دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


پیشینه هنر شفاهی


نمونه‌های نقل ترك و تركمن
این نقلها به‌رغم آمیختگیهای موسیقایی، زبانی و اجرایی، دارای هویت مشخص و مستقلی هستند. منشأ، ویژگی و ساختار نمونه‌های نقل كرمانجی و خراسانی شمال خراسان در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت، اما دربارهٔ نقلهای منظوم و موسیقایی ترك‌نژادان شمال خراسان باید گفت، تعداد وسیعی از نقلها و منظومه‌های تاریخی تركمنان با وجود اینكه توسط بخشیهای تركمن‌صحرا، بجنورد، دره‌گز و سرخس با برخی از ویژگیهای فرهنگی اقوام همجوار به‌ویژه ایرانیان دری‌زبان آمیخته شد، ولی باز هم بیانگر و بازتابی از هویت ویژهٔ نقالیهای تاریخی تركان شرقی است. بررسی و مرور سیر داستانی، خاستگاه جغرافیایی، درون‌مایه و مضمون و همچنین ریخت‌شناسی این گروه از نقلها، فرم و ساختار ویژهٔ آنها را مورد تأكید قرار می‌دهد. ضمن اینكه در جای‌جای بیشتر این نقلها رد‌ّ پا و ذوق داستان‌پردازی چینی و هند و ایرانی آشكار است. درواقع مطالعه و بازشنوی داستانِ نقلهای تركمنی به شكل بارزی الگوبرداری این دست از روایات را [به‌ویژه] از ساختار و شیوه‌های قصه‌پردازی ایرانی نشان می‌دهد. در این رابطه بازگفت خلاصه داستان چهار نقل تركمنی از مجموعهٔ نقلهای شاخص این قوم تبیین وجوه پیش‌گفته را میسر می‌سازد.یكی از معروف‌ترین نقلهای تركمنی در مناطق یادشده داستان زهره و طاهر است كه از درون‌مایهٔ غنایی برخوردار است. بر اساس اصلی‌‌ترین و عام‌ترین روایت موجود، باباخان نامی [از خوانین تاتار] با وزیر خود عهد می‌كند كه چنانچه هركدام صاحب دختر و پسری گردند، آنها را به عقد و ازدواج هم درآورند تا این عقد و ازدواج موجب مودت بیشتر بین خان و وزیرش شود. از قضا پس از چندی پادشاه (باباخان) صاحب دختری به نام زهره و وزیر او نیز صاحب پسری به نام طاهر می‌شود. در همین میان وزیر در اثر كهولت جان به جان‌آفرین تسلیم می‌كند. باباخان عهدشكنی كرده دستور می‌دهد، طاهر را در صندوقی گذاشته و به دریا بیندازند، تا غرق شود. اما سرنوشت صندوق را به بغداد هدایت می‌كند. طاهر در آنجا نشو و نما نموده و به جوانی رعنا بدل می‌شود كه دختر پادشاه بغداد به او نرد عشق می‌بازد. اما طاهر بر اساس احساسی نامعلوم و ضمن آگاهی از گذشته و سرگذشت خود همچنان دل در گرو زهره دارد. لذا در این خیال به صحرای تاتارستان رهسپار می‌شود و پس از یك سلسله حوادث تلخ و شیرین به دست باباخان اسیر گردیده و به دار آویخته می‌شود. موضوع در صندوق كردن طاهر و به آب انداختن او و الهام و آمیختگی مراحلی از اوج داستان و جنبه‌های تراژدیك این نقل با قصص بین‌النهرینی و ایرانی و همسانی آن با روایات دینی مندرج در تورات و قرآن و سرگذشتی مشابه موسای پیامبر درخور توجه است.
از دیگر نقلهای تركمنی باید از یوسف و احمد یاد كرد كه به دلیل ساختار داستانی و پیچیدگی و تنوع مضمونی از جالب‌ترین نقلهای تركمن به شمار می‌آید.این نقل كه از زمینه‌های دینی، حماسی برخوردار است، آمیخته با اعتقادات اسلامی و برخی آرمانهای قهرمانی مردم صحرانشین و كوچ‌رو است. در عین حال بافت محتوایی این نقل‌گریزی به مبارزات نومسلمانان ترك است، كه در راه گسترش اسلام در ورارود و تركستان مجاهدتهای شایانی بروز داده‌اند. سیر داستان یوسف و احمد از قلب نواحی مركزی ایران یعنی اصفهان آغاز می‌شود. شرح خلاصهٔ داستان بدین قرار است كه پادشاهی به نام بوزاغلان در اصفهان حكومت می‌كرد.«آقابگ» و «بابابگ» دو نفر از سركرده‌های قشون، دو خواهر پادشاه را به زنی داشتند. پسر آقابگ به نام «یوسف» و پسر بابابگ، «احمد» نام داشت. تربیت نظامی و اجتماعی دو خواهرزادهٔ پادشاه به گونه‌ای بود كه از سنین نوجوانی خوی و خصلت شیر و دل و جرئت گرگ پیدا كردند. این دو پسر دست در دست هم به چنان شهرتی رسیدند كه «بوزاغلان» به دنبال بدگویی و بدخواهی یكی از سركرده‌هایش، از ترس تاج و تخت از آنها خواست كه اصفهان را ترك گویند.یوسف و احمد كه هیچ طمعی به تاج و تخت نداشتند، برای اثبات صداقت خود و برخلاف میل باطنی، ده هزار خانوار از ایل خود را جمع كرده و از اصفهان خارج شدند. چشمهٔ سبزدار اولین منزلگاهی بود كه آنها پس از خروج از اصفهان در آنجا اطراق كردند. «یوسف‌بگ» چهل تن از زبده‌ترین جوانان و بهادران ایل خود را به‌عنوان سركردگان همهٔ ایل و دیرینه‌ترین و باوفاترین یار خود یعنی «آشوربگ» سردار را به‌عنوان سپهسالار ایل قرار داد. (در این داستان گرچه یوسف و احمد هر دو جنگجو و دلاور هستند، اما یوسف نسبت به احمد نقشی اساسی‌تر و نمود بیشتری در داستان دارد.) یوسف و احمد در جواب حركتهای ایذایی قشون اصفهان به جنگ و گریزهای پراكنده روی می‌آوردند.روزی یوسف در جوار قبری بر روی اسب به خواب نیم‌روزی فرو رفته و فطرت اولیاءالله، غوث، غیاث، خضر و حضرت علی(ع) را دید كه شربتی به دستش دادند. حضرت علی(ع) به یوسف گفت كه شهره و آوازهٔ تو بالاتر از آن است كه شما خود را به درگیری با دایی‌تان (پادشاه) مشغول كنید. آن‌گاه یوسف را نصیحت كرد و دعای خیر بدرقهٔ راهشان نمود. پس از آن، حضرت اولیاءالله از چشم او غیب شد.
پس از چندی از طرف امارت خانات شرق ـ به‌ویژه حاكم «خیوه»، یعنی «آرعلی‌خان» (Ar ali xan) ـ دعوت‌نامه‌ای برای یوسف و احمد آمد. قهرمانان داستان درنگ نكرده با ایل و قشون خود به سوی «خیوه» شتافتند. «آرعلی‌خان» با عزت و احترام به استقبال آنها آمد و امارات «خوارزم» را به یوسف و امارت «حارس» را به احمد داد.
نام‌آوری، رشادت و سلحشوری این دو به كشور مصر یعنی دیار بت‌پرستان رسید، كه پادشاهی به نام «گوزل شاه» (Gozal) داشت. شاه شبی در خواب دید كه كلاغهایی از سمت شرق آمده و خزانهٔ شاه را بر سرش خراب كردند. هیچ‌یك از تعبیرچیان و مفسران دربار از عهدهٔ تعبیر این خواب برنیامدند. سرانجام شاگرد حضرت علی(ع) به نام «بابا قنبر» را از زندان آوردند. او خواب شاه را چنین تعبیر كرد كه تاج و تختش به دست دو امیر قهرمان از شرق ـ امیران خوارزم و حارس ـ یعنی یوسف و احمد سرنگون خواهد شد.
شاه جایزه‌ای برای دستگیری و آوردن یوسف و احمد از «خوارزم» و «حارس» تعیین كرد و داوطلب خواست. شخصی به نام «میرزا محمد» این مأموریت را قبول كرد. میرزا محمد به شرق رفت و از در حیله و تزویر وارد شد. او در ظاهر به بهانهٔ تظلم‌خواهی و اظهار مظلومیت خود از جور و ستم «گوزل شاه» و در باطن برای دستگیری یوسف و احمد به سمت خوارزم و حارس روانه شد. از سوی دیگر بوزا‌ُغلان نیز در ظاهر جهت اظهار ندامت و پشیمانی و اعلام تنفر و انزجار نسبت به گوزل شاه با بزرگان، سپهسالاران و جنگجویان خود به‌سوی شرق روانه شد، تا شاید با فریب و نیرنگ به خواستهٔ گوزل شاه كه همانا دستگیری خواهرزادگانش بوده جامهٔ عمل بپوشاند. یوسف و احمد كه از بوزوغلان دل‌چركین بودند به گفته‌های او توجهی نكردند. اما مكر و حیله «میرزا محمد» مؤثر افتاد و در پی سفری پرماجرا و دسیسه‌های متعدد، آنها را دست‌بسته تحویل گوزل شاه نمود.روزی گوزل شاه برای تحقیر و تمسخر یوسف و احمد دستور تشكیل یك جلسهٔ مناظره و مشاعره بین شعرا و سخنگویان دربار و یوسف‌بگ را صادر نمود. زیرا شاه از طریق زندانبانان و جاسوسان خود دریافته بود كه یوسف‌بگ علاوه بر اینكه سلحشور، شجاع و باایمان است، شاعری باذوق و خواننده‌ای توانا و نوازنده‌ای چیره‌دست نیز می‌باشد. آنها خواستند یوسف‌بگ را دست‌بسته به مجلس بیاورند، اما او شركت در مناظره را منوط به حضور احمد و باز بودن دستانش كرد. شاه كه می‌خواست به هر ترتیبی یوسف را نسبت به انجام این مناظره متقاعد كند، این شرط را پذیرفت. سرانجام مناظره و مشاعرهٔ پرشوری میان یوسف و «گوگجیك» (شاعر دربار گوزل شاه) درگرفت. حاضران در مجلس برای خوشامد شاه به تعریف و تمجید از شاعر دربار یعنی گوگجیك پرداختند. اما شخص شاه به وصفهای شاعرانه و بیانات شیرین یوسف رضایت داد و برتری را از آن او دانست. مجلس پر از غوغا و هیاهو شده بود. در این حال بود كه یوسف و احمد از فرصت پیش‌آمده استفاده كرده، شمشیر از دست درباریان گرفته و به جان دشمن افتاده و به هنگام خروج از مصر از كشته‌ها پشته‌ها ساختند. «میرزا محمد» را كشتند و گوش و بینی چاپلوسانی چون گوگجیك شاعر را بریدند و به خوارزم و «اورگنج» بازگشتند.
یوسف و احمد با فراهم آوردن لشكر بزرگی به مصر بازگشتند. شاه دست كمك به سوی «بابا قنبر» كه در زندان بود دراز كرد، اما «بابا قنبر» همان گفت كه در تعبیر خواب شاه گفته بود. گوزل شاه تسلیم شد و بابا قنبر كه پیر و مرشد دلاوران بود نیز آزاد گردید. گوزل شاه اسلام آورد. یوسف از روی جوانمردی، املاك و داراییهای مصر را دوباره به گوزل شاه بخشید و سربلند به خوارزم بازگشت. بابا قنبر را نیز روانهٔ ایل خود یعنی «چین و ماچین» نموده و تا آخر عمر با رعایت عدالت و مساوات در سرزمین خوارزم و حارس زندگی كردند.۱
از دیگر نمونه‌های نقل تركمنی باید از اصلی و كرم، صیاد و همراه، حورلقا و همراه، نجف ا‌ُقلان، ورقه و گلشاه، گل و بلبل، شاه صنم و غریب، وامق و عذرا، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا نام برد.
تأمل در نام و داستان این نقلها حكایت آشكاری از تأثیر و نفوذ فرهنگ اسلامی و ایرانی در نقلهای تركمنی است. بخش وسیعی از داستان این نقلها ملهم از ادبیات كلاسیك ایران است كه ابتدا توسط ادبای بزرگ بین‌النهرین و قفقاز به ادبیات تركی راه یافته۲ و سپس از طریق عاشیقها و اوزانها پرورش یافته و به ادبیات و فرهنگ تركمنی در آسیای میانه و به‌ویژه تركمنان نوار مرزی شمال و شمال شرقی ایران كشیده شد. داستان تعدادی از این نقلها عیناً از فرهنگ و ادبیات ایرانی اخذ گردید. قهرمانان این‌گونه داستانها به وضوح از نامهای فارسی برخوردارند. دقت در جوهر داستانی آنها مشخص می‌كند كه قهرمانان نقل، هویت و ویژگی ایرانی خود را حفظ كرده و از شخصیتهای ملی برخوردارند. هرچند بر اساس سنتهای شفاهی، اوزانها و بخشیهای تركمن تلاش درخوری را در قومی كردن این داستانها به خرج داده‌اند، اما ریخت‌شناسی آنها آشكارا الهام و الگویی از ادبیات اقوام ایرانی است. مضامین بسیاری از نقلهای تركمنی علاوه بر ته‌مانده‌های آیین شمنی به وضوح متأثر از فرهنگ اسلامی است. تا جایی كه نقلهایی مانند كبدر (كبوتر) حتی از سنتهای مذهبی شیعهٔ ایرانی نیز سود جسته است. باید افزود كه تعدادی از این نقلها با وجود تأثراتی كه از دیگر فرهنگها پذیرفته‌اند، به شدت از جوهرهٔ قومی برخوردارند. داستان این‌گونه نقلها منطبق با اصیل‌ترین خصیصه‌های اقوام ترك و تركمن و همسو با خاستگاه معیشتی و اجتماعی آنهاست.از نمونه‌های این‌گونه نقل باید از كوراغلوی تركمنی یاد كرد كه به‌رغم وجوه تشابه داستانی با نقل كوراغلوی تركان قفقاز و آناتولی از برخی جهات با آن تفاوت دارد. گروهی از بخشیهای تركمن كوراغلو را قهرمانی از قوم تركمن می‌دانند و اعتقاد دارند كه سیر برخی حوادث این نقل در سرزمینهایی اتفاق افتاده است كه محل استقرار چادرنشینان و طوایف این قوم است.۳و ۴ برخی از تركمنان به عكس تركان قفقاز و تركان شمال غربی ایران معتقدند كه كوراغلو نه به معنی فرزند مرد كور بلكه به مفهوم پسری است كه از گور زاییده شده است (گوراغلو: پسر گور). این خصیصه یعنی گورزاد بودن تحت تأثیر اساطیر آسیای میانه و كیشهای باستانی شكل‌یافته و دارای جنبه‌های رمزی است. چنانچه عقیدهٔ برخی محققین را در این رابطه باور داشته باشیم، تفاوتهای محسوس نقلهای حماسی تركان صحرانشین و تركان قفقاز آشكار خواهد شد.از نظر ساختار موسیقی نیز اجرای نقل تركمنی كوراغلو با نمونهٔ تركی آن از تفاوتهایی اساسی در فرم نغمه و آواز برخوردار است. در نقل تركی، موسیقی عاشیقی كوراغلو در برخی موارد آشكارا تحت تأثیر موسیقی نواحی و برخی مكاتب آوازی (ردیف) ایرانی است؛ درصورتی‌كه نقل تركمنی كوراغلو از نظر موزیكال كاملاً منطبق با مقامات قومی تركمن است و كمتر می‌توان نفوذ موسیقی ایرانی را در آن ملاحظه نمود. ضمن اینكه ساز اجراكنندهٔ نقل تركی كوراغلو همانند دیگر نقلهای تركی، ساز عاشیقی [قوپوز] بوده است، حال آنكه تركمنان از دوتار [تا مدوره] سود می‌جویند. حالات اجرایی آنان نیز متفاوت است. تركان عموماً به حالت ایستاده و یا در حال حركت به اجرای نقل می‌پردازند. حال اینكه این منظومه در میان تركمنان به‌صورت نشسته و ساكن اجرا می‌شود. علاوه بر این سیر حوادث و اتفاقات داستان این نقل میان اقوام ترك و تركمن با تفاوتهایی هرچند مختصر همراه است. آناقربان قلیچ‌تقانی۵ محقق تركمن دربارهٔ داستان كوراغلوی تركمنی مطالبی را عنوان می‌كند كه مقایسهٔ آن با داستان كوراغلوی تركان قفقاز و آناتولی نشان‌دهندهٔ برخی تفاوتهاست. او می‌نویسد:«در سرزمین «چارداغلی چانده‌بیل» كه از هر طرف محصور در كوههای سر به فلك كشیده است، زن «آدی‌بگ» (adibeg) كه باردار بوده، چشم از جهان فرو بست. روزی چوپان «گنجیم‌بگ» (gengibeg) پسر بزرگ جیغلی‌بگ (Jiqelibeg) سلطان «چاندابیل» كه در طول روز در حوالی قبرستان مشغول چوپانی بوده، متوجه می‌شود كه پسركی پرپشم و مو از قبر بیرون آمده و از بزی شیر خورده و دوباره در گور فرو می‌رود. چوپان خبر به شهر برده و پسرك را با ترفندهایی به چنگ آورده گرفته و از آنجایی كه از دنیای تاریكی به روشنایی آمد، اسمش را «روشن» گذاشتند. سپس بزرگ‌ترها نام او را به این دلیل كه از گور بیرون آمده «گوراوغلی» می‌نهند (یعنی زادهٔ گور).
بر اساس روایتی قدیمی از تركمنها كوراوغلو تا هفت‌سالگی به مكتبخانه رفته و پدربزرگش او را با بازیهای كودكانه و رزمی تركمن مثل «تاب‌بازی»، «چیلیك»، «توپ اغاچ» و «گرگ و گوسفند» آشنا می‌كرد. او در بازی با هم‌بازیهایش از بازیكنان ضعیف طرفداری كرده و فرزندان توانگران را كه به جریمه‌های تعیین‌شده در باخت خود گردن نمی‌نهادند، به كیفر می‌رساند.او از همان اوان كودكی از هم‌سن و سالانش باهوش‌تر و ورزیده‌تر بود و به همین دلیل سركردهٔ آنها شده و در همه‌جا به اذیت و آزار سوداگران شكم‌باره و سودجویان بی‌انصافی می‌پرداخت كه به مردم اجحاف می‌نمودند. كوراغلو پیوسته زورگویان و رفتار و اعمالشان را زیر نظر داشت و با كنجكاوی و حساسیت فوق‌العاده حركات و كردار آنان را به خاطر می‌سپرد. از همین‌رو این گروه از مردم غرولندكنان می‌گفتند: ما از اعمال قلدرمآبانهٔ «آدی‌بگ» هرگز آسوده نبودیم. او از هر چیز یك سهم مالیات می‌گرفت، تا جایی كه از حق‌ّ ترازو نیز نمی‌گذشت. بچه‌هایمان حق نداشتند با صدای بلند بگریند. فریادشان از ترس آدی‌بگ در گلو خفه می‌شد. وقتی گوراغلو خلف چنین فردی است و بخت و اقبال شومش مكان تولدش را نیز در گور تعین كرده و سرنوشت او با چنین پدر و چنین اقبال نحسی گره خورده، ما باید می‌فهمیدیم كه این فرزند بدتر از پدر خود خواهد بود. با این وضعیت برای ما چه چاره‌ای جز مرگ و نابودی گوراغلو باقی مانده است. به این ترتیب تصمیم می‌گیرند تا گوراوغلی را به قتل برسانند. ولی پدربزرگش با پناه بردن به هونكار (Hunkar) پادشاه روم او را از این مخمصه نجات داد. اما پادشاه روم در ازای حمایت خود از جیغلی‌بگ تقاضایی ناممكن به عمل می‌آورد و چون جیغلی‌بگ نمی‌توانست به خواستهٔ پادشاه جامهٔ عمل بپوشد چشمان جیغلی‌بگ از كاسه بیرون آورده شد.به این دلیل است كه در ادبیات آذربایجان قهرمان داستان را كوراغلو «یعنی كورزاده» گفته‌اند. كوراغلو به طرز شجاعانه‌ای بر راه و رفتار پدر و پدربزرگش پای می‌فشرد. او همواره نصیحت و پند و اندرز آنها را در مورد مردم‌داری، صبر و پایمردی و دفاع از سرزمین آویزهٔ گوش خود نموده و هیچ‌گاه این نصایح پدر و پدربزرگ خود را فراموش نكرد كه به او گفته بودند:
ـ ایل است كه تو را بلندآوازه می‌كند و شاد می‌دارد... ـ
او بنا بر نصیحت پدربزرگ هیچ‌گاه وطن محبوبش را از یاد نبرده در نتیجهٔ نصیحت ریش‌سپیدان و بزرگان ایل در همه حال خود را یار و یاور و مددكار مردم می‌دانسته است. بر اساس همین اعتقادات و پایبندیهاست كه حماسه‌های بزرگی شكل یافته و كوراغلو تبدیل به یكی از برجسته‌ترین شخصیتهای داستانی اقوام ترك می‌شود.
در حوزهٔ شمال غربی ایران، قفقاز و ماوراء قفقاز نیز نقلهای تركی رواج گسترده‌ای دارند. نقلهای این حوزه دارای وجوه مشترك بسیاری با نقل تركان اغوز آسیای میانه بوده و داستان آنها معمولاً از منبع مشتركی سرچشمه گرفته‌اند. همین خاستگاه مشترك موجب گردیده است، تا این گروه از نقلها در مقایسه با هم از تفاوت و تمایز چندانی برخوردار نباشد. با این حال داستانهای مشترك این قوم جابه‌جا از تفاوتهایی برخوردارند. هرچند این اختلاف اساسی نبوده و تنها در بر گیرندهٔ برخی جنبه‌های فرعی داستان است.مروری بر خلاصه‌ای از نقل قفقازی كوراغلو و مقایسهٔ آن با نمونهٔ تركمنی آن آشكاركنندهٔ وجوهی از این تفاوت است.

پی‌نوشت‌ها:
۱ـ مهر (ویژه موسیقی حماسی ایران) ۹/۲/۱۳۷۶.
۲ـ بدیهی است بخشی از این تأثیر یعنی نفوذ فرهنگ و ادب فارسی نیز توسط دانش‌آموختگان و ادبای مدارس خیوه و بخارا به فرهنگ تركمنی انتقال یافته است.
۳ـ گفت‌وگو با بخشی تركمن نظرلی محجوبی ـ روستای چای‌قوشان گنبد ـ تابستان ۱۳۷۴.
۴ـ كوراغلو «بدون شك از (پرسونار)های ادبیات باستانی ترك است كه باید سرچشمه‌اش را در آسیای میانه جست. داستان، پس از اسلام در نواحی غربی آسیا با حوادث اجتماعی و سیاسی زمانه همرنگی می‌كند و به شكل داستان جدیدی، سازگار با روح و فلسفه اسلامی ظاهر می‌شود «كوراغلو» فرزند میرآخوربیك (دوبو Dobou) بود. بیك در حال خشم و برآشفتگی، دستور می‌دهد میرآخورش را از دو چشم نابینا سازند و با كسان بیك می‌جنگد در (چاملی بئل) سكونت اختیار می‌كند. (محمدرضا بیگدلی، تركمنهای ایران، ص ۲۶۰، انتشارات پاسارگاد). پروفسور فاروق سومر دربارهٔ زمینه‌های اجتماعی و تاریخی طغیان كوراغلو می‌نویسد: «وضع روستاها رو به خرابی نهاد عده‌ای از روستاییان برای پیدا كردن كار به شهرها آمدند. بی‌كاری و گرسنگی بیداد می‌كند. عده‌ای از آنها اموال فئودالها را غارت می‌كردند و اینها را (لوند Leveand) می‌گفتند. كوراغلو مشهور یكی از این افراد بود. از اسناد و پرونده‌های دولتی چنین برمی‌آید كه وی رأس گروه چریكی در سال (۱۵۸۱ / م = ۹۸۹ ه‍‌ . ق.) قرار داشته و در اثر فشار نیروهای دولتی به كوه چاملی بئل یا چنلی بئل (كمره مه‌آلود) رفته و در آنجا مستقر شده است. می‌توان گفت كه مبارزات كوراغلو به خاطر مردم، آزادی و پاس شرافت انسان است و افتخار می‌كند كه پروردهٔ كوهستانهای وطن خویش است.» (حبیب ساحر، ادبیات منظوم ترك، ص ۲۲ـ۲۱، انتشارات دنیای دانش، ۱۳۵۶).
۵ـ گفت‌وگوی حضوری با آناقربان قلیج‌تقانی، گرگان ۱۳۷۳.

نصری اشرفی جهانگیر
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر