جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سبزِ سبز مثل انار


سبزِ سبز مثل انار
● یادداشتی بر نمایشگاه گروهی نقاشی در گالری آتبین
شهروز نظری
آن سال ها میدان انقلاب، ولی عصر و حداكثر خیابان های شمالی مطهری قلب فرهنگی تهران بود و همه دور و بر موزه هنرهای معاصر می پلكیدند و ته دلشان می خواست گالری سیحون كار نمایش بدهد، آن هنگام پارك وی اینقدر وسط شهر نبود و خیلی ها حاضر نبودند برای دیدن نمایشگاه نقاشی خودشان را به شمالی ترین نقطه تهران برسانند. برای آنها پل پارك وی دروازه شهرستان شمیران محسوب می شد و تاسیس یك گالری در آنجا تقریباً شكست پیش از آغاز بود. شنیدن این احوالات و دیدن دورادور این شرایط خفت بار (برای جوان های هنرمند) باعث شده بود آدم هایی مثل من هیچ وقت دوروبر گالری های شهیر آن سال ها نگردند. نمایش در دانشكده ها را به خواری كشیدن ترجیح می دادیم تا اینكه با تاسیس مكان های فرهنگی تری مثل گالری طراحان آزاد و گالری آتبین و... و جاهایی كه ملاك هنر را بر هر ملاك دیگر ارجح تر می دانستند كم كم زمانه برگشت، موج آدم هایی كه فوج فوج و با اشتیاق به سراغ این گالری ها می رفتند آغاز شد. هر هفته یك جوان پرشور و نوجو سعی می كرد با اشتیاقش به هنر میانسال یا كهنسال محافظه كار ثروت پرست دهن كجی كند.
خاطرات آن سال ها را هیچ وقت از یاد نمی برم. آن وقت ها اینقدر بورس خرید و فروش برای جوان ها مهم نبود و روكم كنی قیمت طراحی معنا نداشت. هركدامشان نقاشی می كردند تا كشف كنند، تا پیش روند. از اینكه رنگ را ماسانده اند خجالت نمی كشیدند. از اینكه عقلشان ماسیده باشد می هراسیدند و... بعد نمی دانم چه شد كه زمانه دوباره برگشت به ناگاه و گویی در یك شب گالری های نوجو تبدیل شدند به سكوهای پرش به گالری های پرفروش و آنوقت در انزوای این سالن های سفید پرخاطره حرف و حدیث های فراوان آغاز شد؛ آیا نداشتن برنامه مدون گالری دارها مقصر ركودشان بود؟
چندی پیش بعد از سال ها دوباره گذرم به جایی افتاد كه سال های دانشجویی نقاشی هایم را در آنجا نمایش داده بودم همان شكلی بود كه آن وقت ها بود. تنها مالك گالری (فرهاد آذرین) عوض شده بود. با این حال خیلی امیدوار مثل آنها سال ها به جوان ها فكر می كرد و از حق نگذریم پخته تر از جوانی اش هم سخن می گفت و از اینكه حاضر نیست هیچ چیز را با سرخوشی (دلخوشی) هنرمندان جوان معاوضه كند حرف زد و... بعضی ها می گویند این روشنفكرمآبی های گالری دار برای هنرمند معاش نمی شود، اما من اعتقاد دارم معاد هنر از معاش هنر افضل تر است.
همین خصلت باعث می شود تا گالری آتبین را با همه نفروختن هایش و با تمام بی پولی هایی كه در آن سال ها كشیدم و یا بهتر است بگویم همه جوان ها می كشیدند با هزار هنر زینتی و بفروش معاوضه نكنیم. این بار هم گالری در اختیار جوان ها بود. نمایشگاه مجموعه ای است از نقاشی های ابراهیم گنجیان، جواد مدرسی، وحید محمدی، الهه طاهریان و مهدی چیت سازها و باید گفت كه در تمام آنها نشانه هایی از هنرآموزی موج می زد با این تفاوت كه در ناصیه دو تن از آنها جنم حرفه ای شدن آشكار بود، جواد مدرسی كه آثار متعددی از او (اما پراكنده) دیده ام و به اعتقاد من نگاه موشكافانه اش به نقاشی معاصر از او چهره ای شاخص خواهد ساخت؛ یكی از گالری دارهای محترم یك سال پیش می گفت مدرسی خیلی به جریان هنر ایران توجه ندارد اما به اعتقاد من نه تنها هنر معاصر ایران كه حتی بخشی از رئالیسم پس از جنگ دوم آمریكا مورد پژوهش های بصری مدرسی هستند.
او در تركیب بندی هایش از تمامی عناصر بصری هنر معاصر ایرانی بهره می گیرد، در پس زمینه از سرابی شبیه عكس های افسری استفاده می كند و از زن های چادری شیرین نشاط و پردازهای دقیق پروانه اعتقادی تصویری می سازد كه در عین بیانگری همیشه چشم نواز است اما در نقاشی هایی (كه در گذشته دیده ام) ردپای ناتورالیسم آمریكایی در همه جا دیده می شود با قهوه ای ها و سبزها و رنگ هایی كه به فام فلزات می ماند، با قرمزهای مس گونه خانه های شیروانی زنگ زده را القا می كند و درخت های پرشاخه اش هیولاهای سبزی هستند كه یادآور خاطره داود امدادیانند اما دست آخر از این همه پژوهش جواد مدرسی است كه بیرون می آید، هر چند برای دیدن مدرسی هنرمند حداقل یك دهه باید منتظر ماند اما كمتر هنرمند پیگیری چون او را می شود در میان نسلش جست وجو كرد، اگر باد سرنوشت او را به بادیه نكشد می توان در انتظار هنرمندی یگانه بود و بعد وحید محمدی كه اولین بار كارهایش را در این گالری می دیدم اما در همین چند اثر نشان می داد تا چه اندازه می تواند با رنگ قدرت نمایی كند.
اگر مدرسی در این نمایشگاه بر طراحی اش می ایستد او رنگ را عرصه رزم می شناسد. درخت هایش هر چند چیز تازه ای در هنر ما نیست اما همین احساس دوشادوشی با درخت كش های هنر معاصر ایران نشان می دهد محمدی هم با حواس جمع سراغ نقاشی آمده است، مقیاس ها و رنگ گذاری های شجاعانه او (در این سن و سال) نشان دهنده جدیت نقاش جوان است. این دو هنرمند با مخفی كردن جست وجوهای هنرآموزانه شان (هر چند لو می روند) نشانه هایی از حرفه ای بودن را دارا هستند و از این جا به بعد باید فقط منتظر زمان یا بهتر است بگویم زمانه بود و... اما ابراهیم گنجیان، او سراغ نمایشی از رئالیسم رفته بود كه به اعتقاد من هیچ مشخصه شخصی برایش نخواهد داشت. این پرتره ها و زنان وارونه چه مشخصه شخصی یا خلاقانه ای را برای گنجیان به ارمغان می آورند؟ هر چند شجاعت نقاشی در این ابعاد را باید ستود اما در نهایت نقاشی هایش به یادماندنی نیست، مثل هزار هزار بوم رنگینی كه از مقابل چشم می گذرد بی خاطره ای!! و بعد الهه طاهریان با تصاویری شیرین اما غیرمنسجم. هر گوشه تابلوی او می توانست نقاشی مستقل موفقی باشد، مثل مردی با زیرپوش در گوشه ای از یكی از كمپوزیسیون ها اما در تكنیك و تركیب بندی طاهریان خام جلو می رود. طاهریان نتوانسته است تجربیات دیداری دوستان دیگرش را در نقاشی اش توسعه دهد، خیلی دقیق تر باید گفت كه طاهری نمی تواند تاریخ هنر گذشته را در اثرش بسط دهد. آن چیزی كه خیلی ها كپی كردن جوان ها تعبیر می كنند و من تاثیر گذشتگان می نامم خصلت پسندیده ای است كه نقاش جوان را به شعور بصری و پختگی می رساند. هر چند در مورد دو نقاش اخیر (گنجیان و طاهریان) باید منتظر نمایشگاه های بعدی بود و نمی شود صرفاً با دیدن یك نمایشگاه نظر داد، در آخر مهدی چیت سازها و آبستره ای بی تكنیك و خسته كننده! و عجیب است كه در پایان عصر انتزاع هنرمندی به این جوانی سراغ رفتار شكست خورده عصرش می رود و در ضمن آن را با بدترین شكل ممكن عرضه اش می كند؛ نه رنگ ها و نه فرم و نه ارائه هیچ چیزی نیست جز آزار چشم من و هر بیننده دیگری؛ دكوراتیو بودن مذموم نیست اما زشتی مذموم است مگر آنكه نقاش بخواهد با آثارش چشمان ما را خش بیندازد.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید