار می آید. از آنجا كه در قرن بیست و یكم توانمندی اقتصادی و توانایی كنترل تولید و عرضه كالاهای اقتصادی در اولویت قرار گرفته، بنابراین مهمترین حوزه های ژئوپولتیكی و ژئواستراتژیكی جهان منطبق با مناطقی است كه دارای منابع سرشار طبیعی هستند.به همین دلیل برژینسكی سیاستمدار معروف آمریكایی جهان را به شش منظومه قدرت تقسیم كرده: ۱- منظومه آمریكای شمالی، ۲- منظومه اروپا، ۳- منظومه آسیای شرقی، ۴ _ منظومه آسیای جنوبی، ۵ _ منظومه ناموزون مسلمانان، ۶ - منظومه احتمالی اوراسیا. براساس این تقسیم بندی كشورهای شمال آفریقا، خاورمیانه (به جز اسرائیل و احتمالاً تركیه) كشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس، عراق، ایران، پاكستان و كشورهای نوپای آسیای مركزی در منظومه ناموزون مسلمانان می گنجند. به نظر برژینسكی این كشورها مشتركات بسیاری دارند لكن در مقابل نفوذ بیگانگان فاقد انسجام سیاسی و اقتصادی لازم هستند. مسلم است بخشی از عدم انسجام سیاسی، اقتصادی كشورهای فوق به مسائل برون مرزی و بخشی به منازعات فرهنگی، قومی و مذهبی درون و عدم دستیابی به طراحی سیاستگزاری های منسجم نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مربوط می شود. حوزه دریای خزر تاكنون ۵ انقطاع تاریخی یعنی دوره حكومت روسیه تزاری، دوره پس از انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ تا سال ۱۹۴۷ و پایان جنگ جهانی دوم، دوره موسوم به جنگ سرد و حائل شدن دیوار سمبلیك آهنین به دور شوروی سابق و اقمارش، پایان دوره جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی در ابتدای دهه ۱۹۹۰م و بالاخره حادثه ۱۱ سپتامبر و تشدید و تقویت حضور بیگانگان در منطقه را پشت سر گذاشته است. با وجودی كه ایران حدود ۶۷۰ كیلومتر مرز آبی در ساحل خزر دارد، از تحولات فوق تا حدود زیادی متاثر شده است. آنچه مهم است از ابتدای دهه ۱۹۹۰ گرایش به میلیتاریسم در حوزه خزر آغاز شد و رشد و توسعه یافت. رزمایش مشترك جمهوری آذربایجان و ایالات متحده آمریكا در خزر در سال ،۱۳۸۲ فعالیت های ناتو در رابطه با حفظ منافع استراتژیك غرب، تمایل روسیه به عملكردهای پراگماتیك، سرمایه گذاری روی نفت آذربایجان و احداث خط لوله باكو _ تفلیس _ جیحان به طول ۱۷۰۰ كیلومتر و ظرفیت انتقال یك میلیون بشكه نفت در روز، طرح پروژه خط لوله باكو _ سوپا و بالاخره جذب ۸۰ درصد كل سرمایه گذاری های مستقیم خارجی توسط كشور قزاقستان و فعال كردن سریع حوزه های نفتی تنگیز، قاراچاناك و كاشاغان را از جمله این مسائل می توان ذكر كرد.آنچه مسلم است پس از حادثه ۱۱ سپتامبر اتحادیه اروپا، آمریكا و برخی از كشورهای آسیایی (چین، كره جنوبی، هند) و شركت های بزرگ نفتی در منطقه فعالیت دارند.در حال حاضر سهم ایران از خزر ۴/۲۰ درصد است و در اجلاس اخیر در عشق آباد بر سر موضوع تشكیل كنوانسیون اعتمادسازی كشورهای ساحلی، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، قاچاق كالا و تروریسم و جنایات سازمان یافته تاكید كرده ضمن اینكه در اجلاس فوق برای چندمین بار بر سر تقسیم بستر و زیربستر، تعیین مرزهای آبی و غیرنظامی كردن دریای خزر و استفاده ترانزیتی از این دریا بحث و تبادل نظر صورت گرفته است.
• نتیجه
آنچه از سیر تحولات منطقه محسوس و مشهود است كشورهای نواستقلال به دلیل آنكه فقر در بعضی از این سرزمین ها به ۵۰ درصد جمعیت می رسد از اقداماتی كه توجیه اقتصادی دارند استقبال می كنند. از حضور شركت های غربی در منطقه قریب به ده سال می گذرد، ایران در این مدت سعی كرده از طریق تعامل و پیشنهاد مشاركت و همكاری، خود را به این كشورها نزدیك كند. لكن غرب و در راس آن ایالات متحده آمریكا تمایل دارند خلیج فارس و خزر را به عنوان دو حوزه و منبع اصلی انرژی به یكدیگر گره بزنند و مكمل هم كنند و پس از فروپاشی شوروی در ایجاد نظم نوین جهانی همواره تلاش می كنند. آهنگ كند اقتصادی كشورهای حوزه به این هژمونی همواره دامن می زند از طرف دیگر آمریكا و اتحادیه اروپا مایل نیستند به حوزه خزر به عنوان خلیج فارس دوم نگریسته شود و سعی دارند خلیج فارس موقعیت خود را همواره به عنوان «هارتلند سوخت جهان» حفظ كند. در واقع خلیج فارس به دلیل باز بودن و راه داشتن به دریاهای آزاد بخشی قابل توجه از استراتژی بحری آمریكا و متحدانش را تامین می سازد. بنابراین آمریكا تلاش می كند از طریق تداوم همكاری امنیتی با روسیه، بی ثبات كردن ساختارهای داخلی و نفوذپذیر كردن مرزها و از همه مهمتر تغییر رژیم عراق و مطرح ساختن صدور مجدد نفت عراق به بازارهای جهانی و سوق دادن كشورهای آسیای میانه به سوی میلیتاریسم و نظامی گری به بهانه مبارزه با افراط گرایی های مذهبی، تروریسم بین المللی و مبارزه با تجارت مواد مخدر از اهمیت خزر بكاهد و با ترفندهایی در اجلاس كاری خزر اعمال نفوذ كند. این احتمال وجود دارد كه آمریكا و به طور كلی كشورهایی كه به دنبال منابع انرژی حوزه خزر هستند، در رابطه با قراردادهای انعقادیافته فیمابین نگرانند و ضمانت اجرایی كافی حس نمی كنند، زیرا كشورهای آسیای مركزی در مقاطعی در ایجاد اعتمادسازی به حد كافی موفق نبوده اند. به هرحال حضور ایران به عنوان همسایه ای قابل تامل و بااهمیت در جنوب دریای خزر و شمال خلیج فارس و اطمینان نسبت به مواضع قاطع ایران، می تواند در میزان كاهش جو اعتماد میان غرب و كشورهای آسیای مركزی تاثیر قابل توجهی داشته باشد. با این یادآوری كه كشورهای جنوبی حاشیه خلیج فارس به دلیل نهادینه شدن نسبی ساختار سیاسی از توازن و تعادل افزونتری برخوردارند، در حالی كه كشورهای نواستقلال اغلب در یك نوع دگردیسی سیاسی به سر می برند و نوعاً نمی توانند به دلیل وابستگی شدیدی كه در گذشته نسبت به حكومت مركزی شوروی سابق داشتند با سهولت در رابطه با منافع خود تصمیم گیری كنند. از طرف دیگر روسیه خود با معضلات اقتصادی عدیده ای مواجه است كه سال های طولانی جهت جبران آنها زمان لازم دارد. در این میان هرگونه اقدام از سوی ایران باید با تدبیر، قاطعیت و موافق با منافع ملی صورت گیرد و حساسیت های مكانی و زمانی به خوبی شناخته شوند، بنابراین ترسیم كدهای ژئوپولتیكی محلی و منطقه ای مناسب امروز از نیازهای غیرقابل تردید است و ایران در موقعیت فعلی بیشتر نیاز به شفاف سازی كدهای ملی و منطقه ای دارد تا كدهای جهانی، زیرا از اطراف و جوانب خود كه كانون های بحران به شمار می روند غافل می ماند. به عنوان مثال اتفاقات و رویدادهایی كه در قلب آفریقا یا در آمریكای جنوبی با مسافتی بعید از ایران می گذرند نمی توانند بر منافع ما به شدتی تاثیر داشته باشند كه وقایع منطقه ای تاثیرگذارند. مسائلی از قبیل انتقال هفت هزار نیروی آمریكایی به ازبكستان، حمایت اكثر كشورهای نواستقلال از حمله نظامی آمریكا به خاك افغانستان، مبادرت قزاقستان به ایجاد نیروی دریایی در خزر، قراردادهای نظامی آمریكا با این كشور، پیشنهاد عضویت آذربایجان در پیمان آتلانتیك شمالی (ناتو)، همكاری سه جانبه آمریكا، ناتو و روسیه و سكوت روسیه نسبت به حضور آمریكا به دلیل حمایت واشینگتن از روسیه در مقابل شورشیان چچن بخشی از اقدامات نظامی در منطقه هستند كه مطمئناً ایران نمی تواند از این تحولات خود را دور نگاه دارد. در سایه حمایت های نظامی حضور بازیگران اقتصادی مانند سرمایه گذاران خارجی، موسسات مالی بین المللی، شركت های چندملیتی، ایالات متحده آمریكا، اتحادیه اروپا، كشورهای نیازمند انرژی مانند چین، پاكستان و هند كاملاً محسوس و مشهود است. براساس اعلام كنفرانس لندن در مارس ۲۰۰۲ با عنوان «سیاست های خزر» نفت آماده و قابل استخراج خزر حدود ۵۰ تا ۷۰ میلیارد بشكه است و حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ تریلیون فوت مكعب گاز در این حوزه وجود دارد و تا سال ۲۰۱۰ می توان روزانه حدود ۵/۱ تا ۲ میلیون بشكه نفت از این منطقه استخراج كرد. به همین دلیل كشورهای همجوار خزر چندسالی است به دنبال امضای قراردادهای دوجانبه و سه جانبه مانند قرارداد قزاقستان- روسیه و آذربایجان هستند و سعی در حفظ منافع اقتصادی خود دارند. بنابراین ضروری است ایران ضمن به كارگیری تدبیر و اندیشه و شناخت كامل از موقعیت ژئوپولتیكی خود در مشاركت های منطقه ای فعالانه شركت كرده و با توجه به طبقه بندی كدهای ژئوپولتیكی با منطقه و جهان به تعامل و ارتباط بپردازد. متاسفانه گاه اولویت بندی ها در هیاهوی بعضی از بلندپروازی های سیاسی گم می شوند و از توانایی ها و ظرفیت های بالقوه منطقه ای غافل می مانیم و بعضاً به دلیل فقدان شناخت كافی و دور شدن از مسائل منطقه ای سرمایه هایی از دست می روند و یا تبدیل به سودرسانی یكجانبه می شوند. بدیهی است از دلایل مهم اینگونه شتاب زدگی ها عدم شناخت كافی از موقعیت خطیر و مهم ژئوپولتیكی ایران در منطقه و جهان است و بالاخره اینكه دریابیم واقعاً «در كجای جهان ایستاده ایم؟»
منابع:
۱- دكتر عزتی، ژئوپولتیك قرن ،۲۱ سمت، ۱۳۸۱
۲- ریچارد مایر، درآمدی نو بر جغرافیای سیاسی، ترجمه میرحیدر، ۱۳۷۹.
۳- بهرام امیراحمدیان، مقاله خیره در برگ، روزنامه همشهری، ۲۵ مرداد ۸۳.
۴- خبرگزاری مهر ۲۶/۴/۱۳۸۴.
۵- سایت خبری موسسه مطالعاتی ابرار معاصر تهران.
منبع : روزنامه شرق