شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فاطمه معتمد‌آریا“: فربگی نبوغ خودآگاهنه در دیالکتیکِ حضورِ غایب


فاطمه معتمد‌آریا“: فربگی نبوغ خودآگاهنه در دیالکتیکِ حضورِ غایب
”فاطمه معتمدآریا“ در سینمای ایران یک اتفاق نادر است که دایره فهم ما را نسبت به پدیدارشناسی روح ایرانی به‌طور فزاینده فربه می‌سازد. او را باید معرف دیالکتیک مرموز حضور غایب دانست. در همان حال که به جشنواره‌ها و مراسم‌های مختلف فرا خوانده می‌شود و به روی صحنه می‌رود و بی‌پرده خود را آشکار می‌کند و بسیاری در موردش می‌نویسند و تحلیل می‌کنند، ناخواسته خود را در سکوتی اسرارآمیز می‌یابد که در آن، در پس هیاهوها، خود او به‌عنوان انسان بماهو انسان با فردیت یکه‌اش دیده نمی‌شود، در حالی‌که احترام‌اش را به‌جا می‌آورند، نمی‌گذارند تفاوت‌هایش را به تماشا بگذارد و اجازه نمی‌یابد در حدی‌که می‌تواند واقعیت وجودی خود را متبلور سازد و فرصتی نمی‌یابد تا از مرزهای مشخص عبور کند، در یک قدمی نبوغ بازیگری‌اش، بدون آن‌که اراد‌ه‌ای مشخص در پس آن باشد، نادیده گرفته می‌شود ولی در همین نادیده گرفته شدن هم ذات سرشار از تناقض زن ایرانی را یک‌جا واتاب می‌دهد.سخن گفتن دربارهٔ این بازیگر سخن گفتن دربارهٔ این ذات است که تناقص‌های حی و حاضر جامعهٔ ایرانی را سرپا و زنده نگه می‌دارد. از طریق این گفتار بازشناسانه، می‌توان نقشه ذهنی ایرانیان را ترسیم و به خودآگاهی لازم دست یافت و دانست که زن ایرانی تا مدت‌ها محکوم به آن است که حضور غایب را تجربه کند و با حوصله و سخت‌کوشی و در جدال درونی و بیرونی ذره‌ذره آن‌را پس بزند. ”معتمدآریا“ با مهارت و در آمیزه‌ای از شهود آگاهانه و حتی ناآگاهانه این جدال را تجسم می‌بخشد، جدالی‌که در آن ما با رفتارهای انفعالی و فاعلانه یکجا برخورد می‌کنیم. زنی که در پس این جدال قرار دارد می‌داند می‌تواند جهان را تغییر دهد و چون برآن می‌شود در جادهٔ این تغییر گام بردارد، با راه‌بندهائی از باورهای درونی و بیرونی برخورد می‌کند، فرسوده می‌شود، ولی از پا نمی‌افتد و به ناچار مرتب تغییر جهت می‌دهد و چون آونگی پرشتاب به دو سر حد مهربانی و پرخاشگری، تأیید و انکار، زیبائی زشت‌نما و زشتی زیبائی‌ها و... راه می‌کشد و به این دلیل همچون قطب مخالف خود یعنی مردان فاقد شخصیت یکپارچه می‌گردد و هویتی چهل‌تکه را به تماشا می‌گذارد. از یک‌سو تجدد او را به مرزهای خودباوری فرا می‌خواند و از سوی دیگر سنت‌های دیرپا و جان‌سخت قاطعانه او را بر آن می‌دارد به گذشته از دست‌رفته وفادار بماند. همان‌گونه باشد که همیشه بوده است و از وی نگهبانی برای خویش می‌سازد و دشوارترین مرحلهٔ فاعلیت، غلبه رنج‌آور بر این نگهبان درونی است.بسیاری از شخصیت‌هائی که او به آنها جان و خون داده است، این تناقض را به‌صورت کامل باز می‌شناساند. در چهرهٔ او آمیزه‌ای از دفع و جذب را توامان می‌یابیم. مهربانی مادرانه از یک‌سو و شیطنت پرهیاهو از سوی دیگر متبلور می‌شوند. این تناقض همان تناقضی است که از لبخند مونالیزا یک اثر تاریخی می‌سازد و در وجود معتمدآریا برخورد بی‌نقاب با خود را فراهم می‌سازد. همان‌گونه هستی جامعه را هویدا می‌کند که واژهٔ ”زن‌ذلیل“ آن را آشکار و در معرض انکشاف قرار می‌دهد. در این مفهوم تناقض‌های یاد شده به تمامی قابل شناخت است، یعنی همگان به فاعلیت نورس زن اقرار می‌کنند ولی در پس این اقرار آن را برنمی‌تابند و علیه آن موضع استهزاآمیز می‌گیرند و از همین لحظه است که دیالتیک حضور غایب به صحنه می‌آید و سرنوشت همهٔ زنان، از جمله به‌صورت شاخص این بازیگر را، اسیر چنگال خود می‌سازد.”معتمدآریا“ به این حضور غایب واقف است، با آن کنار می‌آید، بدون آن‌که راه به سازش بکشد. در سخنانش و جنس‌بازی‌هایش این خودآگاهی به تمامی حضور دارد. همین خود‌آگاهی او را تجسم‌بخش زن زجردیده‌ای می‌سازد که می‌داند هر چه بر این زجر آگاهی بیشتری بیابد، آن را فربه‌تر خواهد ساخت. ولی همین فربگی است که مفری در جهان بی‌مفری می‌گشاید.رنج به آدمی فروتنی می‌بخشد و صاحب این قلم همیشه ستایشگر فروتنی بی‌شائبهٔ معتمدآریا بوده است و از سوی دیگر در تناقضی آشکار این فروتنی هر از گاهی بر خود غلبه می‌کند و از این بازیگر زن چهرهٔ معترض می‌سازد. گفته‌های او در جشن دنیای تصویر و واژه‌هائی که برای این اعتراض برمی‌گزیند، معرف در هم‌آمیزی این فروتنی و اعتراض است. باید قدردان حضور او در سینما بود و به این حقیقت اعتراف کرد که بدون این حضور غایب، شناخت ما از خویش ناتمام و ابتر می‌ماند. باید بکوشیم این حضور را تا آنجا که می‌توانیم مضاعف ساخته و آن را از غیبت اسرار‌آمیز پالوده سازیم. این تلاش افسانه‌ای است که تنها در تلاش مداوم و توسط چند نسل به پاسخ درخور دست می‌یابد.
منبع : مجله دنیای تصویر


همچنین مشاهده کنید