جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


حرف هایی از جنس سینما


حرف هایی از جنس سینما
● گفت وگو با حسن فتحی كارگردان ازدواج به سبك ایرانی
قرار گفت وگو را در یك لنج به ظاهر سنتی می گذاریم. كافی شاپی با دكور مدرن در قلب یك مجتمع تجاری. دورمان نه دریا است و نه جاشوهایی كه پارو بزنند. تا چشم كار می كند بوتیك و لباس و دختر، پسرهایی كه درون این لنج، هات شاكلت موز و كاپوچینو می خورند. محور گفت وگو تقابل سنت و مدرنیته است، محدودیت ها و امكاناتی كه هر یك بر دیگری می تواند داشته باشد. حین گفت وگو حسن فتحی چند بار به دستگاه ضبط دیجیتالی من اشاره می كند كه مثلاً این امكانات مدرن چقدر كار و ارتباط ما را راحت تر كرده، فارغ از اینكه چند روز بعد از این مصاحبه به همراه چند گفت وگوی دیگر كه آنها را از روی این دستگاه لعنتی پیاده نكرده بودم، بی هیچ دلیل منطقی پاك شد.از فتحی به دلیل اینكه در تنظیم مجدد این گفت وگو كمكم كرد ممنونم، گو اینكه دیگر آن حس «برداشت اول» را نداشت.
▪چطور شد پس از سال ها فعالیت در عرصه تلویزیون بالاخره تصمیم گرفتید وارد سینما شوید؟
از سال های جوانی آرزو داشتم كار سینمایی انجام دهم. اما اینكه چرا دیر این اتفاق افتاد برمی گردد به بازی های تقدیر و موقعیت هایی كه برایم پیش آمد. من كارم را با تئاتر شروع كردم و به توازی تحصیل در رشته روانشناسی در حوزه بازیگری و كارگردانی تئاتر فعالیت می كردم. سال ها كار نمایش انجام دادم و اوایل دهه ۷۰ بود كه به تلویزیون رفتم كه با چند تله تئاتر همراه شد مانند معمای یك قتل، سوء تفاهم و... نهایتاً بعد از چند سال ورود من به دنیای سریال سازی بود كه ۱۶-۱۵ سال عمر را پر كرد. زمانی كه به جد تصمیم گرفتم وارد سینما شوم نسخه اولیه «شب دهم» را نوشتم. اولین نسخه «شب دهم» را كه نوشتم مصادف شد با تغییر و تحول در حوزه هنری كه قصدم این بود با آنها این فیلم را بسازم.
▪پس چطور تبدیل به سریال شد؟
نیت اول من ساخت فیلم سینمایی بود و قرار نبود كه سریال «شب دهم» را بسازم. با اتفاقاتی كه افتاد و مدت زمانی كه فعالیت های سینمایی در حوزه تعطیل شده بود این فیلمنامه در دست من بود تا اینكه تهیه كننده «ملاصدرا» وقتی در جریان نوشته شدن این فیلمنامه قرار گرفت پیشنهاد كرد كه این متن را با تلویزیون مطرح كنیم.
▪چرا فیلمنامه را به تهیه كننده دیگری پیشنهاد نكردید؟
احساسم این بود كه فیلمنامه ای نیست كه بخش خصوصی بخواهد روی آن سرمایه گذاری كند و بهتر است كه از طرف یك نهاد سینمایی حمایت شود. این احساسی بود كه آن موقع داشتم. با توجه به اینكه كار برخوردار از یك تم مذهبی بود فكر كردم جریان رایج سینما خیلی تمایل ندارد كه فیلم را تولید كند. بنابراین تنها جایی كه مناسب دیدم حوزه بود. وقتی هم با شبكه یك مطرح كردیم باز هم به عنوان یك كار سینمایی صحبت شد. آنها استقبال كردند و گفتند كه ظرفیت این را دارد كه به یك كار ۱۲-۱۰ قسمتی تبدیل شود و با توجه به ایامی كه در پیش رو بود یعنی تقارن محرم و نوروز برنامه ریزی شد كه ساخته شود. به هر حال «شب دهم» نقطه عزیمت من برای ورود به سینما بود. گو اینكه اتفاق دیگری برای آن افتاد.
▪موفقیت «شب دهم» باعث شد كه سریال سازی را با قوت بیشتری ادامه دهید؟
بعد از شب دهم به رغم پیشنهادهای بسیاری كه برای ساخت سریال داشتم باز هم فیلمنامه دیگری برای كار در سینما نوشتم. مدت ها روی آن كار كردم و مقدمات ساخت این فیلم در شبكه یك نیز فراهم شد. اما در آخرین لحظه دچار تردید و دودلی شدم، احساسم این بود كه رضایت كافی از فیلمنامه ای كه نوشتم ندارم. نویسنده ها این را خوب درك می كنند كه وقتی خودت حس خوبی درباره كامل بودن اثر نداشته باشی اگر همه دنیا بگویند بساز، باز هم رغبتی به ساختنش پیدا نمی كنی. بعد از آن هم فیلمنامه ای به نام «ویترین» كه متعلق به دوستی بود قرار شد در حوزه بسازیم. قراردادها هم بسته شد و بعد از چند ماه فیلمنامه كامل شد. اما خیلی نظر من را جلب نكرد و اشكالاتی دیدم و قرارهایی با نویسنده گذاشتیم كه مجدد روی متن كار شود اما چون ایشان مشغله های دیگری داشت عملاً این كار معوق ماند. بعد مشغول نوشتن فیلمنامه تلویزیونی به نام (مدار صفر درجه) شدم كه در حال حاضر مشغول ساخت آن هستم. در چنین حال و هوایی بود كه طرح اولیه «ازدواج به سبك ایرانی» از طرف علی معلم برای ساخت به من پیشنهاد شد.
▪چطور تهیه كننده شما را برای ساخت فیلم در نظر گرفت؟
با علی معلم رفاقت ۱۶-۱۵ساله دارم. در تلویزیون با هم آشنا شدیم، سال هایی كه من تله تئاتر می ساختم و او «جنگ هنر» را. بعدها در چند شماره اول دنیای تصویر مسئولیت بخش تئاتر مجله را برعهده داشتم. به هر حال با كارهای من آشنا بود و طرحی به ذهنش رسیده بود كه فكر می كرد به تعلقات خاطر من در مورد ایران و آداب و رسوم و فرهنگ نزدیك است. بنابراین خیلی آگاهانه و سنجیده این پیشنهاد شد. البته طرح با چیزی كه روی پرده وجود دارد بسیار متفاوت بود. اما در خود طرح یك هسته اولیه بود كه احساس كردم اگر گسترش پیدا كند و تبدیل به ظرف دراماتیك شود می تواند با مظروف های فكر من هم سازگار باشد.
چگونه فیلمنامه كامل شد و نقش شما در شكل گیری آن چه بود؟ آیا با فیلمنامه نویس در ارتباط بودید؟
قرار شد فیلمنامه را مینو فرشچی بنویسد و من مشاوره متصل و مرتب با ایشان داشته باشم. خوشبختانه در همان برخوردهای اول همدیگر را جذب كردیم و توانستیم همكاری خوبی داشته باشیم. فیلمنامه پنج بار بازنویسی شد. از طرفی من بسیار وسواس داشتم و از طرف دیگر مینو فرشچی بسیار انگیزه داشت چه بسا اگر نویسنده دیگری جای ایشان بود در مراحل اولیه دیگر به همكاری ادامه نمی داد. ایشان با حوصله هر بار می نوشت و من نقطه نظراتم را می گفتم. در بعضی جلسات تهیه كننده هم حضور داشت و در نهایت اردیبهشت ۸۳ فیلمبرداری شروع شد و من رسماً كنار دوربین سینمایی ایستادم و اولین فیلم سینمایی ام را كلید زدم.
▪این حس ساختن فیلم اول در شما وجود داشت یا فكر می كردید فقط دوربین برای شما عوض شده؟ در كل چه تفاوت هایی بین سینما و تلویزیون قائل هستید؟
موارد مشتركی در تلویزیون و سینما وجود دارد كه قبلاً تجربه كرده بودم و چیز تازه ای نبود. اما از یك جهاتی تازگی داشت اینكه من در تلویزیون با دوربین ویدئو كار می كنم و اینجا دوربینی بود كه با نگاتیو ثبت می شد. در تلویزیون شما با یك روانشناسی فردی سر و كار دارید، مخاطبین گسترده و پراكنده اما در سینما با یك روانشناسی جمعی سر و كار دارید. در تلویزیون با كادر كوچك مواجه می شوید اما در سینما با یك پرده بزرگ رسوا كننده و افشاگر سر و كار دارید كه هر ضعف و دروغی را برملا می كند و هر نكته ضعیف و ظریفی كه ممكن است در كادر تلویزیون دیده نشود و به چشم نیاید را نشان می دهد و رسوا می كند. بنابراین باید كمربندم را سفت می بستم و قدم هایم را محكم تر برمی داشتم.
▪این فیلم را در ادامه مسیر قبلی خود می دانید یا شروعی دیگر؟
به لحاظ معنا و مفهوم در امتداد كارهای قبلی ام است اما تفاوت در تكنیك كار بود. چون وارد اقلیم جدیدی شده بودم، سینما زیباشناسی و روانشناسی ویژه خودش را دارد. شیوه بازی گرفتن از بازیگران تفاوت های ظریفی با تلویزیون دارد. كادربندی خودش را می طلبد و نوع دكوپاژ براساس یك پرده بزرگ است. من طبیعتاً از پیش تمرین هایی را شروع كرده بودم، دو تله فیلم كه برایم تمرین سینما بود. «یك روز معمولی» كه بی نهایت این فیلم را دوست دارم و از مهجور ماندنش متاسفم.
▪گویا قرار بود در جشنواره فجر نشان داده شود؟
بله، قرار بود در جشنواره فیلم فجر نشان داده شود. اما در بخش انتخاب و هیات انتخاب دوستی بود كه معتقد بود من فقط كار تلویزیونی می توانم انجام دهم و می گفت همان تلویزیون بمان. این استدلال خیلی مثمرثمر بود كه فیلم به جشنواره نرود. بازی روزگار غریب است كه همین امروز آن دوست، تهیه كننده یكی از فیلم هایی است كه همزمان با فیلم من اكران شده است و باز جالب تر اینكه چند شب پیش همان دوست به دیدن فیلم من آمد و پس از اتمام فیلم مرا در آغوش كشید و گفت: آقا ببخشید من حرف قبلی خودم را پس می گیرم! در فیلم علاقه شما به تئاتر و استفاده از مولفه های نمایش سنتی (كه البته در تلویزیون هم داشتید) به چشم می خورد.
▪با توجه به تجارب گذشته چقدر آگاهانه سعی در پرداخت چنین فرمی در آثارتان دارید؟
بخش زیادی از آن ناخودآگاه است. ناخودآگاه به این معنی كه سعی نمی كنم تئاتر را وارد سینما كنم و به شكل خیلی طبیعی داخل كار می آید. به عنوان مثال آغاز و پایان «ازدواج به سبك ایرانی» كاملاً تحت تاثیر نمایش سنتی ایران است. نمایش سنتی مثل روحوضی، تعزیه و خیمه شب بازی همیشه یك مقدمه دارد كه در این مقدمه همسراها می آیند كنار هم می ایستند و یك ترانه را می خوانند و بعد نمایش را شروع می كنند. ترانه هم نسبتی با نمایشی كه می خواهد شروع شود دارد. در موخره هم كه قصه پایان می گیرد همه دوباره جمع می شوند و یك همسرایی می كنند كه در واقع حسن ختامی است بر نمایش كه جزء ساختاری نمایش سنتی ما است.
بسیار خوب چطور تصمیم می گیرید كه ساختار نمایش سنتی را وارد قصه كنید. این تصمیم كه باید آگاهانه باشد.باید بگویم كه این علایق از كودكی با من بوده زمانی كه مادربزرگ مرحومم دست مرا می گرفت و به تعزیه می برد یادم است هنگام كودكی و نوجوانی در آیین های عاشورایی حتی از من به عنوان جنازه حضرت قاسم استفاده می كردند و در تابوت می خواباندند و در كوچه ها آیین همسرایی در حول این واقعه اجرا می شد. اولین فعالیت های نمایش را در مدرسه انجام می دادم. خانواده ام به دلیل وضع سنتی كه داشتند با سینما رفتن من مخالف بودند و من خیلی از فیلم ها را نمی دیدم. وقتی در جمع بچه ها قرار می گرفتم مدت ها از فیلمی كه هیچ گاه ندیده بودم تعریف می كردم. بعدها هم كه كار تئاتر كردم چون شیفتگی هنوز در من نسبت به تئاتر سنتی و خرده نمایش های مناطق مختلف ایران وجود داشت مثل میر نوروزی، كوسه برنشین و... اینها طبیعتاً بعد از مدتی پیگیری و تفكر و علاقه بخشی از ناخودآگاه شما می شود. بدون اینكه شما تعهدی داشته باشی و حسابگرانه عمل كنی. اگر هم در تلویزیون موفقیتی داشتم همین تجارب تئاتری بوده و به همین خاطر است كه همواره تئاتر برایم محترم است و آرزومند این هستم دوباره كار تئاتر كنم.
▪یعنی بعد از این تجربه ها كه انجام دادید می شود گفت تئاتر در اولویت كاری شما است؟
تئاتر را مادر هنری خودم می دانم و همان حرمتی را برایش قائلم كه یك فرزند برای مادرش باید داشته باشد. وقتی كه از تلویزیون به سینما آمدم تردیدی ندارم كه تجاربی كه در تلویزیون كسب كردم قطعاً در ساخت این اثر سینمایی بسیار به من كمك می كند. به هر حال سینما، نه تئاتر است و نه تلویزیون. یك مدیوم مستقل و قائم به ذات است و من برای اینكه الفبای این اقلیم را بشناسم احتیاج به چند تمرین داشتم.
▪چه روندی را در ذهن خود ترسیم كرده بودید؟ این تمرینی كه قرار بود انجام دهید چه بود؟
آگاهانه مشق سینما كردم. در تلویزیون «نسخه خطی» را ساختم كه اثری در ژانر كمدی بود. آن موقع اصلاً خبر نداشتم كه اولین فیلم من یك كار كمدی خواهد بود. اما تردیدی ندارم كه ساخت آن تله فیلم در پرداخت به ابعاد كمدی و طنزآمیز «ازدواج به سبك ایرانی» بسیار كمكم كرد. نوع كادر، میزانسن، ضرباهنگ و مونتاژ را همه براساس ملاحظات سینمایی انجام دادم. این دو كار باعث شد كه وقتی به این حوزه آمدم دست و پایم را گم نكنم و نترسم و بعد از چند روزی كه از كار گذشت حس كردم به كار مسلط شدم و فهمیدم كه چگونه باید راه رفت. این نقل قول زیبای شریعتی است كه؛ بین راه را اشتباه رفتن و اشتباه راه رفتن تفاوت است و من نهایتاً سعی كردم كه راه را اشتباه نروم. شاید در راه درست اشتباهی هم بكنیم ولی سعی كردم راه را اشتباه نروم.
▪پس به این بپردازیم كه این چگونه گفتن را چطور انتخاب می كنید. یعنی چطور مطمئن می شوید كه برای گفتن این حرف باید از زبان سینما استفاده كنید؟
نیچه جمله ای دارد؛ آن كس كه چرایی دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت. چرا را داشتم و تردید ندارم كه وقتی آمدم در سینما می دانستم كه چه می خواهم بگویم. من هم مانند بقیه آدم ها دغدغه و تجربیات زیسته ای دارم كه فكر می كنم بد نیست برای دیگران بگویم. حرف هایی كه فكر كردم به زبان سینما می توانم بزنم. واقعیت این است كه حتی اگر این فیلم موفق ترین فیلم سال شود این طور نیست كه بخواهم تلویزیون و تئاتر را برای همیشه كنار بگذارم و فقط در سینما كار كنم.همه چیز بستگی به قصه ای دارد كه به ذهن می آید. قصه نیز، ظرف بیانی خود را معلوم می كند؛ گاه تئاتر، گاه تلویزیون و گاه سینما. در قدم بعدی كدام یك پیش آید، نمی دانم.
مثلاً در این فیلم كه ظرف بیانی كمدی داشت چطور دغدغه های فكری خود را وارد كردید؟ به طوری كه تعادلی بین این دغدغه ها و موضوع طنزی كه قرار است تماشاگر را هم بخنداند ایجاد شود، به نوعی راه رفتن لبه تیغ است.
وقتی پذیرفتم كه این فیلم را بسازم دو چالش بسیار جدی با خودم داشتم. چالش اول این بود كه چگونه فیلمی بسازم كه بعد از ساخت احساس كنم كه نسبت به خودم در این فیلم وفادار بودم و چیزی به جز باورهای خودم نساختم. چالش دوم این بود كه به عنوان یك كارگردان تلویزیونی وارد سینما می شوم و مهم بود فیلمی بسازم كه مخاطب زیاد و فروش خوبی داشته باشد تا در اولین قدم حضورم در سینما بتوانم به اهالی سینما و مخاطبان اثبات كنم كه توانایی ساخت یك فیلم پرمخاطب و پرفروش را دارم كه از نظر صنعت سینما این قضیه در سرنوشت و آینده كاری یك كارگردان بسیار حائز اهمیت است. تعامل میان این دو چالش طاقت فرساترین چالش من در ساخت فیلم بود. كاری كه بر عهده گرفته بودم لبه تیغ بود. یعنی یك لحظه بی دقتی و غفلت باعث می شد كه به یك اثر بسیار مبتذل و معمولی كه فقط هدفش فروش بالا است سقوط كند. بعضی از دوستان مطبوعاتی خیلی شتاب زده این نتیجه را گرفتند. به اعتقاد خودم به شكل نسبتاً موفقی از این چالش سر سلامت بیرون آوردم. فیلمی ساختم كه تا حدودی دغدغه های ذهنی سایر آثارم در آن منعكس شده و از حیث موفقیت گیشه هم به هر حال فیلم در خور توجهی بوده است.
دیدگاهتان نسبت به بحث تقابل سنت و مدرنیته چگونه است. موضوعی كه اساس قصه فیلم هم حول آن می گردد.
تقابل و تعامل سنت و مدرنیته مسئله ای است كه ۸۰ _ ۷۰ سال است گرفتارش هستیم. در برخورد با دعوای سنت و تجدد چند گروه فكری داریم؛ یك گروه اساساً معتقد هستند كه به شیوه رجال عهد صفویه باید با قضیه برخورد كرد. رجال عهده صفویه آنچنان كه در تاریخ آمد از موضع بالا و متكبرانه و پرنفرت با این موضوع برخورد می كردند. اینكه به شكل متعصبانه ای از سنت دفاع و به شكل غیرواقع گرایانه ای به مدرنیته حمله شود. یك گروه دومی هستند كه خواسته و ناخواسته به شیوه رجل عصر قاجار با این مسئله برخورد می كنند. اینكه باید مدرنیته را تمام و كمال و بدون هیچ انتقادی پذیرفت و تمام مظاهر سنت را كنار گذاشت، كه این هم یك نگاه متعصبانه است. یك نگاه سومی هم وجود دارد كه معتقد است در مواجهه با هر دو جریان باید یك نگاه انتقادی و عقلانی داشت. یك نگاه مبتنی بر خرد جمعی. من به شخصه در زمره گروه سوم هستم. معتقدم كه با یك نگاه منتقدانه نسبت به مباحث فكری، فرهنگی گذشته و هم نسبت به مدرنیته می توانیم به ادراكی مبتنی بر تعامل بین عناصر مثبت و پویای سنت و تاریخ گذشته و عناصر علمی و عمیق مفید مدرنیته رسید.
آیا همان طور كه در فیلم گفته می شود این دو را نیمه گمشده و به نوعی تكمیل كننده هم می دانید؟
بله، اعتقادم این است كه یگانه راه خاتمه دادن به بحران فرهنگی، اجتماعی كه در جامعه ما وجود دارد تعامل سنت و مدرنیته است. پیدا كردن راه حل های خردمندانه ای كه ما را به همزیستی میان آنها هدایت كند. باید دستاوردهای سنت و مدرنیته را بازخوانی كرد. من سعی كردم در آثارم این بازخوانی را داشته باشم. در «ازدواج به سبك ایرانی» هم سعی كردم یك بازخوانی از این كهن الگوها داشته باشم.
▪بازیگر خارجی فیلم چطور انتخاب شد؟ آیا تجربه بازیگری داشت؟
ایشان نابازیگر بود. به كمك یكی از دوستان ایشان را در یك موسسه تدریس زبان انگلیسی پیدا كردم. چند سالی بود كه به ایران آمده بود و همسر ایرانی داشت. اما مطلقاً تجربه بازیگری نداشت و چیزی كه ما را امیدوار كرد علاقه ای بود كه به بازیگری نشان می داد. ابتدا عكس هایی از او گرفته شد و به نظر ریسك بزرگی می آمد. حدود یك ماه از ایشان صرف نظر كردیم و صحبت شد یكی از بازیگران جوان سینمای ایران را انتخاب كنیم. این پیشنهاد را نپذیرفتم، استدلال كردم اگر چنین بازیگری بیاوریم تماشاگر دائم یاد نقش های قبلی او می افتد و ضریب باورپذیری مخاطب را به عنوان یك آمریكایی به شدت پائین می آورد. تهیه كننده هم خوشبختانه پذیرفت. باز به این فرد مراجعه كردیم اما این نگرانی و ریسك هنوز هم وجود داشت، اما به دلیل انگیزه بالایی كه داشت در اولین تجربه بازیگری در حد معقولی موفق شد.
اما این وسواسی كه اشاره كردید در مورد نقش حاج نصرت (محمدرضا شریفی نیا) دیده نمی شود. نقشی كه شبیه آن را در فیلم «دنیا» و «مربای شیرین» كه اتفاقاً همزمان با این فیلم اكران است بازی كرده...
جالب است بگویم كه ایشان آخرین انتخاب ما برای ایفای این نقش بود. ما چند كاندید داشتیم كه نشد و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم. به هر حال مقصر من نبودم كه نقش شریفی نیا شبیه به فیلم های قبلی او شده است. این نگرانی و دغدغه را هم داشتیم كه این اتفاق نیفتد. در فیلمنامه و اجرا هم سعی كردیم از این شباهت فاصله بگیرد و شریفی نیا هم صمیمانه تمام تلاشش را كرد.
جا دارد یادی هم از مرحوم «كاظم شهبازی» فیلمبردار فیلم شود كه متاسفانه نتوانست فیلم های اخیری كه در آن كار كرده را ببیند.
این فیلم چهارمین تجربه مشترك من با مرحوم شهبازی بود. فیلمبردار جوانی كه آینده درخشانی در پیش رو داشت. در این فیلم بسیار با انگیزه و دلسوزانه همكاری كرد. شهبازی فقط فیلمبردار من نبود، یك دوست و همكار بسیار صمیمی و خوش نیت بود كه از هر كمكی مضایقه نمی كرد. سهم معنوی خودم از این فیلم را خالصانه به روح بزرگوار او تقدیم می كنم. البته جا دارد از تمام عوامل پشت صحنه كه زحمات بسیاری كشیدند تشكر كنم و همین طور از همراهی ها و همدلی های نویسنده و محقق سینمای ما «رضا درستكار» كه از زمان آغاز تا پایان فیلم در مقام مشاوری فهیم و دلسوز به ساخت هرچه بهتر این فیلم كمك كرد.
▪در انتها بگوئید چه چشم انداز و نقطه ایده آلی را در سینما برای خود در نظر گرفته اید؟
توضیحاتی كه تا به حال داشته ام اینگونه بوده كه در بعضی از آثارم توانستم در مخاطب احساس تاثر و گریه ای ایجاد كنم، مثلاً «شب دهم». در بعضی دیگر توانستم مخاطب را به خنده وادارم مثلاً «ازدواج به سبك ایرانی» اما آرزوی خودم این است كه به درجه ای از رشد و تكامل در فیلمسازی برسم كه بتوانم موفق به خلق موقعیت هایی شوم كه تماشاگر در آن موقعیت ها دچار كشمكش شود كه گریه كند یا بخندد. این نقطه ایده آلی است كه در آینده برای خودم پیش بینی كردم. نیل به خلق موقعیت هایی كه تماشاگر دچار تردید شود كه بخندد یا گریه كند. این احساس من از ادراكی است كه از تاریخ كشورم دارم.
اگر در یك نسبت احساسی و عاطفی به تاریخ قرار بگیرید چنین احساسی دست می دهد.
مجموعه وقایعی در نیاكان و اجداد ما می بینید كه نمی دانید بر این وقایع به عنوان مصائب بگریید یا باید به عنوان یكسری امور بسیار مضحك و خنده دار بخندید. گاه حتی در امور روزمره و مسائل اجتماعی هم شاهد این وضعیت هستیم. امیدوارم در كارهای آینده به خلق چنین موقعیت هایی نائل شوم.
خسرو خسروپرویز
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید