جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نهمین بی ینال گرافیک ایران


نهمین بی ینال گرافیک ایران
تیرماه است و هوای تهران به شدت گرم است و در عین حال باران می آید، شرجی بودن هوا حال و احوال تهران را شبیه موگادیشو کرده است.تهران پایتخت تجاری، سیاسی، اجتماعی و البته فرهنگی ایران، این سرزمین پرگهر، خیلی سریع از پشت شیشه تاکسی می گذرد. عجیب است روی دیوارهای این شهر گرافیک ماسیده است، از انواع و اقسام، همه جا پر است از پوستر کنکورپژوهان و موسسات دانش خردورزان و کتاب های آماج و قیقاج، البته چند روز پیش در مناطق شمالی شهر بیلبوردهایی دیدم با موضوع عطر بولغاری، Cwatch koming son، قوچی، پیوجیوت، هنگ تن و...؛ تنها مانده است Kokakola (البته غیرمشهدی) هم در این شهر بیلبورد داشته باشد.
پس در این شهر گرافیک وجود دارد، در همین حیص و بیص یک دفعه پشت چراغ قرمز یک دفترچه می اندازند داخل ماشین، دفترچه را ورق می زنم مالامال است از آگهی های ریز و درشتی با موضوع جراحی دماغ، دکتر گربه، سالن زیبایی مه پاره، آموزش گریم زیر نظر استاد بی بدیل سینما استاد غ...ف و خوردنی هایی مثل پیتزا ویتگنشتاین، کافه کامو، لازانیای وازارلی، بستنی روسو، لیموناد بکت و چی چی گانوف فلینی، تهران متمول اینگونه شهری است، بی ریخت، پرمدعا و البته در ظاهر فرهنگی؛ در همین احوالات به صبا رسیدم، سالن اول را با بریرانی آغاز می کنم، گرافیک ما روی شانه های آدم هایی ایستاده است که هنوز هم بعد از ۴ دهه پوسترهاشان جذاب و بدیع است.
بوی نا نمی دهد، رنگ های ایرانی بریرانی و آن عشق به ایرانیزه شدن و آن نوشته های ذوق مند هنوز که هنوز است بعد از این همه سال بوی تازگی می دهند. گرافیک بی تکلف بریرانی از آنجایی که روی پای خودش می ایستد به واقع جذبه عاشقانه ای که خودش مدعی آن است را متبادر می کند و چه خوب که سالن را برای صادق گرافیک ایران جدا بافته کرده اند، از آن سالن به بعد نمایشگاه آغاز می شود. درباره این بی ینال باید خیلی محتاطانه نوشت اولاً گرافیک ایران این بار بی سردارش برقرار شده است.
دوماً سطح بالای آثار ارائه شده نشان دهنده همتی است که متولیانش به تعمد خرج کرده اند و سوماً این که اگر این آغاز را جدی بگیریم و اینچنین به اعتبار بی ینال تهران بیفزاییم حتماً به سرانجامی می رسیم، بنابراین بی آنکه اغراق کنیم یا اجحاف باید نهمین دوسالانه را با نگاه دقیق تری ببینیم. تقریباً از خیلی ملل آدم هایی آمده اند تا کنار هم بایستند و قضاوت شوند و این فرصت خوبی است برای ارزیابی دقیق تر خودمان.
و شاید این اتفاق مهمترین حادثه ای است که در نهمین دوره به ثمر نشسته است. به نظرم حالا می توانیم درباره جایگاه گرافیک امروزمان حرف بزنیم، برویم وسط سالن های صبا بایستیم و بعد ادعا کنیم که «گرافیک ما صاحب جا و منزلت است». اینکه نوشتار فارسی میان این همه فونت لاتین به چشم می آید دلیل موجهی برای متمایز بودن نیست همچنان که خط چینی، ژاپنی و عبری و هندی هم همین ویژگی «تمایز» را دارد، اما این سبب نمی شود که تلاش های گرافیک ایرانی در تثبیت شخصیت نوشتار ایرانی را نبینیم.
فارغ از مساله مهم «خوانایی یا ناخوانایی» که این روزها نقل محافل گرافیک است یا بحث درباره تفاوت های تایپوگرافی با کالیگرافی و طراحی فونت و... که حتماً مسائل بنیادینی است که ذهن طراحان ایرانی را به خود مشغول کرده است. باید بپذیریم که گرافیک معاصر ما به کیفیت روایی خط و اهمیت القای مفهوم به وسیله خط در پوستر پی برده است؛ اینکه تا چه اندازه در این سیاق موفق است یا نه را باید کمی بعدتر با یک فاصله تاریخی دید و نقدش کرد.
من با همه شما موافقم. گرافیک امروز ما صاحب آبرو است، بر منکرش لعنت، اما وقتی منطق چینش عناصر در پوسترهای غیرایرانی (حاضر در همین بی ینال) را با منریسم گرافیک خودمان قیاس می کنیم آن وقت ادعای «فهم گرافیک ایرانی» کمی زود بهنگام به نظر می رسد،وقتی جایگاه تصویرسازی در پوستر اغیار را با فقدان تصویرسازی در پوستر خودمان کنار هم قرار می دهیم آن وقت جای خالی طراحی در آموزش گرافیک توی ذوق مان می خورد.
وقتی جایگاه رنگ در گرافیک اروپایی را می بینیم، وقتی نحوه استفاده از عکس را در گرافیک آنها می شناسیم، وقتی ترکیب بندی و عقلانیت حاکم بر گرافیک آنها را از نزدیک می بینیم، وقتی توان بالای چاپ و تکثیر این کشورهای امپریالیستی را با خودمان مقایسه می کنیم و هزار وقتی دیگر که هم من می دانم و هم شما؛ آن وقت است که فاصله ما و آنها را می بینیم و لمس اش می کنیم.
گرافیک آنها تجمل نیست، خودی است و از همه مهمتر از نهاد گرافیستش می آید و برای همین رابطه برقرار می کند، در چنین اوضاعی است که نظر قطعی دادن درباره گرافیک امروز دشوار می شود. در اولین نگاه این موضوع که همه اتفاقات خلق گرافیک ایرانی در صفحات LCD و Flatron می افتد در حالی که گرافیک آنها در استودیوها و حتی روی میز کار به وجود می آید (و البته در نهایت روی CD یا DVD خروجی می شود) گرافیک ما را لو می دهد.
برای همین پوستر آنها با همه مختصات روایی اش یا حتی غریبگی اش با ما، سرزنده است. ما را با خودش می برد، اگر نرم افزارهای چلیپا، کلک، میرعماد و... را از گرافیک مان بگیریم جای قلم نی و دوات و قیچی و کاتر و راپید و رنگ و ماژیک و... کجاست. میز گرافیست ما کو؟ تعامل احصایی و ممیز جای خودش را به تعامل گرافیست پرمدعا و نرم افزار خنگ داده است.
از صبا بیرون می آیم دنبال سوپرمارکت یا همان بقالی های سابق می گردم تا آب خنک بخرم. چشمم به خیابان افتاد، گرافیک ایرانی حتی اگر قائل به اعتبارش باشیم روی دیوارهای همان شهری که اول مقدمه نوشتم کجاست؟ چرا جز موارد معدودی مثل طراحی جلد کتاب مابقی گرافیک ما بنجلی است؟ قبول، روی جلد کتاب ها زیباست، پوستر نمایشگاه های هنری بدیع است، قبول. نشریات امروزمان، صفحه بندی ها، لوگوهای شرکت های صاحب نام چشم نواز است باز هم قبول، اما چرا گرافیک ما سراغ پوستر تجاری نمی رود؟
چرا وقتی پایمان را از بی ینال بیرون می گذاریم باید هزار پوسترواره بی ریخت جلوی چشممان بیاید، چرا روی اتوبوس ها و بیلبوردها همین اتفاقات سالن های صبا نمی افتد، چرا تابلوهای سردر فروشگاه ها و مغازه ها اینقدر ... اند.
همه چیز را گردن سفارش دهنده پولدار (و به گفته گرافیست ها) الزاماً بی سواد نیندازیم، واقعاً برای فهم عمومی گرافیک چه کرده ایم. وقتی مردم تلویزیون را روشن می کنند چه گرافیکی می بینند، شعر من گلم تو سوسنی برای تبلیغ شامپو یا شعارهای تبلیغاتی با موسیقی روحوضی و شعر پیزوری برای تبلیغ فلان تگرگ نمکی چه اتفاقی برای چشم و گوش مخاطب عام به وجود می آورد.
واقعیت این است که هر جا تولید و رقابت و اقتصاد وجود دارد حتماً گرافیکی مطابق با سلیقه عمومی تولید می شود برای مثال وقتی در سینمای ما رقابت تجاری وجود ندارد پس منطقاً گرافیک پوستر سینمایی هم شکل نمی گیرد، بنابراین هزار میزگرد درباره این جنس پوستر هم آب در هاون کوفتن می شود.
نکته دیگری که در این بی ینال به چشم می آید این است که حتی گرافیست های غیرایرانی هم مزه دهان ما را می دانند، بنابراین همه از احوالات فرهنگی و دغدغه های انسانی حرف می زنند، همگان فهمیده اند که ایران مرکز گرافیک ضدتجاری است، برای همین در میانه این همه پوستر جای پوسترهای سفارشی تقریباً خالی است (حتی نمونه فرنگی اش). من نمی دانم که آیا گرافیک بی سفارش دهنده وجود دارد یا نه؟
اما این پوسترهایی که از ایرانی ها می بینم اکثراً برایم آشناست. آنها را بارها و بارها سردر گالری ها دیده ام و داخل مجلات چاپ شده اند، و چندین بار به شکل گرافیک نمایشگاهی در نگارخانه ای آویزان شده اند. حالا می پرسم که سفارش دهنده کجای این گرافیک ایستاده است؟ آیا آدمی که در سال سه پوستر آن هم برای نمایشگاه خودش یا کانسپت پسرعموی صاحب ذوق اش ساخته یا دلبخواه و از سر تفنن رفیق اش را با پوستری شلنگ تخته ای و شاید زیبا ذوق زده می کند را گرافیست می خوانند و آیا آدمی که در سال صدها کار سفارشی می کند و سطح سلیقه تولیدکننده گل و کارخانه تولید لوبیا پخته و چیپس بهمان را تغییر می دهد (و حتماً فرصت شرکت در مهمانی های انجمن را ندارد) گرافیست نیست؟
البته چندی پیش یک گرافیک زیبا برای تبلیغ تنقلات دیدم که البته گرافیست صاحب نامی داشت اما همین استاد شریف از ترس جماعت فرهنگ گرافیک احتمالاً جرات ارائه آن اثر را در بی ینال و محافل پیدا نمی کند. علتش را باید از جو فرهنگی گرافیک امروز پرسید. آنها دلیلش را خوب می دانند، اینها سوالاتی است که در همان بقالی (ببخشید سوپرمارکت) از ذهنم گذشت.
با این حال خالی از مروت است که از چاپ همزمان کتاب بی ینال ننویسم و از نظم و برنامه ریزی دقیق مجریان آن حرف نزنم.دبیرخانه بی ینال نشان داد که نظم گذشته را می شود دوباره تکرار کرد.بی ینال نهم از موفق ترین نمایشگاه های چند سال اخیر در عرصه هنرهای تجسمی بوده است.
بنابراین این نظم و هماهنگی باعث می شود که سراغ لیست اسامی برگزیدگان بی ینال نروم، چون هر جنس داوری حتماً معترضانی دارد اما مساله گرافیک امروز ایران مهم تر از هر آدم، جایزه یا گروه خاصی است. بارها و بارها همگان نوشته ایم که گرافیک ایران باید همه را نشانه برود، باید این ماهیت نخبه گرایانه اش را بدرد، این خرقه عارفانه را از تن بیرون کند، بیاید با مردمش حرف بزند، در و دیوار و شهر را از این بدگلی نجات بدهد و خلاصه از این اقلیت سالاری کذایی دست بردارد، برود سراغ همان راننده تاکسی، آهنگر، زن خانه دار و نجار.
شهروز نظری
منبع : روزنامه شرق